یک ارکستر سمفونی و چندین رهبر؟!،از شماره ۱۲۶

by ایرج فاطمی

 

گره کور مسائل اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی در رژیم اسلامی حاکم بر ایران، روز به روز «کورتر» می شود و به نظر نمی رسد با ترفندهایی چون «عوض کردن» و یا «جا به جا کردن» چند چهره به اصطلاح سیاسی کاری به سامان برسد حتی به نظر نمی رسد طرح های متعدد «اصلاح طلبان» ـ چه از نوع درون رژیمی، و چه از نوع فعلاً  خارج نشینانش اصولاً بتواند راه به جای ببرد، شاید، آن هم در مواردی آنها بتوانند نقش یک قرص مسکن را بازی کنند و دیگر ـ هیچ!

با نگاهی به مشکلات متعدد اجتماعی، سیاسی و به خصوص اقتصادی، گویا تنها راهی که به نظر می رسد باید و باید به اجرا گذارده شود، قیچی کردن این گره کور است و از نو بافت های متعدد را به هم پیوند داد، و درست در همین جاست که در پیش رو، کوه مشکلات خود را نشان می دهد. کوهی با صخره های سخت که به راه پیمایان و کوهنوردانی خبره و کارآزموده احتیاج است تا از همه ی موانع عبور کنند و به قله برسند.

سال هاست که فکر و ذکر مخالفان جدی جمهوری اسلامی در این است که «نوع این قیچی» چگونه باید باشد؟ فشار بر اهرم ها را مردم ایران چگونه می توانند انجام دهند، «دست های بازدارنده» هر حرکتی در میان کشورهای خارجی و سیاستمداران چند رنگ در این سوی و آن سوی جهان را، چکونه می توان از دخالت ها و فشارهای فراوان، بازداشت و بسیار چیزهای دیگر. اما همه این ها در شرایطی است که ما به این واقعیت ها رسیده باشیم که جز از میان برداشتن رژیم جمهوری اسلامی، همه ی حواشی آن راهی در روبرو نداریم. کژراهه ها را، از راه های درست باید تشخیص داد و نباید گرفتار فلسفه بافی های چند به اصطلاح «روشنفکر دینی» شد که هرچندگاه متأسفانه به اصطلاح روشنفکرانی از نوع غیردینی (آن طور که خودشان ادعا می کنند) سازی در جهت آنان می نوازند که کار را و راه را، ناهموارتر می کنند.

در اینجا سئوالی پیش می آید: چرا اصولاً نیروهایی که بر این باورند: «رژیم جمهوری اسلامی باید برود!» در چم و خم بازی هایی گیر می کنند که حالا دیگر می دانیم «سازمان های گوناگون اطلاعاتی جمهوری اسلامی» و بعضاً دیگر از وابستگانش به راه انداخته اند؟! چرا نباید برای اجرای «سنفونی آزادی» یک ارکستر آماده را مهیا کرد و وجود «سازهای ناهمخوان » را کنار گذاشت ناگفته نماند که یک «ارکستر سنفونیک» بدون هیچ حرفی به «رهبری» نیاز دارد. حالا دیگر بعد از 33 سال آیا ما وجود این رهبری هماهنگ کننده نشناخته ایم؟! و یا نداریم؟!

بدون شک این گونه نیست، اگر هم هست، جز شاهزاده رضا پهلوی که از اول هم حضوری مؤثر در صحنه داشته است کسی دیگری را به پررنگی او ندیده ایم. اما «روان شناسی جامعه ایران» در مسیر مبارزه با جمهوری اسلامی به ما می گوید که برای هم آهنگ کردن یک ارکستر بزرگ که می خواهد «سنفونی آزادی» را اجرا کند، بدون شک و شبهه ای، یک «رهبر» مورد نیاز است. چنانچه پس از مرگ فرانکو در اسپانیا، رهبر حزب کمونیست آن موقع اسپانیا به حقیقتی ژرف رسیده بود و گفته بود: ما (مردم اسپانیا) اگر یک «خوان کارلوس» نداشتیم، باید یکی چون او را اختراع می کردیم. این وسعت فکری او بود که باعث شد «اسپانیای فرانکو» آرام تبدیل به «اسپانیای پادشاهی خوان کارلوس» بشود و همه ی نیروها در آن شرایط خاص دریابند که چگونه شخصیتی چون او می تواند امیدها را برای آزادی سیاسی در اسپانیا پربار نگه دارد.

