چندی است که یک بزن و بکوب و هیاهوی زود هنگام انتخاباتی به گونه های مختلفی راه افتاده است که آدمیزاد را نظیر آن ماجرا یا حکایتی می اندازد که در روزگاران گذشته که در خانه ی «اوستا ربیع» می خواست پسری را در نهایت استادی و ظرافت به مقام «آمادگی مقدماتی» برای بهره وری بهینه از مزایای قانونی ختنه و مردانگی در آینده آماده کند- پدر نامبرده جشنی گرفته بود و لوطی و عنتری آمده و بساط پهن کرده و شلوغ پلوغی راه انداخته بودند.
دو تا دختر یکی پنج، شش سال و دیگری ده، یازده ساله گوشه همان حیاط بازی می کردند تا به حال چنین جشنی لااقل برای دختره کوچک تر تازگی داشت . آنها جشن خواستگاری ، عقد و عروسی، آمدن حاج آقا از مکه، جشن حمام زایمان زیاد دیده بودند ولی این یکی از نوع و رقم دیگری بود. دختر کوچک تر ابداً توی باغ نبود ولی باز دختر بزرگ تر کمی از چگونگی قضایای ختنه و جشن ختنه سوران خبر داشت. آنها همانطور که بازی می کردند دختر کوچک تر پرسید: این سر و صداها و جشن و شادمانی برای چیه؟ دختر بزرگ تر گفت: هیچی دارند برای من و تو تیزش می کنند!
این هیاهوی زودهنگام نیز سال هاست که به مناسبت ریاست جمهوری در ایران دایر است از: بنی صد و خامنه ای شروع شده و رجایی و رفسنجانی و حاتمی و احمدی نژاد و حالا معلوم نیست که این بار می خواهند چه نره غول دیگری یا آخوند قراضه ای را برای مردم ما بتراشند! تا همه آن از درآمد ملی- آن چه از دستبرد ، سرقت و اختلاس-آن چه از رهبرمعظم و احمدی نژاد و دار و دسته اش در مملکت باقی مانده- دو دستی تقدیم دارد و دسته جدیدی نمایند که منصوب می شوند.
در هر حال عایدات و درآمدهای ثابت مملکت آنقدرها هست که بتوان به جیب زد: ریخت و پاش کرد! صرف عملیات تروریستی و آدمکشی نمود! پشتوانه خریدن رأی های سازمان مللی کرد و به گدا و گشنه های منطقه و سایر کشورهای گرسنه داد که وقتی جمهوری اسلامی برای کنفرانس رسمی جهانی دعوت شان می کنند و آنان یک پا گیوه و یک پا گالش با سر می دوند که به موقع «صلوت» وارد و حاضر باشند و جیرهاش را هم بگیرند.
به خصوص وقتی جریانی مثل برگزاری انتخابات ریاست جمهوری را مثل امسال (گویا) به آخوند همه فن حریفی مثل اکبر هاشمی رفسنجانی سپرده اند ـ در حالی که سید علی خامنه ای خودش یک پا صندوق ساز و رییس جمهور تراش تردست است ـ یعنی دیگر کسی در لشگر رهبر برای وردستی او باقی نمانده که سر رشته چنین امر مهمی را به دست رفسنجانی می سپارند. در واقع بابت انتخابات گذشته دیگر آبرویی برای رهبر باقی نمانده است. آن رسوایی سال 88 که رهبر معظم مجبور شد که پشت میکروفن نماز جمعه برود ـ با همه این که عادت داشت ـ دست های خونی خود را تر و تمیز و آب بکشد و همچنین مثل دراکولا ، دندان خون گیری خودش را طوری توی دهانش و لای لثه ها جاسازی کند که پیدا نباشد که در موقع عادی مثل سال 88 امریه به کشتن بدهد که هر کس در فتنه نفله شود، خونش پای خودش است البته بابت اعلام «فتنه» نه این که پول خون کسانی که کشته شده اند لطف کرده و توی حسابشان واریز کرده باشند که پول خونی به گردنشان نباشد! بلکه به منظور وحشت و ارعاب هم از جماعت به نوعی بیعت بگیرند که آنها دستشان همچنان توی طشت خون باشد.
دیدیم که در همین زمینه امسال عده ای از مسئولین و ارباب عمائم» جاخالی دادند ولی اکبر هاشمی رفسنجانی نه آن که دست پخت انتخاباتی رهبر را نپذیرفت بلکه دری وری هم برای رییس جمهور انتصابی گفت و مرتب نیز به رهبر سفارش داشت که به «نصیحت» او توجه کند.
