اشاره: مشکل می توان باور کرد در روزگاری که انسان زلزله کره مریخ را ضبط می کند و صدای وزیدن نسیم را در کرات دیگر به گوش مردمان زمین میرساند «مذهب» همچنان میان ساکنین کره خاکی جنگ و خون ریزی براه می اندازد.
خاصه اینکه مذهب از دیر زمان مورد بحث و تجزیه و تحلیل متفکران جهانی بوده است. تا جائی که گروهی از کشیشان بلند پایه (در مراتب مذهبی آنها که رهبر مسیحیان جهان را انتخاب می کنند) به پاپ اخطار می کند به مسائل «لامذهبی» نزدیک نشود؟
آنچه که در این شماره از «گزیده ها» به نظر شما می رسد. بخشی از سخنرانی بلند «برتر اندراسل» متفکر و فیلسوف بزرگ و شناخته شده جهان است که در دوره های سالیان پیش ایراد کرده است.
***
در عصر ما، معنای «مسیحی» همچنان برای بسیاری از مردم جهان تاریک و مبهم است. ولی گمان میکنم برای کسی که ادعای اعتقاد به مسیحیت را دارد باید دو جنبه کاملاً اساسی قائل شد.
نخست: اعتقاد کورکورانه به خدا.
دوم: زندگی ابدی.
در این جا به اصل اول می پردازیم. قاعدتاً هر کسی مسیحی باشد باید به وجود «عیسی» ایمان داشته باشد البته محمدی ها و مسلمانها هم به خداوند و حیات جاودان (زنده بودن عیسی و امام زمان) ایمان دارند یا لااقل را باور دارند. که مسیح عالی ترین و خردمند ترین انسانهاست. فراموش نکنیم که مسلمانها بودائی ها حتی بت پرستان هم در مورد باورهای مذهبی خود چنین اعتقاداتی دارند.
اول بگویم چرا من به خدا ایمان دارم، و نه به زندگی جاودان و دوم این که چرا با وجود اینکه برای عیسی حد اعلای فضیلت اخلاقی را قائلم، اما او را بهترین و عاقل ترین آنان نمی شناسم.
بدون ثمربخش بودن «بی ایمان ها!» نمی توانس برای مسیحیت تعریفی این چنین انعطاف پذیر ارائه دهم.
واژه «مسیحیت» در سابق معنائی غنی تر داشت. چرا که هنوز اعتقاد به دوزخ و بهشت هم مطرح بود!
بحث درباره وجود خدا، مسئله ای وسیع و جدی است و اگر منظور و هدف بررسی، بود و نبود خداوند باشد، این موضوع تا روزی که حکومت خداوند در کل جهان برقرار است. به طول خواهد انجامید! اما لااقل می توانیم دلایل ارائه شده برای «اثبات» وجود خداوند را (که جنبه همگانی همه ادیان دارد مورد بررسی قرار دهیم) و ساده ترین راه، بررسی نیز براهین برای وجود خداست و اساس همه این براهین عبارت است از اینکه تمام آنچه که در این جهان موجود است، باید دارای «علتی» باشد و اگر زنجیره علت ها را دنبال کنیم سرانجام به اولین علت می رسیم من خود خودحداوندگار! به این برهان «علت العلل» می گویند. اما به عقیده من این برهان در عصرها به کلی بی اعتبار شده است و ثابت شده که «علت العلل» مضمون سابق خود را ندارد و بسیاری از فلاسفه و دانشمندان ثابت کرده اند که «علت اولیه» در ردیف بی ارزش ترین آنهاست.
به یاد می آورم که در سن 18 سالگی کتاب «جان استوارت میل» را می خواندم با عنوان «اتوبیوگرافی» او نوشته بود پدرم بارها به من گفته بود: این پرسش که چه کسی مرا آفرید؟ پاسخ ندارد زیرا بلافاصله سئوال دیگری مطرح می شود که پس چه کسی خود خدا را آفرید؟! در همین جا انسان به یاد آن هندی می افتد که اصرار داشت، جهان در پشت فیل و فیل بر پشت لاک پشت قراردهد و وقتی کسی از او می پرسید پس لاک پشت بر چه چیزی سوار است، بلافاصله جواب میداد: حالا موضوع را عوض کنیم!؟
اضافه کنم که هیچ دلیلی هم نداریم که بگوئیم جهان از آغاز وجود نداشته است و این ایده که هر پدیده باید به وجود آورنده ای داشته باشد، فقط مولود ذهن افراد خیال پرداز است!
