از روزی که «خمینی» ـ که به راستی باد وی را «نماد بی چون و چرای یک آخوند شارلاتان، دروغگو، آدم کش و پررو» دانست ـ به روشنی با هرگونه رأی مردم برای فرمانروایی آینده ایران مخالفت کرد و گفت:
نه جمهوری دموکراتیک، نه جمهوری ملی و نه شاهنشاهی، فقط و فقط «جمهوری اسلامی، نه یک کلام کمتر و نه یک کلام بیشتر» نویسنده پی برد که رژیمی پایه گذاری شده است که مردم را به چشم «رعیت»!! می نگرد.
(رعیت به معنای مشتی شتر که سرگرم چرا هستند!!)
از آن روز تا امروز ، هر چند سال یک بار به روشنی می بینم که یک خیمه شب بازی و یا بهتر بگویم یک «تعزیه سیاسی» در پهنه ی اجتماع ایران اجرا می شود، به نام «انتخابات!»
در حقیقت آخوندها، در هر چهارسال یک بار، یا در انتخابات به اصطلاح ریاست جمهوری و یا در انتخابات مجلس آخوندی (به گفته ی یکی از مسئولان خود رژیم: «حیوانخانه») با هزار و یک ترفند و حقه بازی و نیرنگ مردم را به پای صندوق های رأی می برند.
صندوق هایی که از پیش یا پُر شده است، و یا پرشده های آن، آماده است تا به جای صندوق های رأی مردم خوانده شود.
به دید نویسنده ، گناهکار راستین، این خود مردم ،هستند که می خواهند مسخره ی آخوندها شوند. زیرا هربار بسیاری از آگاهان به ایشان هشدار می دهند که :
هم میهنان، برای چه در انتخاباتی شرکت می کنید و رأی می دهید که پیش از شما، یک مشت آخوند باوقاحت و گستاخی شگفتی آور به نام «شورای نگهبان قانون اساسی» آنهایی را که شما می پسندید و اندک بیم خطری از سوی آنها نسبت به دستگاه فرعونی آخوند می رود، رد صلاحیت می کنند، و از صحنه به بیرون می رانند.
***
از روزی که دلاوران ایرانی به پا خاستند و کشته دادند و با ترفندهای ریز و درشت ستیزیدند و «انقلاب مشروطیت» را در سال 1285 خورشیدی (یکسد و پنج سال پیش) پیروز کردند. تا امروز، در این بیش از یکسد سال تاریخ، (به جز دو، سه دوره) هرگز و هرگز دیده نشده است که رأی مردم به شمار آید و انتخاباتی درست، آنگونه که در کشورهای آزاد و پیشرفته انجام می شود، در ایران انجام شده باشد.
نوشتم که : «بدید نویسنده گناهکار، مردم خود هستند»!
چرا؟ چون تا آنجا که به یاد دارم، با این که مردم، هر دم نیش تقلب را در وجود خود حس می کنند ، و به روشنی پی می برند که رأی شان در زباله دانی ها ریخته شده و هرکس را که رژیم ها می خواسته به مجلس می فرستاده اند، باز هم در دوره ی بعد، پای صندوق رفته و رأی خود را در آن ریخته اند.
به ویژه پس از برپایی رژیم ملایان گستاخ و بی آبرو ، که دست کم رسانه های گروهی ایران در برون مرز، ده ها و شاید سدها بار هشدار می دادند و مردم را از مسخره شدن به دست ملاها برحذر می داشتند و می گفتند: به پای صندوق ها نروید! رأی ندهید! مسخره ی دست آخوند نشوید! بگذارید دست کم در حوزه های رأی گیری عوامل حکومتی مگس بپرانند، و در جامعه های جهانی آبروی شان برود! ولی بدبختانه مؤثر نمی افتاد.
نویسنده خود، هم در انتخابات ریاست جمهوری سال 1388 و هم در انتخابات دوره پیشین مجلس حنجره ی خود را پاره کردم و به گواهی برنامه هایم پیوسته و پیوسته با نشان دادن نمونه های روشن و بدیهی از مردم خواستم که به پای صندوق ها نروند. ولی دیدم که نشنیدند و رفتند. شگفتا که گویا برای جمعی از مردم ایران فریب خوردن چندان مهم نیست و سرافکندگی ندارد. و هرچه در این زمینه های پای شان در چاله های از پیش کنده شده می رود، باز هم بدشان نمی آید یک بار دیگر آزمایش!؟ کنند.
نگاهی گذرا به رویدادهای مهم از پس از انقلاب مشروطیت تا امروز می کنیم و می بینیم مردم ایران با دلاوری، گذشت، جانبازی و کوشش خود را به سر منزل پیروزی می رسانند، ولی درست در همان هنگام کلاه گشادی بر سرشان می گذارند که تا روی گوششان می آید.
مردم پس از انقلاب مشروطیت به هر حیله و دامی و فریبی و گول زنکی بارها کلاه به سرشان رفته است ولی در سال 1357 کلاهی بزرگ تر از همه سرشان رفت، ولی باز هم گویا دلشان نمی خواهد اندکی هشیاری به خرج دهند و از مسخره شدن، فریب خوردن و واپس افتادن پیشگیری کنند. و دست کم، از دستاوردهای کوشش ها و جانبازی های خود نگهبانی کنند.
نوشتم که در انتخابات دوره ی پیشین مجلس آخوندی در هر برنامه ی تلویزیونی و در هر گفتگوی مطبوعاتی بارها و بارها به هم میهنان گفتم: همین که شما به پای صندوق های رأی فرمایشی می روید به مفهوم اعتبار دادن به جمهوری اسلامی است!
هنگامی که دیدم مردم باز هم فریب ملاها را خوردند و رأی خود را به زباله دان آخوندی ریختند. این چامه را در «بحرمستزاد» سرودم و گفتم:
کافی است سستی و خاموشی و عسرت!
یک بار دگر پای تو ، در دام فتاده
ای ملت ساده
تاچند خوری گول عباها و لباده
ای ملت ساده
عمامه ی آخوند، بلای وطن تو است
درد و مَحسن تو است
ابزار ریا باشد، آن مُهر و سجاده
ای ملت ساده
تاریخ دوسدبار، به تو درس بیاموخت
سَد مَشعله افروخت
افسوس، تو گویی به تو آن درس نداده
ای ملت ساده
آخوند بود پرخور و بیکاره و مکار
خونخواره و جبار
پیوسته به راه تو، بسی دام نهاده
ای ملت ساده
هشیار نباشی تو اگر، شیخ ریاکار
این عنصر بدکار
انداخته برگردن تو، بند و قلاده
ای ملت ساده
پُر شد همه ی خانه ی تو، از خس و خاشاک
ای ملت دلپاک
با داس خِرد خانه ی خود، رنگ و جلا، ده
ای ملت ساده
کافی است دگر سستی و خاموشی و عسرت
ای صاحب قدرت
یکباره به پاخیز، به تصمیم و اراده
ای ملت ساده