ماجرای مطبوعاتی معروفی که یار مطبوعات توقیف شده، نشد.، از شمارهٔ ۱۶۰

by یادداشت های پراکنده دکتر علی بهزادی

تعطیلی‌ مطبوعات و نقش هویدا

دکتر همایون پور در مورد تعطیل مطبوعات در سال 1353 این طور نوشته اند: «به نظر می رسد همه گناه تعطیل سپید و سیاه (و سایر نشریات) را متوجه هویدا می دانند. آیا در چنین جریانی می توان از هواهایی که شاه در سر داشت و سیاست ساواک، بخصوص نقش رفقایی که از آن حزب و «برادر بزرگ» بریده و به خدمت رژیم درآمده بودند، غافل شد و چند سطر پایین تر می نویسند! باری به گمانم در مورد هویدا بی انصافی کرده اند، او مقام دوست و خوش خدمت بود اما بعید است که چنین طرح هایی بدایتاً در ذهن او می توانست شکل بگیرد. که به هرحال روشنفکر بود و با محیط غربی مأنوس.

استقبالی که از کتاب «معمای هویدا» نوشته عباس میلانی شد و این اعتقاد را که پشت سر مرده نباید بد گفت همچنین طرز خاص مرگ او (به نظر من تنها چیز زیبایی است که در زندگانی 59 ساله هویدا وجود دارد نشان می دهد) که مردم ما بسیاری از خطاهای او را بخشیده اند.

آقای میلانی، هویدا را مردی آزادی خواه، و اطلاح طلب معرفی کرده و آقای همایون پور هم ایشان را «روشنفکر» می دانند. درباره روشنفکر بودن هویدا بحث هایی صورت گرفته از جمله این که تنها آشنایی با صادق هدایت در پاریس و همکاری با صادق چوبک در شرکت نفت و خواندن کتاب «مائده های زمینی» آندره ژید نمی تواند نشانه روشنفکری باشد. البته آشنایی با فرهنگ غرب و دانستن زبان های خارجی امتیاز است. هویدا تار هم می زد و صدای خوبی هم داشت این ها را می شد جزو محاسن ایشان محسوب داشت ولی ما نخست وزیری می خواستیم که به درد مردم برسد و مشکلات مملکت را حل کند.

آقای هویدا مدت سیزده سال و در دورانی نخست وزیر شد که مملکت آرام بود. سیل دلارهای نفتی به کشور سرازیر شده و شرایط جهانی برای ما امکان هر نوع پیشرفتی را فراهم ساخته بود. شاه با همه بدبینی هایی که نسبت به رجال سیاسی داشت چنان اعتمادی به هویدا پیدا کرده بود که علم خانه زاد را خشمگین می کرد، با این حال اگر هویدا می خواست یعنی اگر فقط کمی گذشت می کرد می توانست به کشور خدمت کند. این شایعه که در آغاز نخست وزیری هویدا کبریت جعبه ای یک ریال بود و تا آخر همچنان یک ریال ماند ربطی به هویدا ندارد. همان طور که همه می دانستند و هویدا هم دائماً تکرار می کرد کارها از خوب و بد همه به شاه بستگی داشت که همه امور را قبضه کرده و می خواست همه کارها به نام او تمام شود.

اما درباره  تعطیل جراید البته که نمی توان نظر شاه و نقش ساواک و مأموران آشکار و نهان آن را نادیده گرفت اما تصمیم گیری درباره مطبوعات در بیشتر موارد با شخص هویدا بود. هویدا از آغاز نخست وزیری، خودش را یک مطبوعاتی می دانست و تظاهر به دوستی با مطبوعات می کرد. اما در حقیقت با مطبوعات میانه خوبی نداشت و در میان روزنامه نویس ها، بدترها را به بدها ترجیح می داد.

یک بار من در میان جمعی از روزنامه نویسان گفتم هویدا چون خودش یک نخست وزیردرجه دو است روزنامه نویس های درجه دو را به درجه یک ها ترجیح می دهد. روز بعد که او را دیدم رفتارش طوری بود که حتم داشتم خبر به گوشش رسیده است!

 

آغاز حذف جراید

در زمان هویدا حذف جراید خیلی زودتر از تعطیل سال 53 شروع شد. هفته نامه فکاهی خوب و پرتیراژ و مردم پسند توفیق (که از قضا شاه هم از خواننده های پر و پا قرص آن بود و از حملاتش به رجال لذت می برد) به وسیله شخص هویدا توقیف شد. ما در جلسات مطبوعاتی شاهد بودیم که او چقدر از انتقادهای «توفیق» نسبت به خودش خشمگین می شد و بارها در جلسات عمومی و یا به طور خصوصی به برادران توفیق هشدار می داد. سرانجام چون با تهدید وعده و وعید و درست کردن یک رقیب نتوانست آنها را ساکت کند دستور توقیف را صادر کرد.