اما امروز ما «ایرانی های مخالف رژیم جمهوری اسلامی» این نوع واقع بینی را در کجا باید جستجو کنیم؟! چرا اغلب آنانی که سوار بر اسب لنگ تشکیلاتی از نوع چپ و جمهوری اسلامی و دیگر باورها هستند با علم و کتل هایی که تعداد معدودی آن را به دوش می کشند خاموش و سرد نشسته اند و بعضاً هرکدامشان می خواهند رهبری ارکستر بزرگ ملی را (آن هم برای اجرایی نهایی) از سر در آزادی در دست باشند. بسیار خوب در این میدان می شود هر ادعایی را داشت و حتی تا مرزهای سال نوری رفت و حاکم ستاره ای در آن سوی خط شیری شد. آیا بهتر نیست در این مسیر زیر پایمان را نبینیم و بدانیم در کجا ایستاده ایم ؟ ایران و تاریکی مشکلاتش را با «نورافکن آگاهی» پس بزنیم و واقعیت های ملموس را بنگریم و فکری برای رفع همه ی آنها بکنیم.

بازمی گردم به «روان شناسی جامعه ایرانی» چه ما خوشمان بیاید و چه خوشمان نیاید، مردم ایران همواره در بستر تاریخ پرفراز و نشیب خود «یک رهبر» را طلب می کرده اند و شرایط برای این رهبری به وجود می آوردند ما ایرانیان از دیرباز، همه سعی و کوشش هایمان این بوده است که نگذاریم این رهبری «اشتباه» کند. در این راستا اندیشه های بسیاری را می توان دید و به راه کارهای درخوری می توان رسید، اما امروز نقش شاهزاده رضا پهلوی، نقش یگانه ای نیست، او کوله بار تاریخی را با همه ی بزرگی ها و کوچکی ها و انبان های انباشته ادبی، فرهنگی به دوش دارد، او «نماینده نسل جوان» رو به میانسالی را، به عهده دارد که بیشترین بخش از مردم ایران را شکل می دهند. او برای رسیدن به دمکراسی و آزادی در ایران از مرحله «من» بودن عبور کرده است. او از اعتباری بین المللی برخوردار است و بهتر از هر کسی می تواند «صدای فرو خفته مردم ایران» را در مجامع جهانی و در گفتگو با سیاستمداران و سران جهان به گوششان برساند. اگر هرکسی فردی، یا سازمانی از این موقعیت ها و ویژگی ها برخوردار است، فوراً بفرماید و بیاید در روی صحنه مبارزه با رژیم اسلامی حاکم بر سرزمینمان باشد.

گره کور مسائل و مشکلات مردم ایران را تنها یک «شور ملی» همراه با «شعور» و با ساختی یک قیچی برنده ی بدون دخالت «دوست نمایان دشمن» و «دشمنان پنهان آشکار» می توان از میان برداشت. برای قیچی کردن این «گره کور»، یک اراده جمعی و فردی باید باشد و اعتقادی مبنی بر این که هر روز و هر ساعتی که می گذرد به عمر رژیم افزوده می شود و از عمر همه ی مردم ما و به خصوص مبارزان کاسته می شود و نیروها به تحلیل می روند. به هر روی، یک ارکستر سمفونی ای فقط یک رهبر می خواهد ، بی سبب به همدیگر «تعارف» نکنیم! «یک گروه» و یا «یک دسته» هرگز قادر به «رهبری یک ارکستر» نخواهند بود که در آن صورت از هر سازی یک جور آهنگی بیرون می آید که در اصطلاح به آن «هرج و مرج سیاسی» می گویند. بایستی تکلیف را با خودمان در برابر رژیم جمهوری اسلامی روشن کنیم.

برخی ها که شانه به شانه رژیم راه می روند و تکلیفشان روشن است ، برخی ها در درون رژیم حل شده اند و یا در حال حل شدن هستند، می ماند بخشی که با همه ی فشارهای روحی و مالی در مقابل رژیم ایستاده اند، در میان این بخش کسانی را جستجو کنیم که می توانند و تا به حال نیز نشان داده اند که از صخره های سخت و تا رسیدن به قله، همراه و همسو هستند.  

Comments

Leave a Comment

Archived_issue
مشترک شوید  $1.70 تک شماره 
sam ebrahimi