هفته گذشته به راستی دکتر اسماعیل خویی اندیشمند فرزانه و متفکر صاحب نام و حتماً شاعر خوب ما، با مصاحبه تلویزیونی غوغایی خود در اقصا نقاط دنیا و به خصوص آمریکا و ایران به راه انداخت با اظهار نظرهای واقع بینانه در رد انقلاب 57 و افشای ماهیت منحوس انقلاب اسلامی.
البته دکتر خویی سال ها پیش این همه حرف ها و تجربه ها و ایرادهایش را گفته و به شعر سروده و در مجامع مختلف بیان کرده بود ولی در گفتگوی سه شنبه گذشته کانال یک و در گفتگو با شهرام همایون خیلی صریح تر و کامل تر در مخالفت با نظام گذشته و خط مردود و باطل بر انقلاب اسلامی کشید و انتقاد بر آن را از خود شروع کرد که اشتباه کرده است و آن زمان تصورات خوش خیالانه ای داشته است. او خطاب به همفکران آن زمانش گفت که ما بایستی پشت شاه و اصلاحات او می ایستادیم نه مقابل او و بدتر این که یک آخوند را تایید کنیم دکتر خویی تأکید کرد: از این بابت از شاه ایران پوزش می خواهم ما خطاکاریم!
او البته گفت آن زمان روشنفکران عددی نبودند که انقلاب را به حساب آنها می گذارند. ریشه های آن فاجعه در جاهای دیگری از جمله توطئه های خارجی بوده منشاء آن «گوادالوپ»!
به یقین مصاحبه اخیر دکتر اسماعیل را ـ که او سمبل روشنفکران تحصیل کرده و اهل مطالعه و نظریه پرداز است ـ می توان بزرگ ترین حادثه پس از انقلاب اسلامی و ضربه ای بر تمام تصورات پوچ آن عده ای دانست که هنوز سنگ انقلاب و رژیم برخاسته از آن را به سینه می زنند.
او در پایان گفتگوی دکتر خویی شعری از خود خواند که قول داده شد که در «فردوسی امروز» چاپ شود که ملاحظه می فرمایید.
حکم، حکم رهبر است و بس!
مدح و ثناهای روزانه رسانه ها و روزنامه های حکومتی از «رهبر»، و هم چنین ارباب رجوع دفتر ایشان ـ که اغلب آخوندهای مستمری بگیر هستند ـ هم چنین جلسات مداحی ماهانه شعر (که نبوغ ادبی رهبری را تثبیت می کند) و «به به و چه چه » مشاوران رنگارنگشان، البته در باد غبغب سیاسی نامبرده بی اثر نبوده است ولی آن برنامه ای که برای «تقدس سازی» خامنه ای انجام گرفت بسیار مؤثرتر بود آن هم به منظور شخصیتی «کارتیزماتیک» و الهی و قدسی . البته آن چهره سازی ها اگرچه به طول انجامید ولی تا به حال چند نشانه گویا داشته ولی هیچکدام مانند اعلامیه اخیر دفتر ایشان اثرگذارتر نبوده است. از بخشنامه های توصیه شده سابق مانند: استفاده از «پسوند امام» پس از نام ایشان و ساخت «قدمگاه» و حتی مجلس نشستن «رهبر معظم» در مکان بخصوصی که «نشستگاه» ایشان بوده و چهره آرایی معنوی و مقدس از سیمای رهبر تا جایی که بردن نام ایشان بدون همه آن القاب ـ که «خایه مالان» برای او تراشیده اند ـ چهارسال حبس و 94 ضربه شلاق دارد (البته بدون همه آن سیلی ها و لگد و فحش خواهر مادری که هنگام جلب و بازجویی خاطیان از جمله واجبات مجازات است).
بدین ترتیب است که کارخانه مقدس سازی و کارگاه رنگ و روغن مالی دیکتاتوری اولین محصول خود را از چهره جدید ایشان به بازار عرضه کرد با این ابلاغیه که: «هیچ کس نمی تواند به بهانه این که فرمان رهبری اشتباه است یا ممکن است اشتباه باشد از اطاعت رهبرشانه خالی کند» یعنی این که به قول معروف: از سر توی طویله نرفت از ته جایش انداختند!
