با آن توافق دست رژیم برای دخالت در منطقه بازتر شد.و سرکوب داخلی را شدید کردند و برنامه موشکی سرعت گرفت!
* دلارهای اهدایی و بادآورده برای تقویت «بنیه سپاه»، امور امنیتی رژیم و اختلاس صرف شد و مردم ایران از مواهب «برجام» جز فقر و سرکوب بهره ای نبردند. «ترامپ» اشتباه تاریخی «اوباما» را جبران کرد و سیاستمداری زیرک و شجاعی است!
حشمت اله طبرزدی.
فکر می کنم سال ۹۲ بود که بحث های مربوط به توافق بین جمهوری اسلامی و امریکا بر سر برنامه ی هسته ای داغ شده بود. در آن زمان من با اطمینان، اعلام کردم: توافق بین این دو طرف ممکن نیست! مبنای اطمینان من،از یک سو موضع سازش ناپذیر دولت امریکا در به رسمیت شناختن رژیم حاکم بر ایران و به ویژه «حق داشتن تکنولوژی هسته ای» بود که در دوران دولت جورج بوش،اعلام شده بود، غنی سازی را به رسمیت نخواهند شناخت و از دیگر سو و با شناختی که از بافت و ساخت قدرت در درون ایران داشتم، اطمینان داشتم، خامنه ای و سپاه، دست از برنامه ی هسته ای بر نمی دارند و با امریکا سازش نخواهند کرد و،حتا اگر خامنه ای برای حفظ قدرت حاضر به سازش و نرمش شود اما سپاه، عملا این نرمش و سازش را بر هم میزنند.
یادم هست در همان شرایط بود که به زندان رجایی شهر برگردانده شدم. آنجا با طیف های گوناگون، در همین مورد گفتگو می کردیم.ادعای من این بود که توافقی صورت نمی گیرد و اگر بگیرد، قطعا به نفع رژیم اسلامی حاکم بر ایران است. مشخصا هواداران مجاهدین، اما مدعی بودند که توافق صورت میگیرد و این توافق جام زهر برای رژیم است.موضع من، در بند سیاسی، برای همه شناخته شده بود. شاید به نحوی این موضع یا تحلیل، برای من حیثیتی شده بود.
البته از آن سو نیز، اتخاذ تصمیم برای امریکا و جمهوری اسلامی بسیار سخت و نفس گیر بود. هر روز خبری از مذاکرات درز میکرد و این خبر ها متناقض بود.این خبر ها بر ابهام و تردید نسبت به سر انجام مذاکرات می افزود. در هر حال اما، در نهایت، توافق صورت گرفت. این امر من را به فکری عمیق وا داشت. داشتم فکر می کردم، کجای تحلیل من ایراد داشت! در پشت پرده چه اتفاقی افتاده که ان دو مبنای اولیه ی تحلیل من،را بر هم زده است؟ استمراری ها و لابی قدرتمند آنها به هیاهوی تبلیغی مشغول بوده و از «ظریف» قهرمان می ساختند و به مردم وعده ی بهشت می دادند. آن سو اما بخش هایی از اپوزسیون به ویژه مجاهدین، این توافق را زانو زدن رژیم در پای امریکا،خواندند و از ان به جام زهر تعبیر کردند. خامنه ای و جناح دلواپس اما،از یک سو به ظریف مجوز توافق دادند و از دیگر سو در تریبونهای خود ادای، اپوزسیونی در آورده تا نیروهای خود را از دست ندهند. آنها نمی خواستند در افکار پیروان خود در ایران و منطقه،متهم به همکاری و توافق با امریکا شوند و خامنه ای اجازه نداد، دامنه ی توافق و حتا مذاکرات، از برنامه ی هسته ای به مسائل منطقه ای،حقوق بشری و موشکی کشانده شود. او نقش خود را بسیار زیرکانه ایفا کرد. حتا اجازه ی بازدید از مراکز نظامی را هم نداد و «اوباما» تسلیم بود.
همه ی این مسائل بسیار پیچیده، من را در اندیشه ای عمیق فرو برد. طی این دو سه سال،همواره با خود می اندیشیدم،کجای تحلیل من اشتباه بود. در این که برجام به نفع خامنه ای و روحاتی بود، تردید نداشتم. برای این که از فردای انجام توافق،دست رژیم برای دخالت در منطقه بازتر شد، سرکوب داخلی تشدید شد و برنامه موشکی، سرعت گرفت. بخشی از اپوزسیون، به ویژه مجاهدین، سعی می کردند، القا کنند، کار رژیم تمام است اما من همواره به لشگر کشی های رژیم در منطقه استناد کرده و تاکید داشتم، این ها نشانه ی اقتدار رژیم است.یعنی نتیجه ی برجام، در جهت منافع رژیم بود و نه جام زهر و تسلیم شدن رژیم در پای امریکا.
