من مسلمانم!

by ناصر شاهین پر

من مسلمانم ، در خانواده مسلمان به دنیا آمده ام اما این چه مسلمانی است که ما داریم!؟

 

این همه تفاوت فاحش جوامع اسلامی با سایر جوامع بشری دیگر به اعتقاد دینی ربطی ندارد؟

 

مسلمانان سرزمین خود را «دارالاسلام» و سرزمین های دیگر را «دارالکفر» می دانند که خودشان به بهشت می روند و آنها به جهنم!؟

 

مردم مسلمان کشورهای اسلامی پیوسته یک یا چند دشمن خارجی دارند و بزرگ ترین آرزوی آنان نابودی این دشمنان خیالی است!

 

*رهبران دینی مسلمان به مقلداشان آموخته اند که در مقابل علم و «جهان مدرن» ایستادگی کنند

 

*در ایامی که کشفیات علمی در جهان «کفر» ! با سرعت به سوی ترقی و تعالی قدم برمی داشت ما کلید هر قفلی را در «دعا» می جستیم و استخاره!!

 

*در طول تاریخ اسلام، حکومت های اسلامی بخشی از کالبد دین کنده شده است.

 

 

تیر ملامت و انتقاد به سوی من روان است. زیرا خواسته ام از کج روی ها و ندانم کاری ها در فرهنگ خودم، انتقاد کنم. می گویم «فرهنگ خودم»! زیرا من هم مثل بقیه مسلمان هستم. در خانواده ی مسلمان به دنیا آمده ام و در میان مسلمانان رشد یافته ام.

تفاوت من با گروهی از مؤمنین در این است که تفاوت های فاحش جوامع اسلامی را با سایر جوامع بشری، دیده و هم چنان می بینم. این دیگر به اعتقاد ربطی ندارد، چشم بصیرت هم لازم ندارد. با همین چشم سر، در تمامی کشورهای اسلامی خاورمیانه ، انسان مسلمان را در قعر فقر ، بدبختی و جراحات ناشی از عدم بهداشت ، به چشم دیده است که مانند آن در هیچ یک از «سرزمین های کفر» دیده نشده است.

در یمن گروه جوانان مسلمان را دیده ام که دست هایشان را در کفش فرو برده بودند و استخوان بدون گوشت پاها را به زمین می سراندند. در حقیقت با دست راه می رفتند تا از عابرین گدایی کنند. این ها در قوطی های حلبی سنگ ریزه ریخته بودند و آن قوطی ها را به نخ پاهای فلج اشان بسته بودند تا صدای سنگ و حلبی مردم را متوجه اشان کند تا پول سیاهی در کفش اشان بیاندازند. آن جا «بندر حدیده» و کشور یمن بود. سرزمینی که به علت آب و هوا استعداد کشاورزی و معادن سنگ های قیمتی از سوی مسلمین به «یمن» شهرت یافته بود. یعنی «خوش یمن» ، و «سعید» و قسمتی از همین سرزمین به «عدن» معروف شده است. یعنی: «بهشت»!

وقتی پرسیدم چرا این همه فلج؟ گفتند: «کمبود مواد غذایی»! آنها که سخنان مرا گزافه گویی می پندارند، نمی دانم هرگز از «شوربازار کابل» عبور کرده اند؟ هرگز «سوق الخضرای» را مشاهده کرده اند؟ من از مسلمانی خود شرمنده خواهم شد که مختصری از محله ی «شوربازار» در قلب کابل توضیحی بنویسم. آخر من هم مسلمانم اشکال کار من ، در این است که به سرزمین های اسلامی بسیار سفر کرده ام. و اکنون واهمه دارم که شرح زندگی روزانه ی مردم پاره ای از این سرزمین ها به واقع، اهانت به اسلام باشد و از این روی خودم را «سانسور» می کنم و دیگر شرحی از «بازار سبزی مسقط» و از «شوربازار کابل» و «سوق المحل» صنعا نمی نویسم، اما به این همه فاصله می اندیشم. چه چیز سبب شد که پیروان اسلام علیرغم ثروت های خدادادی سرزمین اشان این گونه در منجلاب فقر و بدبختی دست و پا می زنند؟

من در یک روز زمستانی در یک سرزمین مسلمان هشت یا نه پدر را دیدم که فرزند خردسال مرده اش را، لای حوله پیچیده بود و پیاده به سوی گورستان می رفت. آن سال هیزم، منی ده شاهی گران شده بود  و عجبا که این کشور روی بزرگ ترین منبع گاز جهان قرار گرفته است.

