از آغاز پدید آمدن آدمی در جهان، پایه ی آفرینش بر این اصل استوار شده است که «زن نیمی از ساختار آدمیگری است و این نیمه ، تا جاودان نیز خواهد بود. چه مردان بخواهند و چه نخواهند ، روشن است که نقش زن نیز در سراسر تاریخ پذیرش نیمی از کوشش های زندگی است.
مفهوم دیگر آنچه که در بالا آمد، این است مردان هم، نیمی دیگر، وظیفه ها را انجام می دهند. به گفته ی دیگر، «زن مکمل آفرینش است» چه در میان آدمیان، و چه در دیگر جانداران».
جانداران دیگر، به پیروی از غریزه ذاتی ای که دارند، خود ناخواسته و ناگزیر، به انجام رفتارهای زیستن خود می پردازند، و جنس ماده جایی ویژه و طبیعی و غریزی در میان شان دارد.
ولی در زمینه آدمیان، که سخن من بر آن پایه است، وضع تا اندازه ای چشمگیری دگرگون می شود. یعنی در پهنه زندگی اجتماعی آدمیان، حتا در کشورهای پیشرفته زنان چنان که شایسته شان بود به جایگاه برابری با مردان دست نیافتند. و بی گمان این نابرابری به گذشته های دور باز می گردد.
سخن را در این زمینه کوتاه می کنم، مردان به انگیزه برتری نیروی جسمی خود، این حق ِ ناحق را به خود ویژگی دادند، و حاضر نبودند که زنان را همشانه ی خود بدانند.
اگر به ژرفای تاریخ های ملت های گوناگون گیتی بردیم. پی می بریم که زنان هر ملت، نقشی کارساز و مؤثر و انکارناپذیر در پدید آوردن رویدادهای مهم تاریخی خود داشته اند. ولی تاریخ نویسانی که بیشترشان (و یا همه شان) مرد بودند، این نقش ها را در زیر خاکستر یا در زیر سایه ی تعصب و پی ورزی مردانه پوشانیدند. و نگذارند که آیندگان، به ارزش کارهای مادران خود در گذشته ها پی ببرند ولی هنگامی که ماشین بخار اختراع شد، و سپس خودروهای بنزین سوز پدید آمد، و تراکتور و اتوبوس و ترن و دیگر ماشین ها پیدا شدند. دیگر امتیاز نیرومندی مردها و نیروی ماهیچه ی آنان از ایشان گرفته شد و زنان نیز در راندن خودروها و ماشین های یاد شده، دوش به دوش مردان ایستادند. و همان کارهایی را کردند که مردان هم می کردند.
به کشور خود می پردازیم . با این که زنان تاریخ سازی چون «آرتمیس» فرمانده نیروی دریایی خشایارشا و پادشاهانی چون پوراندخت و آذرمیدخت و سیده ملک خاتون، ترکان خاتون و مهد علیا و ده ها چون اینها را داشتیم. باز هم مردان مان نمی خواستند شانه به شانه بودن زن را با خود، باور داشته باشند، تا به بیست و دوم بهمن 1357 رسیدیم و دیو خونخواری چون خمینی، در پناه ریش و عمامه ملت ایران را فریفت و سکان فرمانروایی مردم ایران را به دست گرفت.
در همان نخستین روزهای پیروز شدن فتنه، خمینی و جانوران دستاربند پیرامونش، علیه زنان ایران، شمشیر کشیدند و ناگهان اوباش حزب الله، با فریادهای گوشخراش «یا روسری یا توسری» به دختران و زنان آگاه و روشن ایرانی تاختند.
ولی شیر زنان ما، نیرویی، ورای آنچه که تفاله های چندسد ساله ی گذشته می پنداشتند، در نهاد خود داشتند و در برابر آنها ایستادند. و نخستین راه پیمایی زنانه شکل گرفت و آنان به این رفتار خشن و سبکسرانه اعتراض کردند.