بدین ترتیب در ردیف «من امر می کنم» اطلاعیه سیدعلی آقا، نامبرده تمثال خود را در کنار هیتلر و استالین قرار می دهد و موسولینی و پل پوت را کنار می زند و دستی هم برای بشار اسد تکان می دهد که برای او هم جایی در کنار آنها، نگاهداشته است!
یاد آن بنده خدا که در گرفت و گیر روزگار و اوضاع زمانه گفته بود:
دولت به خران دادی و حشمت به سگان / پس ما به تماشای جهان آمده ایم؟!/.
از جمشید بسم الله و محمود ماشاالله تا صادق ایشاالله!
در هفته گذشته در بحبوحه گرانی دلار و پایین آمدن ارزش فوق العاده (پول جمهوری اسلامی) همه مسئولان دنبال هم افتاده بودند و بگیر! بگیر! ای دزد! ای دزد! می کردند تا بالاخره یکی از مسئولان که گویا یک «مشاور بازاری» دارد. (شاید رییس مؤتلفه اسلامی) اعلام کرد که مسبب تمام این گرانی ها که با توطئه و راهنمایی و انتریک شخصی است گرچه نام فامیلی درست و حسابی ندارد ولی چون مجرم است و در کار «ارز» کلک می زند و حقه است اسمش «جمشید» است (مثل تمام سریال ها و فیلم های فارسی که اشخاص تبهکار نام های فارسی دارند نه ائمه معصومین و رجال صدر و ته اسلام که حکومت اسلامی باشد)! ولی برای فریبکاری و کلاه گذاشتن خلق الله از پسوند «بسم الله» استفاده می کند و به او می گویند: جمشید بسم الله!
گویا «جمشید بسم الله» یک تریبون اخاذی و اخلال در ارز و شاشیدن توی اسکناس هایی می دارد که عکس امام هم روی آن نصب شده و آن تریبون مخصوص هم یک «چهارپایه» است که چنین چهارپایه ای کلی اسباب هوچی بازی و شعبده بازی می تواند باشد. گویا در زمان ملی شدن نفت هم یک «رضا دوغی» در بازار بود با یک قبضه ریش و یک چارپایه که بازار را به تعطیلی می کشید و به قول امروزی ها «راهپیمایی» راه می انداخت!
در این ردیف و اخلال (کلاهبرداری و اخاذی رسمی ) می توان از اسامی دیگر استفاده کرد: خامنه ای ولی الله، محمود ماشاالله، صادق ایشاالله، اکبر نعوذبالله، حسین رحمت الله، جنتی لا اله الا الله.
تورهای زیارتی و معنویات درمانی؟!
رییس سازمان بهزیستی کشور در حال تدارک ارسال دو هزار نفر از مددجویان بهزیستی، مدال آوران کاروان معلولین به المپیک ، حافظان قرآن است. مدیر کل بهزیستی که جای خودش را با ریاست اهل بیت و یا ستاد حفظ و حراست امامزاده ها و معجزات عوضی گرفته. او در اعزام این خانواده به کربلا و مکه ادعا می کند که: برگزاری تورهای زیارتی به این علت و به واسطه تأثیرات مثبت معنویات و «درمان بیماری» هاست (معجزات امامزاده ای) هم چنین توانمندی اقتصادی (ولخرجی و پرکردن شکم یک عده مفتخور کجایش «توانمندی اقصادی» است؟)و معنوی می باشد. این سازمان از اعزام سه هزار تن از معلولان و مددجویان به مشهد و کربلا خبر می دهد که تمام این برنامه ها در راستای معنویت درمانی صورت می گیرد (معجزه بینا شدن کورها، راه افتادن فلج ها، بهبود شل ها)!؟
می گویند همشهری ما چندی پیش توی شلوغ پلوغی حرم داد می زند: این همه با صدای بلند دعای توسل نخوانید و ضجه نزنید و به ضریح نچسبید، در این دقایق تمام حاجت ما قاطی پاطی شده.
