سالی که گذشت ، سال تهاجم فرهنگی، اجتماعی ، رژیم جمهوری اسلامی بود. تهاجم به مردم ایران با شدت و حدت ادامه داشت و دارد و تهاجم به خارج از ایران، آن هم در چند جبهه ، جبهه مخالفان رژیم جمهوری اسلامی ، جبهه توسعه جایگاه های «اسلام شیعه» به روایت حکومتیان تهران کارهایی چون ساختن بیمارستان ها و مدارس متعدد در عراق و لبنان و کمک های بی شائبه به دولت بشار اسد و خرج میلیاردها دلاری که به نظر می رسد در لحظاتی که این سطور نوشته می شود همه اش در جبهه سوریه به باد رفته باشد، که طلیعه این شکست یکی قطع پروازهای هواپیمایی جمهوری اسلامی به دمشق است. ساختن مدارس متعدد و مدرن در شهرهای کاظمین، کربلا، نجف و بصره با هزینه های بسیار در حالیکه دانش آموزان ایرانی، زیر سقف های شکسته و بخاری های کهنه و میز و صندلی های از هم گسسته شده باید درس بخوانند و بسوزند و از سرما می لرزند و سقف ها بر سرشان خراب شود. این مسئله بغض در گلو مانده ای شده است در گلوی میلیون ها زن و مرد ایرانی که با چشم خود می بینند تفاوت آنهایی که در سرزمین خودشان چون غریبه ها شده اند با آنانی که در دورتر از مرزهای ایران زندگی می کنند. این بغض در گلو مانده میلیون ها زن و مرد و کودک و جوان ایرانی، بدون شک روزی خواهد ترکید و آنچنان آتشی روشن خواهد شد که به هیچ شکل معلوم نیست چگونه آن را خاموش و یا فروکش خواهند کرد.
در سال گذشته تهاجم رزیم جمهوری اسلامی از طریق ایادی خود برای به محاصره درآوردن مبارزان راستین و میهن پرستان شد گرفت. تهاجمی که یک سر آن به درون ایران برمی گردد و ارمغانش بی تفاوتی و به بیراهه کشاندن مردم درون ایران است که همه ی سرگرمی ها را از آنها گرفته اند و درهای شادی را بسته اند و به ناچار آنها را پای برنامه های تلویزیونی ای می کشانند که هیچ پیامی غیر ا ایجاد و توسعه روابط مخفیانه و آشکار خانوادگی ندارد، هیچ پیامی غیر از باری به هر جهت بودن، ندارد. هیچ پیامی غیر این که از ذهن ها را از حقیقت درد تهی کردن ندارد، چون مسکنی شده است بر روح و جان مردم. مسکنی که مثل خوره مغزها را می جود و از بین می برد ، مردم از همه جا مانده و درمانده از تأمین اولین مایحتاج زندگی خود در تصوراتی غوطه می خورند که تنها کاری که می کند دریچه های واقعیت گرایی را بر روی مردم می بندد و آنها را در خلسه توهمات خصوصی فرد می برد.
یک نگاه عمیق به ساختار خانوارها در ایران امروز (شهرنشین ها) نشان می دهد چگونه شیرازه زندگی ها دارد از هم گسسته می شود. یک نگاه به آمار طلاق در ایران امروز زیر سیطره آخوندها به ما نشان می دهد که عمق فاجعه تا به چه حدی هولناک است. یک نگاه به دختران فراری و خودکشی ها و فرار از میهن نشان می دهد که چگونه نهادهای اجتماعی را این جماعت آخوند و آخوند صفت دارند می سوزانند.
کافی است نگاهی به دم و دستکاری هایی بیندازیم که رسماً بساط صیغه گری را ترویج می کنند. صیغه گری (یا فاحشه گری مذهبی شیعه حکومتی) نگاهی به سایت های صیغه گری در مشهد و قم و شهرهای دیگر و نصب تابلوهایی در مراکز اسناد رسمی در تهران و شهرهای بزرگ که روی آن نوشته اند، «ورقه یا مجوز صیغه فوری صادر می شود»، کافی است هر انسانی را که ذره ای از شعور برخوردار باشد برانگیزد و در صدد برآید که فردای بهتری را بسازد. یک لحظه کافی است مردم فکر کنند که با این بساطی که آخوندها پهن کرده اند، فردای دخترانشان چه خواهد بود ؟!!