حذف مدیران و ایجاد شرکت های سهامی مطبوعات از برنامه های شخصی هویدا بود. اگر طرح آیندگان موفق می شد، حتماً بقیه نشریات را هم به صورت شرکت سهامی در می آورد. مجله روشنفکر در زمان او تعطیل شد. با آن که در یک دوره از این مجله حمایت هایی هم به عمل آورد سرانجام دستور داد که تعطیل شود. مجله خوشه دکتر عسگری چه در زمان سردبیری خودش و چه در دوره ای که احمد شاملو سردبیری آن را به عهده داشت و در هر دو دوره از مجلات خوب کشور بود ولی به دستور هویدا توقیف شد.

در مورد این مجله ناظر صحنه ای بودم که ذکر آن را بی مورد نمی دانم. یک روز در جریان جلسه ای که چند تن از روزنامه نویس ها با هویدا داشتیم محمود رجاء سردبیر تهران مصور و سردبیر روشنفکر در دوره ای که به دستور هویدا دولتی شده بود به من گفت بیا با هم از هویدا بخواهیم مجله خوشه را آزاد کند. من پذیرفتم و موقع خداحافظی رجاء ضمن تعریف از مجله خوشه تقاضای ما را مطرح کرد . هنوز سخنانش تمام نشده بود که هویدا به تندی و با عصبانیت گفت: « این چه حرفی است... دکتر عسگری دارد برای رژیم پرونده سازی می کند و من هرگز اجازه نخواهم داد این مجله منتشر شود...» در آن زمان چنین اتهامی خانمان برانداز بود.

مجله بامشاد اسماعیل پوروالی بعد از سال ها که به صورت های مختلف روزنامه صبح و بامشاد کوچولو منتشر می شد، سرانجام مانند تایم و نیوزویک و لوموند و اکسپرس به شکل یک مجله خبری شروع به انتشار کرد. تا این زمان بامشاد اولین و آخرین مجله ای بود که به این سبک در ایران منتشر می شد و به این سبب امید می رفت موفقیت پیدا کند. اما یک روز اطلاع پیدا کردم به دستور نخست وزیر توقیف شد. مجله خوب فردوسی و سالنامه خواندنی دنیا و همچنین مجله سپید ئ سیاه به دستور هویدا توقیف شدند.

با این همه دشمنی که هویدا با این نوع مطبوعات داشت من در حیرتم که چگونه مجله نگین دکتر محمود عنایت را توقیف نکرد. در آن زمان مجلات خوبی مانند سخن و یغما و جُنگ هایی در شهرستان ها منتشر می شدند ولی آنها مطلقاً سیاسی نبودند در حالیکه نگین یک ماهنامه سیاسی – انتقادی سنگین بود، اما خوشبختانه جان به در برد.

نکته جالب و شاید جالب ترین نکته این بود که هویدا همیشه خودش را یک مطبوعاتی و علاقمند به مطبوعات!؟ نشان می داد. تا روزهای آخر که می خواست طرح توقیف جراید را پیاده کند به ما مژده می داد که می خواهد یک بار برای همیشه مشکلات مطبوعات ایران را به طور اصولی و دنیا پسند حل کند.

 

چرا کینه به مطبوعات؟

سال ها از تعطیل مطبوعات می گذرد و هنوز روشن نشده چرا در سال 1353 دولت اقدام به چنین کاری کرد. مطبوعاتی ها از گروه هایی به شمار می آیند که مورد علاقه دولتمردان نیستند. در دموکراسی ها رجال سیاسی از دست این «فضول های کنجکاو» به تنگ آمده اند چه رسد به حکومت های خودکامه. به همین سبب در تاریخ معاصر به دفعات شاهدبوده ایم که دیکتاتورها به بهانه ها و دلایل مختلف اقدام به توقیف جراید کرده اند.

حسنین هیکل روزنامه نویس معروف مصری می نویسد زمانی که جمال عبدالناصر مطبوعات مصر را ملی کرد، از او پرسیدم در شرایطی که همه مطبوعات کشور یک صدا از تو و کارهایت تعریف و تمجید می کنند، علت این کار چیست؟ ناصر جواب داد در حالیکه در مصر همه مؤسسات بزرگ اقتصادی ملی شده، من نمی توانستم مطبوعات را از این قاعده مستثنی کنم.