خمینی که هنوز درست جای پای خود را استوار نکرده بود، وحشت زده جلوی دوربین تلویزیون قرار گرفت و خود را به موش مردگی زد و با آوایی لرزان و آهسته ، این جملات را بر زبان راند.
«من خادم شما بانوان عزیز هستم. من به شما احترام می گذارم. بروید به خانه های تان و مطمئن باشید که اسلام پشتیبان شما است!!»
ولی همانگونه که توبه ی گرگ، مرگ است سخنان این تندیس حقه بازی نیز بی پایه و ساختگی بوده و رفته رفته با استوار شدن پایه های فرمانروایی جهل و جنایت، فشار بر زنان و دختران ، هر روز، افزون تر و سخت تر شد. و جنگی تمام عیار میان زنان دلاور ایرانی، با مسخ شدگان زورگوی حکومتی درگرفت که از سی و اندی پیش تا امروز، به گونه ای بی امان و پیگیر، دنبال می شود.
اگر بدانیم که ملایان در برخورد با زنان بی روسری و یا آنها که موهای سرشان از زیر روسری پیداست چه جنایاتی، چه شکنجه هایی، چه نامردمی هایی و چه دیوسیرتی هایی کرده اند، آنگاه پی می بریم که هر یک از دختران و زنان ایرانی به تنهایی یک گُرد آفرید، یک فرنگیس، یک آرتمیس و یک اسطوره ستایش انگیز هستند که همه ی این ناهنجاری ها و نامردمی ها، کوچک ترین خراشی در دیواره ی دلاوری و پایداری آنها نکرده است و نمی کند.
از انداختن نیم تنه و پاهای زنان در گونی های پر از سوسک، از جای دادن تیغ خودتراش در لای دستمال و مالیدن آن دستمال به عنوان پاک کردن ماتیک ایشان به لب های زنان و دختران بی گناه، از بازداشت های غیرقانونی دخترانی که یک شب بدون آن که از دامان خانواده دور بوده باشند، به سر نبرده اند. و... و ... و ...
همه و همه از سوی آخوند درباره ی این بی گناهان اجرا شد، ولی گویی این تهی مغزان مُشت به سندان، و میخ به سنگ خارا می کوبند که ذره ای اثر در پایداری زنان ایرانی نکرد. تا جایی که چند تن از عاملان حکومتی اقرار کردند که برنامه ی مبارزه با بی حجابی و بدحجابی آنان شکست خورده است.
معاون فرمانده نیروهای انتظامی تهران بزرگ، چندی پیش گفت: دولت جمهوری اسلامی بیست و پنج سازمان مختلف و جدا از هم را برای اجرای برنامه مبارزه با کم حجابی و بدحجابی پدید آورده است که هر یک از آنها دارای بودجه ای کلان هستند، ولی متأسفانه نتیجه دلخواه از آن به دست نیامده است . من نمی گویم که مردان ایرانی ستیز و پایداری نداشته اند. نمی گویم آنها از رژیم می ترسند. ولی بی طرفانه بیاییم داوری کنیم، و با آگاهی بر این نکته که رژیم واپس گرای جمهوری آخوندی رژیمی «زن ستیز» است و لبه ی تیز شمشیر خود را به روی زنان و دختران ایرانی گرفته است، آنگاه سرافرازانه پی ببریم که این شیرزنان به خلاف جثه لطیف و ظریف خود چون کوهی استوار در برابر این تفاله ها ایستاده اند و یک گام واپس نمی نشینند. می پذیریم که آنان ده ها بار از مردان ایرانی پایدارتر ، دلاورتر و سخت کوش ترند و افسانه ی جان سختی آخوند و کینه های شیطانی او را باطل کرده اند.
در برابر این همه پایداری ، این همه دلیری ، این همه سخت کوشی، و این همه پی گیری در زمینه ی خواست خود که از سوی زنان ایران دیده ایم و می بینم، سر کرنش فرو می آوریم، و به یکایک زنان و دختران خود می بالیم.