همین مسلمانان در همین شرایط آن چنان به مذهب خود دل بسته اند که به راحتی پیروان سایر مذاهب اسلامی را می کشند. این را هم از خودم نمی گویم. اخبار روزنامه های صبح و عصر خودشان را می خواندم. یک خبر این بود که زنی شیعه با یک سینی حلوای آلوده به سم ، جلو مسجد سنی ها ایستاده و به بهانه این که در شب جمعه، حلوا خیرات کرده است! در اثر حلوای مسموم چهل نفر جان داده اند! می دانید آن «زن شیعه» چرا دست به چنین کاری زده بود؟ برای این که آخوندی در گوشش خوانده بود که با کشتن چهل سنی، یک راست به بهشت می رود!

در همان روزنامه ها خبر دیگری خواندم که یک فرد سنی ، شیعیان را در چاه خانه اش می انداخته. با شرح جزئیات که بازگویی آن زائد است.

 از این دست مشاهدات، بسیار دارم. اما باید به سرچشمه و منشأ مشکلات اندیشید. تمام کشورهای اسلامی بدون استثنا ، سرزمین خود را «دارالسلام» می دانند و سرزمین های دیگر را «دارالکفر» می شناسند. از نظر مسلمانان، جهان به دو بخش تقسیم شده است: خودشان که به بهشت می روند و دیگران که دوزخی اند!؟

بعد از جنگ های صلیبی، مسیحی ها به دنبال زندگی خود رفته اند. اما مسلمان ها هرگز وجود یک دشمن خارجی را فراموش نکردند. پیوسته در این باور بوده اند که غیرمسلمانانی از قبیل مسیحی و یهودی قصد نابودی اسلام را دارند. مسلمانان در چنین زمینه ی فکری به دنیا می آیند و با این دست اطلاعات، درس می خوانند و رشد می کنند. شاهد این مدعا کتب درسی دوره های دبستان و دبیرستان تمام کشورهای مسلمان خاور نزدیک ، خاورمیانه است.

مردم مسلمان این کشورها، پیوسته یک یا چند دشمن خارجی دارند و بزرگ ترین آمال و آرزوی آنان، نابودی این دشمنان خیالی است. نمونه اش کشور خودمان در دوران حکومت اسلامی که فریاد مرگ بر آمریکا، مرگ بر اسرائیل، مرگ بر ... ... سی و سه سال است که در زیر سقف آسمان ایران طنین دارد.

ای کاش فقط «دیگر ستیزی بود» که همه شعبات اسلام،  تشنه خون همدیگرند. خشونت غرق در جهالت حکومت ایران را با سنی ها شاهدیم. در کشورهای سنی نشین رفتار دولت مردان با شیعه ها از همین دست است.

این طرز فکر را رهبران دینی به مقلدین خود آموخته اند . این رهبران دینی بنا به وفایشان به سنت، در مقابل علم و به عبارتی «جهان مدرن» ایستاده اند! همان طور که روزگاری کلیسا در مقابل «کپرنیک» ها و «نیوتن»ها ایستاد. تفاوت مسیحی ها با رهبران دینی ما این است که آنها در نهایت به منطق علم تسلیم شدند ـ حتا پاپ اصل تکامل داروین را پذیرفت ـ اما رهبران دینی ما هم چنان دل بسته «میت» افسانه های بشر چندهزارساله پیش باقی مانده اند. چون هنوز اعتقاد راسخ دارند که خداوند انسان را با «گل» ساخت و در آن دمید. از این روی نیز امروز از تدریس علوم انسانی در دانشگاه ها جلوگیری می کنند.

آموزش رهبران دینی ما به مردم چنین بوده است که همه چیز بنا به اراده ی خداوند شکل می گیرد و انجام می شود. از همین روی برای هر کاری ، استخاره می کنند! در اثر آموزش غلط این رهبران دینی مردم مسلمان به جای آن که به «عقل» و «عمل» خود متکی باشند، چشم به آسمان ها دوخته اند.

درست در ایامی که کشفیات علمی در جهان مسیحیت قدم تند کرده بود. و انسان مسیحی در جست ـ و ـ جوی پاسخ به پرسش هایش، جهان را زیر پا می گذاشت. قاره ی آمریکا را کشف می کرد  و با اختراعات و اکتشافاتش جهان را به سرعت تغییر می داد، در ایران «بحارالانوار» با هزاران حدیث دروغین نوشته می شد و کلید «هر قفلی » و یا «راه حل» هر مشکلی ، ادعیه ای بود که باید روزی صد یا سی صد بار خوانده شود. ما هم چنان استخاره کردیم و سرکتاب باز کردیم و دعا نوشتیم و به بازوان خود بستیم و مسیحی ها به سرعت برق و باد دنیا را عوض کردند.

