ناهید گونه باشیم

by سعید محاسب

شبی ناهید را در آسمان سینه ام دیدم

همی آشفته بودم

همی نورش سراپا آسمانی

پر از ایمان و آثار الهی

همی ترس جدایی در وجودم

هزاران خاطره در پیش رویم

شبی اشکی زگونه راه افتاد

زدل برشد، به روی لب بیفتاد

زبانم اشک حیران را بغل کرد

زدل پیغام شور عاشقی داد

همی یکدم روان سینه ام شد

به روی آتش سینه چکید و

مثال شبنمی بر پیکر جانم

 لمید و خنده برکرد!

به گوش جان یکی پیغام خوش داد

که رفتم بر برون دیدم دیاری

دیار پهلوانی

پر از نور خدایی

پر از رنگ و پراز امیدواری

همی دیدم فضای جان گدازی

یکی میدان عشق و عشق بازی

چو جان حال و هوای اشک را دید،

 سراسر ملتهب شد

چنان نور مهی در جانم افتاد

که شفاف وجودم را دمی بی تاب دیدم

تمامی وجودم نور ناهید، یکی قوس و قزح

همی دیدم هزاران رنگ و وارنگ

گذشتند از وجودم، بازگشتند

میان راه خود، هر کس که دیدند

پیام عاشقی گفت و شنیدند

همین قصه به جان جان اثر کرد

هزاران اشک را از دیده در کرد

***

در این حال و هوای بی ریایی

رفیق من، رفیق من، تنها چرایی؟

شبی ناهید را در دیده جا، ده

بیا امید را در رگ رها کن

بیا تا قدر یکدیگر بدانیم

بیا تا سقف بشکافیم و طرحی نو برآریم

بیا با هم بخندیم، بیا با هم بسازیم

بیا بر هم بتابیم

بیا ناهید گونه برهم بتابیم

***

بارها و بارها در مجالسی چنین گونه دوستان یادآور می شوند که روح ما از بدن ما جداست. که ما، زندانی تنیم. در چنین مجالسی دوستان به ما یادآور می شوند که نه همین لباس زیباست نشان آدمیت.

دوستان یادآور سیر تکاملی انسان می شوند. تو هنوز ناپدیدی زدرون خود چه دیدی، سحری چو آفتابی زدرون خود درآیی

در چنین مجالسی، رسم است که چند دقیقه ای برای آرامش روح مرحوم سکوت شود.

در این پایان اما سخن من، از زندان تن و رهایی نیست، سخن از سکوت، از راه احترام هم نیست. حرفم از پرهیز از سکوت از راه بی تفاوتی است. حرفم از اثرگذاری و اثرپذیری است. ناهید پهلوان، همیشه پررنگ بود. همیشه پر از امید بود، همیشه مبارز بود. او هرگز ساکت نبود. برای آرامش روح او هیچ پهلوان مسلکی، هرگز ساکت نمی ماند.

آرزو دارم هرگز ساکت نمانید، آرزو دارم ناهید گونه برهم بتابد و به یاد او همیشه سازنده باشید. خیر پیش!

 

 

 

 

 

 

 

شهلا و حسین سرفراز

 

در سوگ او همه واژه ها حقیر و کوچک شده اند!

 

عباس عزیز

من و تو سرمایه ای جز واژه ها

نداشته ایم و با کاربرد واژه ها

 نان به سفره و خانه برده ایم

 در سوگ ناهید اما، همه سرمایه ما

و همه واژه های ما حقیر و کوچک

شده اند برای تسلیت و تسلا

ناهید نور و نوازش بود و

پاورچین، پاورچین

عبور کرد، مبادا خواب

پروانه ای را برآشوبد

از این جا در فاصله ای

در فاصله ای دور،

در نزدیکترین فاصله ایم

با اندوه پونه و عسل و رضا

و دیاکو و تو که عباسی

و دلم برای تو تنگ است

 دوست دیرینه شما

شهلا و حسین سرفراز

Comments

Leave a Comment

Archived_issue
مشترک شوید  $1.70 تک شماره 
Free Subscription