نمی دانم شما تا چه اندازه با خصوصیات «بچه بی ریش» آشنا هستید. حکایت بچه های بی ریش در افغانستان به ویژه در میان پشتوها، حکایت غریبی است. بی ریش معمولاً به کودکانی گفته می شود که هنوز به سن بلوغ نرسیده اند و قاعدتاً ریش آنها درنیامده و صورت زنانه ای دارند. این بچه ها، بیشتر به دلیل فقر، توسط مردانی به کار گرفته می شوند. مردانی این بچه های بی ریش را به خانه می بردند. این بچه بی ریش موظف بود هرکاری که ارباب از او خواست انجام دهد ـ یعنی از خدمت در خانه و به خانم خانه ـ تا همبستری با مرد خانه و گاهی که مهمانی به خانه می آید بچه بی ریش موظف است لباس دخترانه بپوشد و برای سرگرمی مهمانان و اهل منزل به هر سازی برقصد.
این بچه های بی ریش گاهی دست به دست هم داده می شوند اما نوع زندگی غریبی دارند چون باید هم خدمتکار باشند ـ هم شب یا هر زمان که مرد خانه اراده کند به رختخواب او برود و با او «هم بستر» شود ـ و هم بخواند، هم برقصد و تازه به هر سازی برقصد و همه ی این ها برای لقمه نانی، جای خوابی و احتمالاً پوشاکی!
حیرت انسان وقتی افزون می شود که زنان خانه، این کودکان را در کنار خود تحمل می کنند و از نوع رابطه جنسی همسرشان با آنان نیز آگاهی دارند.
مصیبت بچه بی ریش زمانی آغاز می شود که به سن بلوغ می رسد و ته ریشی آرام آرام پوست صورتش را سیاه و تیره می کند دیگر او به درد ارباب نمی خورد و در چنین حالتی، بستگی به مروت ارباب دارد که بچه های بی ریش سابق! چه سرنوشتی پیدا کند اما گاهی اوقات آنها، بچه بی ریش را به دامادی می پذیرد و یکی از دختران خود را به همسری او درمی آورد و مشیر و مشار منزل میشد.
همین جا بگویم، یکی از خصلت های اکتسابی بچه بی ریش به دلیل نوع زندگی که دارند قبول واقعیت است و این که وضعیت خود را بد ندانند و برخی از مواقع فخر هم بفروشند. آنان به دلیل شرایط حساس زندگی خود بسیار حسود، کینه توز، دو به هم زن بارمی آیند و یاد می گیرند که از وضع خود خجالت نکشند و مباهات کنند که آنقدر زیبا هستند که چنین موهبتی به آنان اعطا شده است.
حکایت شهر ما، اما، حکایت برخی از این بچه های ریش دار است. بچه هایی که نه تنها ریش اشان درآمده که موی اشان نیز سپید شده است اما به همان نسبت که بچه بی ریش نان دوران بی ریشی خود را می خورد، این آقایان می خواهند از ریش خود، و سن خود بهره بجویند اما خصلت آنان، همان خصلت بچه بی ریش است.
به هر سازی می رقصند، از هر کسی مدح می گویند، به هر بستری می روند و با هرکس همخوابه می شوند. حسودند، کینه توزند، توطئه گرند درست مانند بچه های بی ریش، که حتی چشم دیدن اعضاء خانواده مرد خانه را ندارند، اینان نیز نسبت به هرکس حس انتقام دارند اما همانگونه که بچه های بی ریش در جلسه ی مهمانی «مرد» خود، برای مهمانان و به ویژه آنان که دست گشاده تری دارند، با طنازی و دلبری می رقصند بچه های بی ریش و در شهر ما نیز دلبر هرکس می شوند که دستی به جیب داشته باشد.
معمولاً در میان پشتوها، پیش آمده است که مردی سال ها، بچه بی ریش خود را تر و خشک کرده و شبی از شب ها مهمانی از راه رسیده و بچه بی ریش تنها به خاطر وضع مالی مهمان شبانه، با او از خانه ارباب گریخته است و این شباهت در بچه های ریش دار شهر ما نیز ، برخی اشان، بسیار ملموس است که در یک شب ـ که نه ـ یک لحظه از آغوش کسی به بستر دیگری می روند و انگار نه انگار که چه بوده اند ، چه کرده اند و چه می کنند.
از دیگر خصوصیات این بچه ریش دارها برخلاف بچه های بی ریش که نسبت به هرچه ریش دار است احساس نفرت دارند، این است که بچه های ریش دار این شهر، از جوان ها بیزارند و تصور می کنند خواندن چهارتا کتاب ـ یا رونویسی از متون چهار کتاب آنچنان مقامی و موقعیتی برای ایشان به وجود آورده که هر کس که ریشش مانند آنان درنیامده باید که برود و بمیرد.
ریش برای آن دسته از بچه های بی ریش در افغانستان سایه مصیبت و گرسنگی و فقر می شود و در میان این آقایان، وسیله کار و کاسبی شده است و به خیال خودشان ایجاد «وجاهت» کرده است!!
اما این عده کسب و کارشان همان است، ظاهرشان عوض شده است.