انتقادی دلچسب از همه مذاهب!
کارگردان: «آلخاندرو خودوروفسکی»
تهیه کنندگان: «آلخاندرو خودوروفسکی. روبرتو ویسکین»
بازیگران: «آلخاندرو خودوروفسکی. اوراثیو سالیناس. زامیرا ساندرز»
فیلم کوه مقدس ماجرای دزدی که شباهت زیادی به عیسی مسیح دارد را روایت می کند که به قصد دزدی وارد معبد مرشدی عرفانی ملقب به کیمیاگر _که خود خودوروفسکی نقش آن را بازی می کند_ می شود. کیمیاگر ابتدا دزد را با وعده ی طلا اغوا می کند تا آموزه های او را فرا بگیرد، اما سپس به او می گوید که چطور «خودش را تبدیل به طلا کند». کیماگر و دزد به همراه عده یی دیگر که حواریون او را تشکیل می دهند راهی سفری عرفانی به سمت کوه مقدس می شوند.
یکی از سوررئالیستی ترین فیلمهایی که میتوان دید و لذت برد واقعا «کوه مقدس» است. قهرمان مسیح گونه ای که بلند میشود و به شهری وارد میشود ، متوجه میشود که از او به عنوان نمونه ی مجسمه ی مسیح استفاده کردند و هزاران مجسمه از او ساختند. او به شیوه ی ابراهیم پیامبر ، مسیح بت ها رو میشکند. یک مجسمه را مانند صلیب روی دوش میگیرد و راه می افتد. وقتی از یک کلیسا رانده میشود، صورت مجسمه ی مومی اش رو میخورد (خوردن گوشت عیسی) و مجسمه اش رو با بادکنک میفرستد به آسمان ، به بهشت.
کوه مقدس خودوروفسکی فیلمی ست که همه ی ادیان را به صورت مفرد و مجزا رد می کند ولی به تلفیق و اتحاد آن ها اعتقاد دارد. آن چه از آغاز فیلم تا لحظه ی ملاقات دزد با کیمیگار می بینیم تمامن انتقاد و کنایه به مذاهب به طور عمده مسیحیت و فرهنگ امروزه ی است. سپس در میانه ی فیلم خودورفسکی با معرفی شش کاراکتر هرکدام با یک نوع از ضعف های رفتاری و شخصیتی انسان سعی در رجوع به ذات انسان ها (و نه صرفن مذاهب) دارد.
در ادامه ی فیلم همسفرهای مسیح مشخص میشوند. هر کدام از سیاره ای اومده اند که در کل منظومه ی شمسی را پوشش میدهند. هر کدام در سیاره خود کاره ای بودند و تخصصی داشتند. این یکی از سوررئالیستی ترین و «فروید» ی ترین قسمت فیلم است. کارهایی که این افراد در سیاره خود انجام میدادند عموما به گونه ای به مسایل جنسی مربوط میشده. مثلا یکی از اینها یک ماشین زنانگی ساخته بود که با تحریکهای مناسب !! ارگاسم میشد. دیگری با کمک پلیس سیاره اش پروستات مردان جوان رو جمع میکرد و دیگران هم چیزهایی از این قبیل بودند.
اگر چه کوه مقدس قصد ارائه ی راه حلی برای رهایی انسان از ضعف هایش و تبدیل شدن به ابر انسان ارائه کند، اما برای آشکار کردن مذبوحانه بودن چنین تلاشی تنها کافی ست تاکید کنیم که ده ها حیوان برای ساختن این فیلم تکه تکه شدند. در واقع برای فیلمی که قرار است ضد خشونت باشد به حد کفایت خشونت به کار رفته است.
داستان فیلم به شدت انتزاعی و سمبلیک است و تخیلات و توهمات عجیب ، فیلم رو دیدنی است اشاره به داستان مسیح و ابراهیم و اینکه شخصیت اول داستان به گونه ای مسیح هست، قضیه را دوباره عجیب تر میکند. جستجوی جاودانگی همیشه برای انسان جالب بوده و وقتی در این قالب قرار میگیرد باز جالب تر میشود. اما این جاودانگی پوچ است و کار عاقلانه تر از دید خودوروفسکی شکستن دیوار فیلم و بازگشت به زندگی واقعی است.
گذشته از محتوا، فیلم کوه مقدس از طراحی صحنه و طراحی لباس فوق العاده یی برخوردار است. همچنین تصاویر خیره کننده، خلاقانه، و به یاد ماندنی که خودوروفسکی ارائه می دهد، به همراه فضای سورالیستی متفاوت فیلم، از مواردی هستند که کوه مقدس را تبدیل به یک اثر مهم کرده اند. دانستن این نکته جالب خواهد بود که خودورفسکی خود طراحی صحنه و لباس فیلمش را انجام داده.
سکانس آخر فیلم بسیار جالب است . خودوروفسکی ( کیمیاگر) به جویندگان جاودانگی میگوید : «ما به جستجوی جاودانگی آمده ایم تا مثل خدایان باشیم حال بیش از هر وقتی انسانیم ! اما اگر جاودانگی رو پیدا نکردیم، لااقل حقیقت را یافتیم. اما آیا واقعا حقیقت رو پیدا کرده ایم؟ » در اینجا یک حرکت جالب انجام میدهد : میگوید "Zoom back camera!!!" و دوربین عقب میرود و عوامل پشت صحنه را میبینیم و میفهمیم که در واقع همه چیز فیلم بوده. در نهایت کیمیاگر میگوید :«ما تصویر هستیم، عکس هستیم، باید از اینجا بیرون بیائیم و به زندگی واقعی برویم» و فیلم به این صورت تموم میشود... با تمام شدن فیلم البته تمام شخصیت ها به زندگی واقعی برمیگردند.
و زندگی واقعی ... هیچگاه که در آن جاودانگی در کار نیست. کوه مقدسی هم وجود نداره