دو قرن فراز و نشیب مطبوعات و سیاست در ایران (جلد دوم) به قلم احمد احرار،از شماره ۱۲۳

by دکتر صدرالدین الهی

جلد دوم از دوره دو جلدی یادداشت های احمد احرار در کیهان لندن با نام «دو قرن فراز و نشیب مطبوعات و سیاست در ایران» ماه گذشته توسط شرکت کتاب در لس آنجلس منتشر شد . یادداشتی که در زیر می خوانید نقدی بر این کتاب نیست بلکه نگاهی است از سر تحسین، به کاری که جایش در تاریخ معاصر ما خالی بود.

احمد احرار در این دو جلد کتاب از شیوه مرسوم تحقق و ادله پاورقی ها و ارجاعات خسته کننده پیروی نکرده است بلکه کوشیده تا چهره دو قرن از مطبوعات و سیاست را در ایران از خلال کتب چندانی که در آنها اشاره ای به این موضوع یافته نقل کند. کار مؤلف از این جهت در خور تحسین است که او به متونی مراجعه کرده که کمتر شناخته شده است و یا لااقل به عمد به خاطر نام مؤلف و یا ملاحظات روز، نادیده گرفته شده و به آن توجه لازم به عمل نیامده است. این شیوه که امیدوارم در روزنامه نگاران نسل بعد و جوان تر هم به عنوان یک نمونه و مثال مورد استفاده و پیروی قرار بگیرد، در واقعیت نوعی روزنامه نگاری کتابی یا به قول خود من «کتابی روزنامه» است در «کتاب روزنامه» شما نیازی ندارید که بروید صدها مدرک و سند وزارت خارجه وزارت داخله مالک را ورق بزنید و بکوشید که استنتاج های شخصی را با مدرکی که مورد قبول طبع شما است منعکس کنید. کار اصلی شما در این راه آن است که راوی صادق آنچه خوانده، دیده و یا شنیده اید باشید و استنتاج و قضاوت را به عهده خواننده خود واگذارید. و به این طریق ذهن او را به کمک کردن و سخیدن وادارید. در هر جلد کتاب «دو قرن فراز و نشیب مطبوعات و سیاست ایران» «احرار» به تمام کتا ب هایی که چاپ شده  و در همه جا در اختیار بوده است، مراجعه کرده و هرکجا که لازم بوده ، پس از مقدمه مختصری در شرح واقعه آن را از قول مؤلفی که خود شاهد اتفاق بوده آورده است و شما به راحتی می توانید اتفاق را همانطور که امروز در یک روزنامه می خوانید، مطالعه کنید.

جلد دوم کتاب با تیتر «سیدوار بر سر در دار» واقعه بر دار کردن حسین کاشی که در چشم برخی «قهرمان مبارزات خلقی علیه نظام جبار مرکزی است» و در نگاه برخی یک راهزن قلدر، آدمکش دزد، از زبان یک ناظر که شاهد به دار آویختن نایب حسین و پسرش بوده و «اعظام السلطنه» نام دارد، می خوانید . این صحنه بر دار کرد را «اعظام السلطنه» مثل یک خبرنگار حوادث شرح داده و «احرار» با تسلط یک روزنامه نگار حرفه ای ، جزء به جزء در کتاب نقل کرده است در همان دو صفحه اول از قول اعظام السلطنه می خوانید که گرفتار کننده نایب حسین و پسر و دار و دسته اش «ماژور لاهوتی» شاعر معروف چپ به دستور وثوق الدوله بوده است. «ماژور لاهوتی» مدتی به شیوه همه ی به قدرت رسیدگان «نایب حسین» را در کمال خواری و خفت، به پای دار می فرستد، و باز باید به یاد آورد که همین «ماژور لاهوتی» خود در تبریز دست به قیام می زند. آن هم علیه قرارداد معروف 1919 وثوق الدوله و به نوعی خواهان «جدایی آذربایجان» از ایران می شود. تمام تاریخ نویسان با تفکر چپ، «مخبرالسلطنه» وزیر مالیه را که به دستور مشیرالدوله صدراعظم به تبریز رفته بود تا غائله را سرکوب کند «لاهوتی» و «خیابانی» را عناصر آزادیخواه معرفی کنند. و مشیرالدوله و مخبرالسلطنه عناصر دست نشانده خارجی می دانند.