مصر در آن زمان دارای چندین مؤسسه مطبوعاتی بزرگ بود که در جهان عرب خواننده و نفوذ زیادی داشتند و عبدالناصر این کار را در زمانی کرد که به دنبال موفقیت های ظاهری کشورهای کمونیستی مردان سیاسی عطش ملی کردن را داشتند.

از قضا در یک زمان در ایران هم چنین طرز فکری حاکم شد. در خرداد 1353 علی اصغر امیرانی مدیر مجله خواندنی ها سرمقاله شماره 74 سال سی و چهارم مجله خواندنی ها را به شایعه ملی کردن مطبوعات مستقل اختصاص داد و نوشت: «روزنامه کیهان در سرمقاله اساسی که به مناسبت بحران مطبوعات و پیرامون آن نوشته به نکته مهمی اشاره کرده است. کیهان می نویسد: در چند روز گذشته تلاش هایی برای حمله به مطبوعات مستقل کشور و به منظور نابود کردن آنها انجام شده از جمله افراد مشکوک به خرید روزنامه گرفته تا هجوم مأموران شهرداری به بساط روزنامه فروش ها و تضیقات تمرکز یافته ای که هدف آن از بین بردن مطبوعات غیردولتی است.»امیرانی بعد از شرحی در این زمینه از قول روزنامه می نویسد:«اگر مطبوعات مستقل از بین بروند جامعه ما با خطری که دامنگیر بسیاری از جوامع شده روبرو می گردد و آن انحصار وسائل ارتباط جمعی در دست دولت و احزاب یا دستگاه های گوناگون دیگر است.»

در آن زمان هم می دانستیم که دولت می خواهد تصمیماتی درباره مطبوعات بگیرد. این تصمیمات با مسائلی که روزنامه کیهان به آنها اشاره کرد شروع شد و به ممنوعیت دادن آگهی دولتی و رپرتاژ آگهی به روزنامه ها و مجله ها رسید اما با مرگ عباس مسعودی مدیر با نفوذ روزنامه اطلاعات و گماشتن یک سردبیر برای کیهان برنامه ملی کردن مؤسسات بزرگ مطبوعاتی کشور منتفی شد و دو ماه بعد ماجرای تعطیل نشریات مستقل پیش آمد.

درباره این تصمیم دولت حرف و شایعه زیاد بود. به این سبب تشخیص حقیقتت مشکل به نظر می رسد. من در اینجا آنچه را که طی این سال ها شنیدم می نویسم و قضاوت را به شما واگذار می کنم:

 

مسأله تیراژ؟

1 – دولت و هویدا دلیل این کار را نداشتن تیراژ و خواننده اعلام کردند که منطق درستی ندارد . بعضی از نشریات توقیف شده چند برابر حدنصاب مقرر تیراژ داشتند. در ضمن  بسیاری از مطبوعات خوب دنیا از جمله کم تیراژترین ها هستند. نکته جالب دیگر این که گویی دولت از این تصمیم خود خجالت می کشید چون خبر این کار در هیچ یک از روزنامه ها و مجله ها و حتی رادیو و تلویزیون های کشور اعلام نشد و این کار را هم درست در زمانی انجام دادند که مردم سرگرم بازی های آسیایی تهران بودند و به وقایع حاشیه ای توجه نمی کردند.

2 – حدود یک ماه بعد از این ماجرا شاه در پاسخ یک روزنامه نگار خارجی که از او علت این کار را پرسیده بود گفت: «این ها روزنامه نویس نبودند. تیراژ نشریاتشان به دویست سیصد نسخه هم نمی رسید.»

 

فداکاری مطبوعاتی ها

اعلیحضرت کم حافظه فراموش کرده بودند که از ما چند روزنامه نویس عضو کانون مطبوعات که طرفدار جبهه ملی بودیم که بگذریم بقیه مدیرانی که نشریاتشان توقیف شد از کسانی بودند که بعد از شهریور بیست به خاطر او در مبارزه با حزب توده فداکاری ها کرده و به سبب مخالفت با دکتر مصدق و جبهه ملی از خوشنامی و تیراژ گذشته بودند.