که این خود مشت در کونی به گوسفند ذبح شده ای است که به مذاق سیدعلی رهبر خوش نیامد، به حدی که «اکبر مصلحت» و جمعی دیگر را «بی بصیرت» خواند و چنان باربخش دشنام ناموسی و بی حیثیتی «بی بصیرت» آن را بالا برده که صدرحمت به آن فحش های خواهر و مادری که اگر نثار «رییس مجمع مصلحت» می شد و حالا این خود یک دشنام انحصاری آخوندی است که از صد تا لیچار و حرف مفت (از آن کلفت تر هم نباشد) وزنش بیشتر است.
اما اخیراً از التهابات سیاسی و اجتماعی در ارگان های حکومت اسلامی علیه خانواده رفسنجانی کاسته شده و رهبر توصیه کرده است اوضاع به سوی «تعادل» برگردد و پرچم آن را به دست کسی داده که تا دیروز چشم نداشت او را ببینند. از فرط لجبازی، دخترش را توی زندان انداخته و چزانده است. پسرش را از اروپا به زور «ناتو»ی سپاه پاسداران توی هلفدونی انداخته و با این حال و یکهو همه آن چه علیه رفسنجانی و فرزندان بود وارونه عنوان شد و از مجموع تمام فعالیت های چند هفته اخیر پیداست که رهبر برای بازگشت «تعامل و تعادل» بر جامعه ی مشوش و تحریم زده و دچار انواع پرونده های اختلاس و سرگیجه گرفته از نرخ ارزاق و گرانی و هم چنین درگیری های مالی! و علاوه بر آن تمشیت خاطر رقابت های انتخاباتی را بر کف با کفایت تجربه شده و امتحان پس داده اکبر رفسنجانی سپرده و او هم در اولین فراخوانی انتخاباتی برای حضور همه نیروهای مؤمن و معتقد به «ائتلاف اسلامی» تر و چسبان کارت دعوت فرستاده است: از «دکتر ابراهیم یزدی» نهضت آزادی داخل زندان تا اکبر گنجی مقیم ینگه دنیا و مهاجرانی لندن پناه- تا سایرخرده پاهای با نام و نشان که اصل «جمهوریت» و «انقلاب اسلامی» را دربست قبول دارند- تا آنها با حضور در انتخابات و تمکین از قانون اساسی رژیم و ساختن بنیادهای فروریخته و مخروبه سر و سامان دادن به اقتصاد کشور، تلاش کنند تا جمهوری اسلامی بماند و ضمناً تأکید بر این دارد که «حذف برخی گروه ها با سلیقه های سیاسی مختلف هیچگاه به صلاح نبوده و راه درست اداره جامعه هم، بازگشت به تعادل و پرهیز از حذف وفاداران انقلاب- از همان قماش در زندان و یا خارجند و مابقی که در انزوا و یا تبعیدند- که باید برگردند و سیاهی لشگر انقلاب زیاد شود.
البته اکبر هاشمی رفسنجانی از این بابت گوشه چشمی هم به جمعی یا بخش بزرگی از جناح «اصلاحات» منقش به انواع رنگ های سبز دارد که دو دوره ریاست جمهوری را با «محمد خاتمی» و یک دوره مجلس ششم اسلامی را به طور کامل با برادر ایشان در اختیار داشتند و به قول هاشمی رفسنجانی به هیچ حرکت ریشه ای در پیشرفت و توسعه در جهان پریشان کنونی در مملکت دست نزدند و آخرین تلاش آنها- با عنوان این که «ما تدارک چی رهبر» بودیم- واپس نگری به گذشته و خواهان بازگشت به «دوران طلایی امام» بود؟!
البته در شرایط عادی و خوش و بش و آشنایی اولیه مردم ما از این «امامزاده جُل بند»ها امید معجزه ای ندارند جز این که می ترسند رهبر با رفسنجانی این جریان را بهانه کنند و یک «قلتشن دیوان» سپاهی و یا یکی از قره نوکران «نهاد رهبری» از صنف آفتابه داران ، کیف کشان یا «بپاهای» توالت حضور را به ریاست جمهوری برسانند و با آن عده اصلاحات چی ها که در پرواربندی های مخصوص در لندن و آمریکا و تهراغن مشغول مشق و رنگ کردن مردم برای 4 یا 8 سال دیگرند ـ برای گره گشایی همراه با مرد «بصیرت» یافته مشترکند و فرصتی دیگر مابقی را به سرنوشت زار و نزار مهندس بهزاد نبوی، تاج زاده و بقیه اصحاب «اصلاحات» دچار سازند و با تیغ «ضد انقلاب» حذفشان کنند تا حکایت سعدی به وضوح به چشم بخورد:
بوده است خری که دم نبودش
روزی غم بی دمی فزودش
در دُم طلبی قدم همی زد
دُم می طلبید و دَم همی زد
ناگه، نه ز راه اختیاری
بگذشت میان کشتزاری
دهقان مگرش ز گوشه ای دید
بر جست ز او دو گوش و گوش ببرید
بیچاره خر آرزوی دُم کرد
نایافته دم دو گوش گم کرد.