فکر کنند با بساط اعتیادی که گسترده شده است و بدون هیچ شک وتردیدی ـ دستگاه های رژیم چه از نظامی و امنیتی و سیاسی در آن دست دارند ـ چه آینده ای را به روی جوانان ایران و اصولاً این سرزمین اهورایی خواهد گشود؟!! یک لحظه فکر کنند و فکر کنند و دره هولناک سقوط را پیش روی خود ببینند. رژیم در جبهه گشودن «تلویزیون های گوناگون در خارج از کشور دارد این کار را می کند که این مردم اصولاً به چیزهای مهم فکر نکنند و در خلسه رویاهای موهوم فرو بروند و بیرون نیایند، در سال گذشته، رژیم جمهوری اسلامی در غالب چند «سازمان اصلاح طلب» نیز جبهه جدیدی را گشاده است یا بازکرده است. در مقابل نیروهای ملی و ناسیونالیست ها وخواهان جدایی دین از حکومت ، که تازه با یک نگاه دقیق پی می بریم که همین جبهه اصلاح طلب خود به چند بخش تقسیم شده اند (یا تقسیمشان کرده اند)، اطلاح طلب هایی که خود رژیم ساخته و پرداخته و با پول بسیار آنها را روانه خارج کرده اند، «اطلاح طلب» هایی که مثلاً مستقل هستند ولی در درون آنها می بینم که چه نقب هایی را با جناح هایی از رژیم تهران زده اند و یا بهتر دارند، و در مجموع همه ی آنها اصولاً براندازی رژیم را نمی خواهند و رو در روی کسانی ایستاده اند، که خواهان انحلال تمامیت جمهوری اسلامی هستند.
در سالی که گذشت، در رابطه با میهنمان، چند جبهه خارجی نیز بر همه دادهای ما افزوده شد، و آن هم دولت هایی از کشورهای بعضاً مسلمان در صدد برآمده اند از این بازار آشفته برای خود کلاهی بدوزند. پول هایی را این طرف و آن طرف پخش کرده اند و با راه اندازی تلویزیون هایی راه کج خود را می روند و در نهایت ملیون ایران را در محاصره قرار می دهند.
در سالی که گذشت خرافات اوج تازه ای در ایران گرفت و بت پرستی با شکل و شمایلی جدید خود را نشان داد، نمونه بارز آن ساختن ضریح امام حسین و بوسه زدن برای دست بوسی یک مشت چوب و طلا و مس معجزه خواستن از چوب و طلا و نقره... بت پرستی جدیدی را در برابرمان قرار داد... حالا از ادامه فاجعه خرافه در یازده هزار وسیصد امام زاده و رواج فال بینی و کف بینی و احضاار ارواح و هزار و یک بامبول می گذریم که خود بهتر از هر کسی می دانید در برابر این همه، ما به راستی برای شکستن محاصره چه کرده ایم. حالا کارمان سخت و سخت تر شده است چرا که یک شاخه محاصره هم همین آمریکایی ها و اروپایی ها هستند که به نوعی ملیون ایران را در محاصره قرار داده اند. حالا ما طرفداران ایران و ناسیونالیسم ایرانی، فرهنگ دیرپای میهن، طرفداران دمکراسی و آزادی و حقوق بشر و آنان که خواهان جدایی دین از حکومت هستند چگونه باید از این محاصره در مرحله اول بیرون بیاییم.
دوم این که چگونه باید جبهه پایداری را در درون ایران گسترش داد و به سوی آینده ای روشن گام برداشت، در اینجا باید بگویم، ما در این لحظه از تاریخ گویا محکوم شده ایم ، پیشاپیش محکوم شده ایم که پیروز شویم، کاری است سخت و طاقت فرسا. راهی است پرپیچ و خم اما پایداری و مقاومت و سپس یک مبارزه مستمر می تواند دریچه های نو را بگشاید تنها کافی است بر این تاریکی مطلق نوری تابیده شود، همین تابیدن نور مشت های بسیاری را باز می کند و دیوارهای تو در توی سالوس و ریا را در هم خواهد ریخت به امید سال جدید مسیحی و به امید بیداری یک ملت ، به امید این که سال جدید همه ی آنان که ملیون ایران را محاصره کرده اند در هم شکسته شوند و این بسیار میسر است. باید با اتکا به نفس و امیدی سرشار از مبارزه هم چنان در برابر دژخیمان رژیم خون و جنون ایستاد، ما محکوم به پیروزی هستیم.