همان روز که واقعه توقیف مجلات اتفاق افتاد با دکتر منوچهر اقبال مدیر عامل و رئیس هیأت مدیره شرکت ملی نفت ملاقات داشتم. این دوره دوم زندگی سیاسی دکتر اقبال بود که به جبران گذشته قسمتی از وقتش را وقف خدمت به افراد کرده بود. از اتفاق پیش آمده ناراحت بود و از هویدا به شدت انتقاد می کرد. به من گفت دو سطر بنویس که در مورد سپید و سیاه اشتباه شده، من به اعلیحضرت می رسانم. زمانی بود که همه راه ها به شاه ختم می شد.

آن روز من جریان مخفی شدن عباس شاهنده مدیر روزنامه فرمان را که در جریان وقایع آذربایجان یک شب تا صبح در کمد اتاق خواب سیدجعفر پیشه وری پنهان شد تا بتواند شماره های دفترچه تلفن او را یادداشت کند برای دکتر اقبال بازگو کردم. اگر آن شب در اثر هر اتفاقی مانند عطسه یا سرفه یا حادثه ای دیگر از حضور شاهنده آگاه می شدند بدون تردید سرنوشت دردناکی پیدا می کرد.

در آن سفر، باغ چند هکتاری ارباب مهدی یزدی در بیرون شهر تهران به عنوان اقامتگاه اختصاصی سیدجعفر پیشه وری انتخاب شده بود. باغ به وسیله فدائیان مسلح پیشه وری (فرقه دمکرات) که با خود از آذربایجان آورده بود، محافظت می شد. در چنین شرایطی هر اتفاقی در آنجا روی می داد کسی آگاه نمی شد. روز بعد اقبال خواست به دیدارش بروم و گفت اعلیحضرت فرمودند کار مطبوعات را به دولت واگذار کرده ام، به هویدا مراجعه کند اما در مورد عباس شاهنده خیلی اظهار تعجب کردند و گفتند عجیب است. اصلاً چنین جریانی را به خاطر نمی آورم.

 

نوعی سانسور!؟

3 – در همان ایام روزی در دفتر دکتر احمد نامدار روزنامه نگار پیشین و معاون نخست وزیر در دولت دکتر علی امینی بودم که دکتر امینی وارد شد. از من علت توقیف جراید را پرسید که جواب دادم اما او خودش این طور استدلال می کرد: «با آن که بیشتر این روزنامه ها از خودشان بودند، با وجود این، به خصلت کنجکاوی روزنامه نگاری گاهی به خبرهایی دست پیدا می کردند که لابلای نوشته ها چاپ می کردند که گروهی از حکومت مایل نبودند شاه از آنها آگاه شود. چون سانسور دقیق همه این روزنامه ها و مجله ها میسر نبود با این کار خودشان را خلاص کردند».

 

گروه هم قسم؟!

4 – بعد از پیروزی انقلاب که بعضی اسناد فاش شد و برخی افراد توانستند مسائلی را مطرح کنند که قبلاً نمی گفتند از چند تن از دست اندرکاران سیاست در رژیم گذشته شنیدم که بعضی از کارهای سال های آخر رژیم را به گروه «آسپن» نسبت می دادند. آسپن تشکیلاتی بود که به وسیله مهندس رضا قطبی رئیس مقتدر رادیو و تلویزیون ایران و پسر دایی شهبانو فرح با حمایت کامل او تأسیس شده بود. اعضای این گروه چندتن از دانشگاهیان و رجالی بودند که سابقه کمتری در کارهای حکومتی داشتند. شاخص ترین آنها دکتر هوشنگ نهاوندی وزیر و رئیس پیشین دانشگاه تهران و رئیس وقت دفتر شهبانو فرح بود. از اعضای دیگر این گروه می توان از دکتر سیدحسین نصر، دکتر احمد قریشی، دکتر منوچهر گنجی و دکتر کاظم ودیعی یاد کرد. اسم دکتر منوچهر آزمون و پرویز ثابتی هم در این گروه شنیده می شد.

گفته شد چون شهبانو از بیماری شاه آگاه بود با تشکیل این گروه می خواست زمینه حکومت بعد از او را فراهم کند. از جمله کارهایی که به گروه آسپن نسبت می دادند توقیف جراید در سال 1353 و انحلال حزب ایران نوین و تأسیس حزب رستاخیز و تهیه متن نطق 15 آبان 1357 بود که در آن شاه خطاب به مردم گفت: «صدای انقلاب شما را شنیدم»! و با این حرف ضعف حکومت را نشان داد.