خامنه ای و سپاه که در برجام، تا حدودی به دلیل نشستن با امریکا- به تعبیر خودشان «شیطان بزرگ» و توقف موقت بخشی از برنامه های هسته ای یا بتن ریزی در قلب راکتور آب سنگین اراک یا تعطیلی فردو، احساس باخت و حقارت می کردند ، سعی داشتند، این باخت را در جبهه های دیگر مثل توسعه برنامه ی موشکی و تهدید اسرائیل یا دخالت لگام گسیخته در منطقه جبران کنند. یعنی فرار رو به جلو می کردند و این در حالی بود که خودشان به ۵+۱ پاسخگو نبودند واین دولت روحانی بود که باید مقابل توپ، قرار می گرفت. در درون کشور نیز دلارهای باد آورده، برای تقویت بنیه ی نظامی سپاه و امور امنیتی و اختلاس های کلان صرف شد و عملا برجام به نفع جناح اقتدارگرا عمل کرد.سفره ی مردم نیز روز به روز خالی تر شد و روحانی و ظریف نیز البته در دوره ای از منافع ان،بی بهره نماندند و در دور دوم «انتصابات» ریاست جمهوری، ابقا شدند.
اما من به مرور متوجه ی اشتباه خود در فهم دلیل توافق میشدم.
در توافق برجام، دولت امریکا، به رهبری اوباما، از برخی مواضع خود کوتاه امده بود. او نه در قامت رییس جمهوری امریکا، بلکه در قامت یک اعتماد کننده به حکومت اسلامی حاکم بر ایران، بارها به فتوای آیت الله خامنه ای در مورد حرمت داشتن بمب اتمی، استناد کرد! او در نامه های محرمانه با خامنه ای،باب نوعی مراوده ی دوستانه را گشوده بود. او فریب ظاهر اراسته ی حکومت اسلامی حاکم بر ایران،که ظریف و روحانی ان را نمایندگی می کردند،خورده بود. به راستی که ظریف در فریبکاری و ایفای نقش، هنر پیشه ی ماهری است که اگر کسی از پشت صحنه ی او و دولت اسلامی اگاهی نداشته باشد، او را «مصدق دوران» می نامد که نامیدند.
در توافق برجام که اتفاقا برای اوباما نیز حیثیتی بود، او کوتاه امده بود، ظریف حقه بازی کرده و توانسته بود سپر بلای برنامه های سپاه شود و خامنه ای نیز به نوعی توافق که غنی سازی را به رسمیت بشناسد و موجب شود تا رژیم از مهلکه ی تحریم های فلج کننده رهایی پیدا کند، نیاز داشت. من به این مسائل توجه نکرده بودم. به ویژه گمان نمی کردم امریکا تا این اندازه کوتاه بیاید.
اما اینک که ترامپ توافق برجام را باطل اعلام کرد،خامنه ای و دلواپسان که ظاهرا از توافق برجام ناراضی بودند، به شدت عصبانی هستند. در صورتی که باید استقبال کنند. اکثریت مردم ایران اگر چه امکان ابراز نظر ندارند اما با توجه به عکس العمل ها و نظر سنجی های اولیه خوشحال هستند. برای اینکه عملا از مواهب برجام جز سرکوب و فقر، بهره ای نبردند. استمراری ها و لابی هایشان، به دره ی سقوط ازاد فرستاده شدند. مجاهدین که برجام را «جام زهر» می نامیدند، بدون اشاره به تحلیل های همیشه اشتباه خود اما، بیش از همه برای بر هم خوردن برجام تلاش کردند و برای هواداران خود، این تناقض ها را توجیه نکردند.اگر برجام، جام زهر بود چرا مجاهدین، برای برهم زدنش، همه ی تلاش خود را انجام دادند!؟
من نیز نمی توانم خوشحالی خود را از بر هم خوردن برجام ابراز نکنم. مرگ یکبار، شیون یکبار. دلیل خوشحالی من ،اول به دلیل ضرر بر هم خوردن برجام برای رژیم است و دوم برای اشکار شدن این واقعیت که من اشتباه نکرده بودم. این اوباما بود که اشتباه کرده بود. ترامپ این اشتباه تاریخی اوباما را جبران کرد. ترامپ سیاستمداری زیرک و شجاع است.