این واقعیتی است که حالا رژیم از سایه خودش هم می ترسد. از هر موجی در«برکه ولایت فقیه» بیم دارد. سکوت قبرستانی می خواهد که حتی صدای «قاری قرآنی» هم به گوش نرسد که اعصاب «آقا» را حتی «قل والله و احد» هم خط خط می کند ! و بی حدود مشخصی فرمان قلع و قمع ، خفه کردن و سکوت داده است.
چنین بود که نیروهای امنیتی، گارد ضد شورش، گروه های لباس شخصی های وابسته به وزارت اطلاعات اراذل و اوباش نهاد رهبری و نیروی انتظامی در یک تدارک وسیع از برگزاری مراسم هفتمین شب به قتل رسیدن هاله سحابی جلوگیری کردند.
برای این منظور نیروهای حکومت اسلامی کل منطقه را محاصره و در همه کوچه ها و خیابان های منتهی به محل برنامه، حضور مزاحمت انگیزی داشتند. این مراسم قرار بود به علت ممانعت های پی در پی و رژیم تهران از برگزاری سوگواری در مساجد و سایر مراکز اجتماعی ـ برای پدرمیرحسین موسوی و سپس عزت الله سحابی ـ سوگواران در مقابل دفتر سازمان ملل متحد در تهران خیابان پاسداران در شمال تهران، حاضر شوند و با «توزیع خرما و حلوا» عزا و ماتم آن جان باخته و فعال حقوق زنان و دموکراسی را گرامی بدارند ـ تا شاید در آستانه انتخابات و نماینده ویژه کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل متحد به ایران ـ صدای استغاثه مردم به گوش جهانیان برسد، در حالی که همه جهانیان از آن چه هنگام تشییع پیکر عزت الله سحابی و چگونگی مرگ دلخراش هاله سحابی ـ هنگامی که پیشاپیش سوگواران حرکت می کرد ـ آگاهند که چگونه مورد یورش مشت و تهدید یکی از مأموران قرار گرفت و به زمین سرنگون شد و هاله سحابی با این یورش وحشیانه و خشن و ضربه ای که بر او وارد شد، دچار ناراحتی و سپس ایست قلبی شد. او را عجولانه از محل خاکسپاری پدرش به درمانگاه لواسان بردند سپس به پزشک قانونی رساندند ولی جسد او را بدون کالبد شکافی به گورستان لواسان برگرداندند و شبانه جسد را در پرتو نور شمع به خاک سپردند تا راز جنایتشان پوشیده بماند در حالی که ده ها چشم ناظر چنان صحنه دلخراش و مرگ تراژدی مانند و حماسه ای بود. زمان شب بود ولی «خورشید حقیقت» در آسمان دل ها می درخشید.
چنان که گفته شد رژیم که از هرگونه تجمعی وحشت دارد ، قبلاً مأمورانش از مجلس گرامیداشت پدر میرحسین موسوی و پس از آن در شنبه گذشته از مجلس یادبود عزت الله سحابی ـ که در منزل جان سپرده بود ـ ممانعت کرده بودند و درهای مسجد را بستند و تردد در خیابان های منتهی به این مساجد را ممنوع اعلام کردند. آنها طاقت نداشتند در «خانه خدا» ذکر جنایت و شئامت اعمال نامسلمانی خود را بشنوند!
این ممانعت ها در حالی بود که کمیته برگزاری مراسم هاله سحابی تأکید کرده بود که از «دادن هرگونه شعاری خودداری شود» و شرکت کنندگان بایستی بالاجبار در نهایت سکوت فقط به «توزیع شمع، خرما و حلوا» اقدام کنند. با چنین توصیه ای که پیداست که روز سه شنبه هفته گذشته، هیچ برخورد و حادثه ای هم روی نداد.
این حالت انفعالی در مراسم گرامیداشت زنی (که در مقابله با دخالت بیجا و وحشیانه مأموران رژیم و درکنارپیکر بی جان پدرش، مورد تعرض قرار گرفته و به قتل رسیده بود) به دنباله حرکتی بود که پس از تقلب در انتخابات 88 بیش از سه میلیون مردمی که به خیابان ها آمده بودند و رأی خود را می خواستند! ولی متأسفانه آن زمان از آنها خواسته شده بود که دست به هیچ اقدام اعتراض آمیزی نزنند و خارج از چارچوب «قانون اساسی جمهوری اسلامی» هیچ شعار سیاسی ندهند.
گفتنی است که در چنین حالتی ستاد بزرگداشت چنین مراسم و حرکت های اعتراضی، می توانند مبتکر راه هایی تازه تری در شیوه مبارزاتی باشند یا لااقل در فراخوانی های خود، توصیه های انفعالی نکنند و به قول معروف از موضع ضعف، اعلامیه ندهند و این اجازه را مردم داشته باشند که در حال و هوای مبارزاتی، خود تصمیم گیرنده باشند. فضا را بسنجند و مطابق با جو حاکم و با مشارکت مردمی دست به اقدامی بزنند نه به طوی علنی برضد رژیم (که ذوب شدگان ولایت را به جنون وادارد) ولی نشان دهنده یک اقدام مثبت باشد.
عصر سه شنبه گذشته جمعیت پراکنده در بزرگداشت شب هفت هاله سحابی با خرما و حلوا در دست نتوانستند به جلوی دفتر سازمان ملل متحد در تهران برسند ولی آنها حتی یک پرچم سیاه به اهتزاز درنیاورده بودند. هرکدام یک پرچم کوچک سیاه در دست نداشتند و یا یک بازوبند سیاه بر بازوان و یا نوار سیاه بر سینه اشان دیده نمی شد. آیا چنین جمعیتی با این تأثری نمی توانستند در وسط خیابان هایی که قورق شده بود، ساعتی به تحصن بنشینند؟ و یاد آن زن مظلوم را گرامی بدارند؟ مانند مردم تونس که یاد آن دستفروش دوره گردی که خود را به آتش کشید، گرامی داشتند و کاری کردند کارستان؟!