 

ماجرای مطبوعاتی، وزیر
5 – به دنبال استعفای هویدا در مرداد 1356 و نخست وزیری دکتر جمشید آموزگار و اعلام فضای باز سیاسی در کشور اولین کار ما بازماندگان کانون مطبوعات یعنی نعمت الله جهانبانویی مدیر مجله فردوسی، علی اکبر صفی پور مدیر مجله امید ایران و عبدالکریم طباطبایی مدیر هفته نامه و سالنامه دنیا و نگارنده، آن بود که به ملاقات داریوش همایون وزیر اطلاعات و جهانگردی و سخنگوی دولت رفتیم و گفتیم اگر دولت در حرف خود یعنی ایجاد فضای باز سیاسی صادق است نشریات ما را به ما باز گرداند.

همگی ما از قبل با داریوش همایون آشنایی داشتیم و او را به عنوان یک روزنامه نگار باسواد و آگاه می شناختیم و طبعاً توقع داشتیم با ما همدردی کند اما همایون آن روز در کسوت وزارت با ما روبرو شد و بی پرده گفت: اگر در سال 1353 دولت نشریات شما را بی سبب توقیف کرد، امروز که مملکت در حال تشنج است حضور شما در مطبوعات باعث تشنج بیشتر خواهد شد.

کاملاً معلوم بود که دولت در آن زمان آمادگی چنین کاری را ندارد. در این موقع طباطبایی گفت: «آقای داریوش همایون! شایع بود که برنامه تعطیل روزنامه ها و مجله ها طرح شما بود. آیا این صحیح است؟» همایون بدون آن که این حرف را تکذیب کند به عنوان کسی که به آبرو و اعتبار مطبوعات علاقه دارد گفت: «مطبوعات در آن زمان احتیاج به یک تحول اساسی داشت من قبول می کنم که در اجرای این طرح به عده ای ظلم شد، اما قبول کنید که مطبوعات همگام با سایر شئون مملکت پیشرفت نداشت». و بعد با یک بحث کارشناسانه مطبوعات سال 1353 را به سه گروه تقسیم کرد: 1 -  مطبوعات 2 – شبه مطبوعات 3 – ضد مطبوعات و گفت: «مطبوعات» آنهایی بودند که دارای دفتر و تشکیلات و هیأت تحریریه بودند و به طور مرتب منتشر می شدند و از روزنامه نویسی هدف و برنامه مشخصی داشتند. تعدادی هم بودند که از همه جهات ظاهر مطبوعات را داشتند، اما هدف اصلی آنها روزنامه نویسی نبود بلکه از روزنامه و مجله برای اهداف دیگر استفاده می کردند. و بالاخره ضد مطبوعات نشریاتی بودند که یک نفر روزی روزگاری امتیاز یک روزنامه یا مجله را گرفته بود، خودش هم مدیر بود، هم سردبیر بود و هم کارمند و هیأت تحریریه و تمام وقتش در این اداره یا آن وزارتخانه می گذشت تا پول انتشار یک شماره را که تاریخ معینی نداشت فراهم کند.

آن روز از بحث های داریوش همایون چیزی که بیش از همه توجه ما را جلب کرد این بود که گفت: «دولت در آن زمان آن قدر قوی بود که از روزنامه های مخالف وحشت نداشت.»

هدف اصلی حذف مدعیان 28 مرداد بئد، کسانی که با این ادعا که در روز 28 مرداد راه افتاده دولت مصدق را ساقط کرده اند و خودشان را طلبکار می دانستند.

مثل آن که پاسخ بیشتر سئوالات را برای روشن شدن تاریخ مطبوعات کشور داده ام. گرچه بحث مطبوعات چنان است که تمامی ندارد. فقط می ماند بحث مجله دانستنی ها  که به موجب گفته شما «نمونه ای ستایش انگیز در تاریخ مطبوعات ایران محسوب می شد و مسائلی که پیش آمد و منجر به توقیف مجله شد».

زمان زود می گذرد و خیلی به سرعت می گذرد. توقیف دو ساله مجله دانستنی ها که دو سال و نیم به طول انجامید سرانجام روز 28 اسفند 1381 سرآمد. من هم مانند بسیاری از علاقمندان دانستنی ها اشتیاق دارم که مجله «علمی – تحقیقی» دانستنی ها هرچه زودتر منتشر شود. حتماً خانم فرانه بهزادی -  مدیر مجله دانستنی ها – در آنجا درباره «مسائلی که پیش آمد و منجر به توقیف مجله شد. خواهند نوشت و ما و شما از آن آگاه خواهیم شد.

Comments

Leave a Comment

Archived_issue
مشترک شوید  $1.70 تک شماره 
sam ebrahimi