یکی زوار می پرسد: یعنی چی؟
همشهری ما می گوید: یعنی این که من که فلج بودم، حالا حامله شدم!
سمفونی عروسی و دنگ و فنگ ازدواج!
می گفت «قیمه» با (غین) درسته یا با (قاف)؟ جواب داد: درست تر از همه آنها با لپه و گوشت درست تر است.
«مدیر گروه برنامه ریزی ازدواج و نهاد خانواده ورزش و جوانان» نمی توانستند (دو کلمه بنویسند ادرباره ازدواج؟). از اجرای سمفونی ملی ازدواج خبر داده و گفت: طرح موسیقی ازدواج در دستور کار این وزارتخانه قرار دارد.
ای بابا، این رژیم جمهوری چرا همیشه قضایا را مشکل می کند و لقمه را از پس گردن توی دهانش می گذارد!؟ در ابعاد سیاسی مثلاً یک مسئله را خراب می کند (مثل اشغال سفارت آمریکا و گروگان گیری) و مثل خر تا گلو در منجلاب آن فرو می رود و کلی خرج گردن مملکت می گذارد تا از این منجلاب بیرونش بکشند (یا مثل حالا مسایل مالی، اقتصادی و رابطه اش با ارز و یا ویار اتمی رهبر).
ازدواج از قدیم و ندیم خواستن، یک نظر دیدن (یا دو نظر) و حرف و گفتگو دو طرف بوده و بعد پسندیدن ، قرار گذاشتن و خواستگاری و «بله برون» و نامزدی! و عقد و تهیه جهیزیه و ترتیب جشن عروسی توسط داماد و بعد هم داشتن دو اتاق یا یک منزل و آپارتمان! دلینگ و دولنگ عروسی و ازدواج هم احتیاج به سمفونی دهم! «بتهون» ندارد و یا این که سمفونی دیگری بسازند و یا مثل «موتسارت» که ترتیب یک والس عروسی بدهند خود ملت، آهنگی را که سالیان دراز به یادشان مانده بود می خواندند: ای یار مبارک بادا، ایشالله مبارک بادا
امشب چه شبی است، شب مراد است امشب/ این خانه همه اش شمع و چراغ است امشب/.
ای یار مبارک بادا
ایشالله مبارک بادا
ای یار مبارک بادا
ایشالله مبارک بادا
کوچه تنگه، بله عروس قشنگه، بله / دست به زلفاش نزنین مرواری بنده، بله/.
عروس اعیونه ایشالله مبارکش باد/ عیش بزرگونه ایشالله مبارکش باد/.
عروس به تخت نشسته ایشالله مبارکش باد/ دوماد پهلوش نشسته ایشالله مبارکش باد/.
ای یار مبارک بادا
ایشالله مبارک بادا
سمفونی یعنی چه ؟ جوانان کار می خواهند بعد دو در اتاق و این که عروس و داماد در زیر آن سقف بخوابانند.
آن دفعه (و هنوز هم) آمدند زیر ابرو بگیرند چشم را کور کردند و با عقد منقطع (صیغه میان دختران و پسران دانشجو و سایر مردم بلبشویی راه انداختند که خودشان هم اسم «مفاسد» گذاشته اند و ما دیگر نمی دانیم چه بگوییم و این که اصولاً نه دخترها و نه خانواده ها با «صیغه» موافق که هیچ ! بهشان بر می خورد!
اگر هم دیده اند دخترها با پسری «دوست» شده اند کمتر ربطی به عقد و عروسی داشته است یکنوع «گرل فرند، بوی فرند بازی» به سبک غربی ها بوده و، والسلام!
ترا به خدا دست از سر کچل پدر مادرها، و بقیه پسرها و دخترها بردارید. ترا به خدا و اسلامی که نمی پرستید درست و حسابی به فکر «حجله و شب زفاف»باشید نه گروه برنامه ریزی ازدواج ساختن سمفونی یعنی: آفتابه لگن هفت دست، غذای توی سفره ، هیچی!