«احرار» در کتاب خود در فصل اختلاف نظر وزیر و سفیر، ماجرای خیابانی و قیام او را از زبان مخبرالسلطنه هدایت به روشنی شرح می دهد و گزارش روز مرگ خیابانی را به طرزی می آورد که به راستی خواندنی است (صفحه های 89/88)

 

«چون فوق العاده علاقه مند بودم از توقیف ماشاءالله خان و عاقبت او مطلع شوم، برای ملاقات با اشخاص وارد به این جریانات بیرون آمده، درب وزارت داخله برخوردم به یکی از رفقا، اظهار کرد فردا ماشاءالله خان را به دار می زنند... فردا صبح زود رفتم توپخانه ـ که آن وقت شهربانی (نظمیه) در آنجا بود ـ عده ای از کاشی ها کم و بیش آمده بودند که یکی از آنها احمد مدیر نراقی بود که برادرش آقا علی امام که مردی ملا و پیشنماز مسجد گنبد بود شب در حال رفتن به منزل خود به دستور نایب حسین و ماشاءالله خان کشته می شود، در آنجا با چند نفر از بستگانش حاضر بودند و روز انتقام را می دیدند. در صورتی که دار هم آماده برای بلعیدن غذای خود در حال انتظار بود، رفته رفته جمعیت زیاد شد. من خود را رسانیدم درب شهربانی که پاسبانی ایستاده بود و نمی گذاشت کسی وارد دالان شهربانی گردد. از درکه وارد دالان می شدی، در دو طرف چند اتاق بود. در اتاق دوم دست راست ماشاءالله خان با عبا نشسته بود ولی معلوم بود دیگر توانایی خود را از دست داده است. در همین اثنا پهلوان رضا را از توی شهربانی خارج نمودند. چند نفر پاسبان اطرافش را گرفته بودند که پای دار ببرند. می گوید «بگذارید یک بار دیگر سردارم را ببینم». صاحب منصب اجازه می دهد. در اتاق ماشاءالله را باز می گذارند. وقتی پهلوان رضا مقابل اتاق می رسد خم شده دو دست خود را روی چهارچوبه در گذارده خطاب به سردار کاشی می گوید «سردار، پهلوان رضا وفاداری خود را تا اینجا رسانید. اینک می روم سرِ دار، خداحافظ». در اینجا فقط جواب می دهد من هم به دنبال تو خواهم آمد.

پهلوان رضا را آوردند پای دار. رفت بالای چهارپایه. با نهایت توانایی به دست خودش طناب دار را به گردن انداخت و گفت: «بکشید». طناب را که کشیدند تکانی خورد. بعد از پهلوان رضا، ماشاءالله را آوردند، ولی چهارنفر پاسبان از دو طرف بازویش را گرفته بودند که قادر به حرکت نبود. در واقع تا آمدن پای دار از بین رفته بود. پای چهارچوبه او را بلند کرده روی چهارچوب قرار داده و طناب به گردنش انداخته بالا کشیدند. مدتی بالای دار بود. تقریباً تمام فضای میدان پر از جمعیت بود و می توان گفت اکثریت جمعیت مردم، از زن و مرد کاشان و نطنز و قمصر بودند که شادی می کردند...»

بیست روز بعد، نایب حسین را به تهران آوردند. مأموریت بازداشت و انتقال نایب حسین به عهده ماژور ابوالقاسم لاهوتی (افسر ژاندارم و شاعر معروف انقلابی) بود. تفصیل آن را هم اعظام الوزاره در خاطراتش آورده است:

«بعد از این که ژاندارم ها نایب حسین و پسرش رضا خان را دستگیر کردند، با اطلاع و دستور ماژور لاهوتی برای کاشان حرکت می دهند. پس از ورود به کاشان، لاهوتی دستور می دهد آنها را در دروازه دولت، جلو تلگرافخانه روی نیمکت چوبی قهوه خانه بنشانند. در این بین چند نفر ژاندارم دو نفر از سوارهای ماشاءالله خان و نایب حسین را که در قریه آرون بیدگل، یک فرسخی کاشان گرفته بودند، وارد می کنند . سوارها وقتی که نایب را روی نیمکت می بینند سلام می کنند و می گویند «خان نایب انشاءالله حال شما خوب است. چه باید کرد، روزگار این طور است، گهی زین به پشت و گهی پشت به زین» نایب می گوید حالا من و شما در یک حال هستیم.

ماژور لاهوتی چرا نایب حسین و پسرش را در دروازه دولت روی نیمکت چوبی کثیف قهوه خانه منزل داد که محل عبور و مرور هر طبقه، از کارگر و کشاورز و ملاک و تجار بود؟ برای این بود که مردمی که نایب حسین را با آن جلال دیده و با ترس و لرز برخورد می کردند امروز را هم مشاهده کنند که همان آدم در چنین مکان و جایی نشسته است که شاگرد قهوه چی هم در موقع چای و قلیان دادن با آن لهجه کاشی به نایب حسین متلک می گوید که نایب یک مرتبه در جوابش می گوید: تو هم حقت را ادا می کنی! و واقعاً بهترین طرز سیاستی بود که ماژور لاهوتی انجام داده و برای التیام جراحات کاشانی ها و مردم آن حدود داروی مؤثر بود...