حالا آخوندهای ما برای نابودی دشمنان اسلام ـ که عموماً مسیحی ها و یهودی ها هستند ـ باید از «دشمن» اسلحه بخرند تا به جنگ خود این دشمنان بروند. عجبا که از نابودی دشمن قدمی عقب نمی نشینند، با استفاده از علم و تکنولوژی مسیحی ها موشک می سازند. اما اگر همان مسیحی، لوازم یدکی هواپیما به آنها نفروشند ، طیاره هاشان یکی پس از دیگری سقوط می کند. چه غم . شیپورهای تبلیغاتی اشان آنها را «رهبران جهان اسلام» می شناسانند.

یادتان نرود ، صاحب این قلم نیز مانند شما مسلمان است. اما از این همه عقب افتادگی، این همه جهل دلش می سوزد. من هم آرزو دارم که مردم مسمان به خصوص ایرانیان شیعه از امکانات و برکات زندگی امروزی بشر برخوردار باشند و در فرهنگ بشری سهمی داشته باشند من از هموطنانی که به من ایراد می گیرند تقاضا می کنم یک بار «لاروس» یا انسکلوپدیای بریتانیکا را ورق بزنند. به اسامی مخترعین و مکتشفین سیصد سال پیش تا حالا نگاه بیاندازند. نام هزاران مسیحی و یهودی را خواهند دید. اما دریغ از نام یک مسلمان که اختراعش و یا کشف اش زندگی بشر را اندکی تغییر داده باشد.

به خاطر خواب چند سد (صد) ساله امروز دستمان به سوی کسانی که دشمن می پنداریمشان دراز است. به ماشین آنها نیاز داریم. اما یک پیچ اش را خودمان نمی توانیم بسازیم.

آموزشی هم که از رهبران مذهبی گرفتیم این بوده که «حقیقت» با ماست و به ما تعلق دارد و بقیه «کفار» روی زمین نزد خداوند «جایی» ندارند. اما در عمل زندگی آنها را می بینیم و حسرت می خوریم. آنهایی که باید به دست ما نابود شوند تا ما به بهشت برسیم!؟ اما آن ها حالا صاحب همه ی قدرت هایی هستند که ما حسرتش را داریم. به ناچار به «بمب» متوسل می شویم. از همین روست که در عصر حاضر نود و نه درصد بمب گذاران مسلمان بوده اند.

یکبار دیگر روشن و واضح مغز سخنم را تکرار کنم. گناه از اسلام نیست. گناه از این رهبران متحجر اسلام است. من شک ندارم که اگر رسول خدا حضرت محمد (ص) امروز در میان ما می زیست، می خواست که پیروانش متناسب با مقتضیات روز زندگی کنند. هرگز به دو یا سه هزار سال پیش از خود، توجهی نمی کرد، و قوانین و سنت های گذشتگان را به زباله دان می انداخت.

دوستان و هموطنان عزیزی که مرا «گزافه گوی» می نامند و نگران «احترام به ائمه اطهار» هستند ، خطابم به آنهاست:

ـ اگر شما مسلمان واقعی هستید ، تاریخ اسلام را بخوانید! ـ منظورم این است که تاریخ اسلام را پس از «ابوذر» و «حسین» هم بخوانید و وقایع را با واقعیاتی که جهان بشری را متحول کرد ـ مقایسه کنید. اگر چنین کنید با من هم عقیده خواهید شد که هر وقت حکومتی اسلامی برقرار شد مانند بنی امیه، عباسیان، عثمانی ها، صفویه، فاطمیان مصر پاره ای از کالبد اسلام کنده شد. و همین امروز حکومت اسلامی ایران، حاصلی نداشته جز خروج فوج فوج مردم از اسلام.

حاکمان کنونی ایران نه تنها سبب «اسلام گریزی» مردم شده اند ، بلکه ایمان به خدا را هم از آنان ربوده اند.

حرف آخرم این که «مظلومیتت» حسن و وجاهتی نیست. در مقابل هر مظلوم ، ظالمی ایستاده است. مظلومیت سبب رشد و توسعه ی ظلم است. مباهات به آن برای اسلام بار و بری نخواهد داشت. جز تلقینات گمراه کننده که سبب می شود هر مسلمانی به جای هر کار لازم سازندگی، بمبی در جیب بگذارد و راه بیافتد برای کشتن خلایق!

Comments

Leave a Comment

Archived_issue
مشترک شوید  $1.70 تک شماره 
Library