زیر رگبار رویدادها

by پرویز قاضی سعید

روزی به پیرمیکده گفتم:

که عمر چیست؟

پلکی نهاد برهم و گفتا که:

هان گذشت!

تمام این شعر زیبای دوست عزیزم نصرت رحمانی به طور دقیق یادم نیست اما همین قدر که منظورم را برساند، بازگو میکنم، چهل سال گذشته که به چشم من و ما، گوئی بهم زدن پلکی می آید! اما این یکسوی قضیه است که در باور ما و یا دلخواه ما نشسته که نوعی خود فریبی است! هر چند که  در معنا و عمق تفاوتی با آنچه که «پیر میکده» گفت  تفاوتی ندارد.

وقتی صدای «عسل» خانم مدیر مجله فردوسی» در غربت را شنیدم که می گفت این شماره مجله سالگرد نهمین سال انتشار است و با آن ذوقی که «عموجان، عموجان» می گفت نتوانستم بگویم که دستم به قلم نمی رود و فکرم یاری نمی کند. اما به او گفتم که روز گذشته، همراه پدر بزرگوارت«عباس پهلوان» در آغوش هم چه گریه ها که نکردیم بابت گذشت این سالها در غربت، محنت ها، دوری ها، خواستن ها و نتوانستن ها و چه لعنت ها فرستادیم برمسبب آنچه که بر سرما و وطن ما آورد.

حالا هر چه بود، سیاست خارجی، زیاده خواهی های شاه مرحوم بخاطر وطنش و مردمش، توطئه ، برنامه های آینده منطقه و جهان، دیگر چه فرقی می کند. ولی خوشابه همت عباس پهلوان، همسر نازنینش، دختر بلند پروازش و پسران برومندی که ما غربت نشینان را تنها نگذاشتند. جای نشریاتی مانند فردوسی خالی بود، به واقع خالی بود، کما آنکه هم اکنون هم جای بسیاری از نویسندگان هم در مجله فردوسی در غربت خالی است و هم در ایران ما، سه نسل برآمده از این حادثه تلخ از این روزگار تلخ تر از زهر نمی دانند که در گذشته چه داشتیم. دانشجویان امروزی ما نمی دانند مجله فردوسی چه بود و «پهلوان» چه ترفندها برای بیدار ساختن نسل جوان آنروزها بکار می برد و چه سختی ها نیز تحمل می کرد. در غربت اما، آنانکه دل و جانی در هوای «دانستن» و «خواندن» و بهتر «فهمیدن» داشتند و هنوز هم دارند، تولد مجله فردوسی را مبارک گامی دانستند زیرا جای چنین مجله ائی به واقع خالی بود.

از در و دیوار غربت خبر می بارید و می بارد. اماخبر را با حال و هوای اندیشیدن فاصله زیاد است. یکبار که نوشتم «خبر» فاسدترین کالای تولیدی است. چون روزی بگذرد خبر عمرش به پایان می رسد. ولی مقاله نه! کاوش و جستجو نه! هنوز بسیاری چشم، و دلی حریص داشتند و دارند برای خواندن و تولد فردوسی توانست، به اندازه ممکن و مقدور به این چشم ها و دلهای خواستار پاسخ مناسب را نشان دهد.

می بینیم که «کاوه گوهرین» یکی ازاساتید بر حق ادبیات امروز ایران از دور چشم ولی نگران «فردوسی» دارد. می بینیم که هنوز همچنان جای استاد قدیمی من دکتر صدرالدین الهی خالی است وهر چند که او همچنان به کارش  و جستجو و بررسی ادامه می دهد و تازه ترین پژوهش های او تحت عنوان مقوله و مقاله» ها که بحثی شیرین و خواندنی از سرگذشت روزنامه ها و مجلات و نویسندگان است همین دیروز به دستم رسید که اگر اجازه دهد باید به صورت پاورتی تازه مجله فردوسی درآید که جای دیگری برای نشر چنین مقالات و پژوهش های جز مجله فردوسی نیست. یا نازنین «اردوان مفید» که سینه اش خود یک پژوهشگاه تاریخ سنتی ایران است و دیگران..... و دیگران.....

فردوسی 9 ساله شد!

عجب! نمی دانم باید به جشن پرداخت یا سوگواری؟! جشن تولد چنین نشریه ای در غربت که پدران و مادران ایرانی با فرزندان خود به زبان انگلیسی گفتگو می کنند که احتمالاً فردوسی» می تواند تلنگری به روح آنان بزند، که هنوز ایران هست و آنها نیز ایرانی هستند که فریاد برآورد ایران خواهد ماند و ابدی است و باید زبان فارسی را به کودکان خود ولو اینکه در غربت به دنیا آمده باشند، آموخت. شادی برای اینکه احتمالاً دانشجویان کنجکاو ما می توانند چون دانشجویان سالهای گذشته «فردوسی» را بخوانند یا سوگواری اینکه ایران ما چهل سال است که «مجله فردوسی» را ندارد که اتفاقاً اگر آزادی بود، می بایست که می داشت.

بهم ریخته ام، فکرم، روحم، جسم و جانم در اندیشه این که چه شد به این روزگار دچار آمدیم، گرفتار است اما بر خود نهیب می زنم  که دل قوی دارد که سحر نزدیک است.

گذران عمر را چاره ای نیست. هر چند که به یک چشم بهم زدن می ماند. مگر نه اینست که نه سال از انتشار مجله فردوسی گذشته ولو به خون دل و مرارت بسیار....

این غربت نیز می گذرد این حکومت نکبت بار نیز می گذرد، پرستوهای مهاجر به لانه های خود باز خواهند گشت و قصه و حدیث این غربت غریب، بارها و بارها بازگو خواهد شد در نشریات در فردای ایران این سالها و این نشریات در غربت هر کدام کارنامه این سالهای دوزخی را هجرت نشینان را به بی خبران از این سالهای غربت به مردم اسیر مانده هدیه خواهند داد و چه هدیه زیبایی خواهد بو مجله فردوسی برای نسلی که نمی داند قبل از آنها چه گذشته است بر جوانان مآ، شاعران ما، نویسندگان ما، پژوهشگران ما و حتی ترفند بازهای غربت نشین.

کلام را کوتاه می کنم و از صمیم قلب به یاران، همکارانم، یک یک آنها از مدیر و سردبیر تا تایپیست و صفحه بند، نهمین سال تولد فردوسی را تبریک می گویم ضمن اینکه درودی از دل و جان برای خوانندگان این مجله که فردوسی را در این راه یاری داده اند، می فرستم.

آخرین کلام من برای این مقاله آرزوی انتشار مجله فردوسی در ایران سال آینده است. چو فردا برآید آفتاب..... ما و حکایت این سالها.....

Comments

Leave a Comment

Archived_issue
مشترک شوید  $1.70 تک شماره 
Free Subscription