ماژور لاهوتی به دولت تلگراف می کند ـ البته وثول الدوله قهرمان از بین بردن نایب حسین و ماشاءالله خان و رجبعلی و جعفرقلی و رضا جوزانی و ظفر سلطان ها بود ـ که نایب حسین و پسرش رضاخان با نوزده نفر اتباعش دستگیر و توقیف می باشند، چه دستور می دهید. آقای وثوق الدوله جواب می دهد نوزده نفر را در جلو تلگرافخانه به دار زده تیرباران نمایید ونایب حسین و پسرش را به تهران حرکت دهید.

نایب حسین را در تهران به امر رئیس الوزرا تحویل شهربانی دادند. دستور داده شده بود که پس از سئوالات لازمه البته راجع به پول و اسلحه که دفن شده، استنطاق شود و گزارش دهید و ضمناً چوبه دار را هم برپا نمایید.

تا چند روز هرچه از او سئوال می کنند طبق معمول که اسم و شهرت خود را بگو، نایب جواب نمی دهد و در جواب می خندد. بالاخره می گوید شماها بعد از بیست سال یاغیگری من، تازه اسم مرا می پرسید. از من چیزی دستگیر شما و بزرگترانتان نخواهد شد. هرچه زودتر هم مرا راحت کنید که در نتیجه، خودتان هم راحت خواهید شد.

در ساعت دار زدن باز هم با جمعیت کاشی ها حاضر بودم. نایب را آوردند پای چهارچوبه دار. قبای بلند به اصطلاح کمرچین، با شلوار سفید و گشاد و شال سفیدی هم به کمر بسته بود. ولی قوای خودش را از دست نداده بود. مأمورین طناب دار را به گردنش انداخته بالا کشیدند. برحسب دستور جنازه مدتی بالای دار بود که پایین آوردند. گفته شد کسانی آمدند تحویل گرفتند».

«احرار» هم چنان که اشاره شد در این کتاب از خاطرات و یادبودهای روزگاری که شاه قاجار پا به فرار داشت و سردار سپه، سوسیالیست ها و چپی های روز را در صف دوستان خود قرار داده و با آنها به شیوه قسم نامه، شب پیش از کودتا تعهدنامه ای امضا می کند که رضا شاه بعدی یکی از امضاء کنندگان است.

سلیمان بهبودی که تا پایان عمر از وفاداران به رضا شاه بود در خاطرات باارزشی که از خود به جای گذاشته متن این تعهدنامه را آورده و احرار با نقل مجدد آن چهره ای از رجال چپ و رضاخان سرار سپه ارایه می دهد.

سلیمان بهبودی که در این تاریخ کارهای داخلی سردار سپه را اداره می کرد، در یادداشت های روزانه خود می نویسد. (15 میزان 1304 ):

ـ خلیلی مدیر «اقدام» استدعای شرفیابی کرده بود، به بعد موکول شد. همچنین دشتی مدیر «شفق» که اجازه شرفیابی خواسته بود قرار شد فردا صبح در وزارت جنگ شرفیاب شود.

حضرت اشرف احضار و فرمودند اول شب محمد صادق و سلیمان میرزا و میرزا کریم خان (رشتی) و خدایارخان (سرتیپ) خواهند آمد . آنها را ببر به دفتر تا خودم بیایم و اگر کسی کاری داشت بگویید من نیستم تا بعد خودم اطلاع بدهم. همین طور هم عمل کردم. مدتی بعد اطلاع پیدا کردم که بین آقایان و حضرت اشرف قرارداد و تعهدنامه ای به امضا رسیده که عین آن را در اینجا آورده ام.

بسم الله الرحمن الرحیم

امضا کنندگان ذیل، خداوند متعال را گواه گرفته به کلام الله مجید قسم یاد می کنند و به ضمانت قول و شرافت و ناموس و وجدان خود بر طبق مواد آتیه، با یکدیگر معاهده نموده پیمان می بندند و با اتحاد و اتفاق و صمیمیت کامله در حفظ استقلال و تمامیت ایران و اقدام فداکارانه در پیشرفت ترقیات قشونی و سیاسی و اداری و فلاحتی و تجارتی و صنعتی و علمی مملکت و نجات وطن از خرابی ها و اوضاع ناگوار کنونی می کوشند.

1 ـ ریاست عالیه نظام ایران کماکان با شخص حضرت اشرف آقای رضاخان سردار سپه وزیر جنگ خواهد بود و حضرت معظم له قوه مجریه این هیأت هستند.

