هیچ مردمی از حکومتی که دارند صددرصد راضی نیستند.حتی در کشورهای دموکراسی نیز آن گروهی که بیش از پنجاه درصد موجب «انتخاب» بوده اند، پس از مدتی به انتظارات خود نمی رسند و همانطور که می بینیم با تظاهرات و انتقادها، نارضایتی خود را اعلام می کنند. اما شانس مردم در این حکومتها داشتن «آزادی بیان» و «آزادی وسائل ارتباط جمعی» است و شانس بیشتر این که در انتخابات بعدی می توانند نظر خود را در صندوقهای رأی نشان دهند.
حکومت های استبدادی را می توان به دو دسته تقسیم کرد .حکومت های استبدادی سنتی که امروز تعداد آنها بسیار اندک است و به صورت «سلطانی» و بدون داشتن مجلس و ارکانی که پایه های دموکراسی هستند، اداره می شود.دسته دوم حکومت های استبدادی که «ماسک دموکراسی» به صورت دارند و با داشتن مجلس و روزنامه و تلویزیون و کلیه ارکانی که در یک دموکراسی وجود دارد، نوعی «شبه دموکراسی» ایجاد می کنند.
تمام آن ارکان در دست استبداد است و از آنها به عنوان وسیله ای برای نظریات و هدفهای خود استفاده می کند.این نوع حکومتها هنوز در دنیا بسیارند.
اما حکومت اسلامی که سی و چهار سال است بر ایران مسلط شده تنها حکومتی است که «استبداد» در قانون اساسی آن «به رسمیت شناخته شده است». ولی فقیه در رأس قوای سه گانه و ارتش و سپاه، نیروهای انتظامی و امنیتی قرار دارد و هربار که لازم بداند با یک «حکم حکومتی» می تواند رأی همه رأی دهندگان را تغییر دهد.می تواند رئیس جمهور را که به فرض با هشتاد درصد آرا انتخاب شده با عدم تنفیذ حکم او، آن آرا را باطل اعلام کند و به جای همه مردم تصمیم بگیرد.
این حکومت به ظاهر با یک «انقلاب» به دنیا آمد و همچنان نیز بر طبل انقلاب می کوبد و هدف های رؤیاگونه خمینی را که «خلافت اسلامی» در جهان است، دنبال می کند.
انقلاب برای براندازی یک سیستم حکومتی وسیله ای در دست مردم است تا بعد از سقوط آن حکومت، سیستمی را برپا کنند که اکثریت هدف های آن را مردم تعیین می کنند. بنابراین انقلاب مانند یک رگبار است که با شدت می بارد و سیل جاری می شود و خرابی هائی به بار می آورد اما بلافاصله زمان ساختن و پرداختن می رسد.
این انقلاب هائی که همچنان خود را «انقلابی» می نامند مانند عراق صدام حسین ، کوبای فیدل کاسترو و حکومت اسلامی در ایران به خاطر آنست که «هدفی برای ساختن» نداشته اند و ناچارند برای ادامه استبداد و هدف هائی که غیرقابل دسترسی است، مدام کلمه «انقلاب» را یدک بکشند. سازمان هائی چون دادگاه «انقلاب اسلامی» «سپاه پاسداران انقلاب اسلامی» و سایر نهادهای انقلابی همه نشان آنست که این رگبار و خرابی همچنان ادامه دارد و مردم «آفتاب سازندگی و آزادی» را نخواهند دید.حکومتی که پس از سی و چهار سال نتوانسته است به بلوغ حکومتی دست پیدا کند مانند انسانی است که در سی سالگی هنوز افکار کودکانه دارد و در واقع «عقب افتاده ذهنی است».
این حکومت نطفه اش در حجره ای تاریک در قم به وسیله خمینی بسته شد و بالاخره وسیله استعمار با «سزارین» به دنیا آمد و به عنوان یک «حکومت پیشرفته» به مردم تشنه آزادی ایران قالب گردید.
خمینی از همان ابتدا همین حکومت اسلامی را می خواست ولی اطرافیان آنقدر در گوش او خواندند تا او به عنوان «جمهوری اسلامی» رضایت داد و بلافاصله «نه یک کلمه بیشتر و نه کمتر» را - که نشانه استبداد بود - به آن اضافه کرد.
او برای حفظ ظاهر «قانون اساسی» و «مجلس اسلامی» و سایر ارکان به ظاهر دموکرات را با شرط اضافه کردن پسوند «اسلامی» پذیرفت.
این حکومت همانطور که گفته شده قبایی بود که فقط خمینی می توانست آنرا بپوشد ولی پس از مرگ او با تبانی های پشت پرده « شیخ مصلحت»، خامنه ای را به عنوان عروسکی به ولایت رساندند. به ولایتی که خود نیز آنرا باور نداشت و به همین جهت مدت ها دست نشانده رفسنجانی بود و او را به عنوان شریک پذیرفته بود.
امروز حکومت اسلامی به حذف ضمنی «جمهوریت» و در عین حال برای خالی نبودن عریضه «رئیس جمهور» و مجلس به هدفی که خمینی داشت رسیده است.
خامنه ای امروز به عنوان «ولی فقیه» همه نیروها و ارکان حکومتی را در دست دارد و رؤیای «خلافت اسلامی » و موروثی بودن آنرا می بینید.او فرد مستبدی است که پیوندهای مذهبی، سیاسی، نظامی و امنیتی دارد و آنچه مستبدان تک تک دارند او به تنهائی صاحب آنست.
او نه فکر ایران است و نه مردم ایران . او به هدف های رؤیا گونه خود می اندیشد و در راه آن به هر کاری دست خواهد زد. انتخابات ریاست جمهوری وسیله ای برای رسیدن به آن هدف است نه برای اصلاح امور سیاسی و اجتماعی و اقتصادی کشور.
حسن روحانی رئیس جمهور شد و به نوعی که رفسنجانی و خاتمی و بخشی از اصلاح طلبان راضی شوند.چه این یک انتخاب واقعی باشد و چه واقعاً خواست حکومت و زد و بندهای پشت پرده برای «فریب مردم» از یک طرف و «حکومت های غربی عاشق فریب خوردن» از طرف دیگر باشد.
این فقط برای خریدن وقت بیشتر است .آیا حسن روحانی قوی تر از خاتمی است ؟آیا این انتخاب برای دمیدن نوعی «امید واهی» به مردم و حکومت های غربی و در واقع زنگ تنفسی برای ادامه استبداد نیست؟ حسن روحانی خود برآمده از این رژیم پوسیده است و نمی تواند مخالف هدف ها و خواست های آن باشد که رهبر تعیین می کند. روحانی به عنوان یک «آرام بخش» برای بیماری که از درد بیخود شده و علاجی برای او وجود ندارد، تجویز شده است . حتی قوی ترین مسکن ها پس از مدت کوتاهی اثر خود را از دست می دهد و دردی که علاج نشده با شدت بیشتری ادامه خواهد داشت. این، که در حد یک «آسپیرین» است.