برهان دوم، برهان قانون طبیعی است. این برهان در قرن هیجدهم زیرنفوذ و استیلای فلسفه «نیوتون» و «هئیت سماوی» او رواج یافت باعث بعضی بحث ها شد. (مردم هنوز قانون جاذبه را نمی شناختند)مشاهده سیارات بر حسب «قانون جاذبه» به دور خورشید نمی کردند. چنین تصوری بوجود آمد که پس باید خدائی موجود باشد که این سیارات را اینگونه می چرخاند!
من این جا نظر ندارم که در مورد باورهای «نیوتونی» قرن هیجدهم به نظریه های «انیشتن» بپردازم. اما در هر حال نظریه های انیشتن در مورد، قانون جاذبه.... آن باورهای قرن هیجدهم را به کلی بی اعتبار ساخت....
برهان پلان= این برهان می گوید همه چیز در جهان به این دلیل برقرار شده که هر انسان امکان زندگی داشته باشد و اگر جهان سر مویی با آنچه که اکنون هست اختلاف پیدا کند، هرگز انسان نمی توانست زندگی کند. پس این برنامه دقیق را باید موجودی بنام خدا بوجود آورده باشد.
این برهان آنقدر عجیب و مسخره است که مثلاً ما بگویم دم خرگوش به این دلیل سفید است که انسان بتواند خرگوش را خیلی آسان با تیر بزند! من نمی دانم خرگوش ها درباره این دلیل چه فکر می کنند؟! ولی میدانم که «ولتر» فیلسوف معروف برای به تمسخر کشیدن این عقیده گفته است: ظاهراً خدا شکل بینی انسانها را طوری طراحی کرده است که بینی بتواند عینک را جلوی چشممان من نگهدارد!
براستی خیلی دور از تعقل است که آدمی «برهان پلان» را باور کند که خدائی قدر قدرت و جامع کلیه علوم را، طی میلیونها سالچنین جهانی را خلق کند که در بسیاری از موارد مهم ناقص است و جهانی که شاهد بسیاری از ناامنی های طبیعی و جنایات انسانها در تمام زمینه ها هستی.
برهان الویت= این دلیل نشانه کاملی از انحطاط عقلانی انسان است! چرا که به استدلال های اخلاقی برای اثبات وجود خداوند پرداخته است! این راه همین جا اضافه کنم قبلاً سه برهان نسبتاً عقلانی وجود داشت که امانوئل کانت، فیلسوف سرشناس جهانی در کتاب «از عقل محض» آنرا باطل ساخت و بعد هم در کتاب دیگری نوشت اگر خدا وجود نداشته باشد، خوبی و بدی هم وجود نخواهد داشت. اما اگر بخواهید می توانیم بگویم که «خداوند اعظم» هم وجود داشته است که بر خدای خالقق جهان فرماندهی می کرده است!
برهان نادرستی و بی عدالتی= این برهان خیلی شگفتی آور از این قرار است که می گوید وجود خداوند برای اجرای عدالت در همین جهان است. زیرا در زمانی که ما زندگی می کنیم و شاهدیم که بسیاری از انسان های شریف رنج می برند و جمع دیگری در لذات بی پایان زندگی می کنند، پس خداوند آمده است تا عدالت را برقرار کند! بدین ترتیب معتقدان این برهان ثابت می کنند که هیچ چیز از این جهان نمی دانند، اما با حساب احتمالات می توانیم بگوئیم جهان نسبتاً خوبی است.
این طرز تفکر به آن می ماند که ما مثلاً صندوقی پر از پرتقال خریداری کنیم و به محض گشودن در صندوق ببینیم که روی صندوق همه پرتقال ها گندیده است. تا مدتها نخواهید گفت که برای برقراری تعادل حتماً پرتقال های باقیمانده صندوق سالم است و به احتمال زیاد خواهید گفت که همه این پرتقال ها گندیده است.
یقین می دانم که این نوع استدلال های عقلانی همه باورمندان به خدا را قانع نمی کند. زیرا در دوران کودکی ایمان به خدایی خیالی را به آنها آموخته اند.
(بقیه و پایان در شماره آینده)