2 ـ افراد این هیأت هرجا و در هر حال باشند و به هر مقام نایل شوند از صمیم قلب با یکدیگر دوست صمیمی بوده با جان و مال و تمام هستی خود از یکدیگر دفاع کرده تا آخرین نقطه امکان با تمام قوای خود در حمایت جان و مال و حیثیت و عرض و ناموس یکدیگر ثبات و مقاومت خواهند نمود و نخواهند گذاشت هیچ قوه و هیچ وسیله باعث تفرقه آنان شده، آنها را از یکدیگر جدا کند.

3 ـ این هیأت در تشکیل دولت و کلیه امور مملکتی (غیر از نظام که اداره آن با شخص آقای سردار سپه است) با یکدیگر مشورت و اتخاذ تصمیم نموده و به موقع اجرا خواهند گذارد.

4 ـ هیچ یک از اعضای این هیأت نمی تواند از مواد این تعهدنامه تخلف ورزد و همچنین این هیأت حق ندارد به مجرد حرف و سوءظن ، عضوی از اعضای خود را تخلف کننده از مواد مزبور بداند مگر آن که حقیقت امر مکشوف و ثابت شده باشد و این در صورتی است که مسأله قبلاً در هیأت مطرح و معلوم شود و در آن صورت مجازات مقصر به نظر هیأت تعیین خواهد شد.

5 ـ این هیأت با مشورت و صلاحدید همدیگر سعی خواهند کرد که اشخاص خوش سابقه را که به هیچ وجه آلوده ی خیانت و ارتشاء نباشند جمع آوری نموده در اطراف این هیأت تمرکز دهد که بعداً در انجام مقصود مقدس این هیأت کار کنند.

6 ـ این هیأت اقدام خواهد نمود که دولتی قادر و لایق تشکیل داده به دست آن دولت از ریشه و اساس به اصلاح امور مملکت اقدام کند و تمام همت خود را متوجه خواهد نمود که دولت مذکور مدتی کافی، که لااقل کمتر از 3 سال نباشد قائم و باقی باشد.

7 ـ امضا کنندگان این ورقه حق ندارند که با احدی خارج از این هیأت تعهداتی داشته باشند که ناسخ با مواد این تعهد باشد.

8 ـ هرگاه یکی از اعضای این هیأت در نزد هیأت محکوم به اشتباه گردیده یا فوت نماید یا به مأموریتی منصوب شود که در ظرف شش ماه نتواند در جلسات هیأت حضور به هم رساند، این هیأت با مشورت یکدیگر یک نفر امین صالح به جای او انتخاب خواهد کرد.

9 ـ هیأت لااقل در هر 15 روز یک جلسه خواهد داشت.

10 ـ مواد فوق 5 سال حتمی الاجرا بوده، پس از آن به اتفاق آراء هیأت ممکن است تجدید شود و عین این حال صمیمیت و دوستی بین اعضای هیأت ثابت و باقی خواهد بود. قبل از خاتمه 5 سال مذکور هیچ یک حق استعفا ندارند مگر این که مبتلا به مرض مزمن شده یا قادر به تفکر و تعقل نباشد.

11 ـ این مواد سری بوده و افشای آن نزد هرکس باشد، ممنوع است.

12 ـ به حول و قوه و به فضل الهی و توجه اولیای اطهار سلام الله علیهم اجمعین عهد مقدس و میثاق مبارک و پیمان شکست ناپذیر فوق در تاریخ شب سه شنبه 16 میزان 1302 هجری شمسی مطابق 27 صفرالمظفر 1342 هجری قمری در عمارت شهری حضرت اشرف آقای سردار سپه دامت شوکته با حضور حضرات آقایان امضا کنندگان ذیل برقرار و منعقد و امضا گردید.

رضا ـ سلیمان محسن ـ عبدالکریم ـ محمد صادق طباطبایی ـ خدایار

 

(دو قرن فراز و نشیب مطبوعات و سیاست در ایران ص 430 ـ 428)

جلد دوم کتاب «احرا» در حقیقت تصویری بسیار نزدیک به حقیقت را از ایرانی ارایه می دهد که همه به جان هم افتاده اند و در همین حال به فکر آن هستند که شاید دستی از غیب برون آید و کاری بکند.

مطالعه فصل پایانی کتاب با عنوان «سقوط کابینه سیاه» ـ که 185 صفحه از کتاب 440 صفحه ای «احرار» را در برمی گیرد ـ کاری است که دست اندرکاران سیاسی باید بدان بپردازند.  حسن انتخاب و باریک بین مؤلف بی آن که تو بخواهی آیینه تمام نمایی از آشفتگی منجر به استقرار یک حکومت مقتدر را پیش روی ات می گذارد.

 

Comments

Leave a Comment

Archived_issue
مشترک شوید  $1.70 تک شماره 
Free Subscription