به هر تقدیر لشکر غم سالهاست که در سرزمین عاشقان لانه کرده ولی پس از 40 سال انتظار، مردم ایران: کارگران و کشاورزان، دانشجویان، ستاره دار و زنان و دختران معترض که شجاعانه روسری خود را بر چوب به اهتزاز درآورده اند و با حافظ! هم صدا گشته اند:
اگر غم لشکر انگیزد
که خون عاشقان ریزد
من و ساقی به هم سازیم
و بنیادش براندازیم
سال نو، سال امید است. سالی که سالهاست آرزویش را داشتیم، سالی که مردم ایران با هم، هم صدا، دست در دست هم فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو در اندازیم.
طرحی از آزادی و رهایی، طرحی جدا از دربند بودن، طرحی جدا از فقر، طرحی از بهار، طرحی از شادی و طرحی از امید.
ناپلئون می گوید: می توان جلوی لشگری چند هزار نفری را گرفت ولی جلو دار چند هزار مردم فقیر نمی تواند شد. مردم ها را فقیر کرده اند و این و لشکر به میلیون رسیده است.
پشتم گرم شد هنگامی که در ویدئوهای متفاوت فریاد هموطنان را چنین می شنیدیم که:
بترسید، بترسید، ما همه با هم هستیم!
این پیام گذری است از ترس و مملو از قدرت با هم بودن.
سال 96 آبستن امید بود و حرکت مردمی و دی ماه تولد تحول.
در سالی که در گذشته، همانند سالهای پیشین از زندانیان نوشتم، از دربند بودن انسانها، از شجاعت و از استقامت آنان. نوشتم از گرفتاریهای به ناحق و از ارادهای آهنین.
امسال نیز مثل هر سال به سوی آنان، آن عاشقان وطن، آن سربازان آزادی، سر تعظیم فرو می آورم.
با دوستان از لابلای دیوارها و میله های زندان گوش کنید به مردم گوش کنید».
نترسید، نترسید، نترسید، ما همه با هم هستیم.
در این ویژه نامه نوروزی از خاطرات چند تن از زندانیان سیاسی و فعالین حقوق بشر نوشته ایم. خاطراتی از زندانیانی که امروز با قید و شرط آزاد شده اند و یا در جامعه پر فقر و درد به مرخصی آمده اند. چندی خاطرات را برایم با سخاوت فرستادند.
وقتی از آقای کورش زغیم مردم مبارز و همیشه در صحنه خواستم که خاطراتی از زندان برایم بفرستند به من گفت: «فردا وزارت اطلاعات احضارم کرده اند، اگر برگشتم می نویسم و می فرستم. یکی از مبارزان وطن، فرهاد سلمانپور ظهیر درست هم زمان با رسیدن حکم دیگری برای 18 سال، خاطراتش را برایم فرستاده است. آزاد مرد، وطن دوست دیگری، دوست خوبم حشمت الله طبرزدی که سالهای جوانیش را بتمامی در زندان گذرانده و با اینکه 6 سال دیگر حکم دارد ولی نتوانست سکوت کند. زندانی شریف دیگر دوستم بهنام ابراهیم زاده که بارها و بارها از داخل زندان با من صحبت و هم دلی می کرد و قطع صدایش آن هم با صدای نوار زنی که یادآوری می کرد «شما با یک زندانی صحبت می کنید»، نیز خاطره ای را در اختیارم گذاشت. همچنین دوستان عزیزمان مبارزین و فعالان مدنی همچون مصطفی عزیزی و بابک آسیایی و زرتشت احمدی راغب هم لطفاً کردند و آنچه برسرشان آمده را برایم فرستادند. باید اضافه کنم امسال در صفحات فردوسی جای حرفهای خالد حردانی خالی است صدای او در زندان رجایی شهر فعلاً خاموش شده است.
در این ویژه نامه خاطره ای از آتنا دائمی، گلرخ ایرایی، نرگس محمدی، سهیل عربی، آرش صادقی، هزاران زندانی دیگر نیست ولی خاطر آنان در لابلای هر ورق و هر حرف و کلام هست.
دوستان اکنون امید پیش روی شماست. مصمم باشیم که سقف را بشکافیم و طرحی نو از آزادی در خواهیم انداخت.
مال باخته اند و شجاعت آورده اند، حجاب را برداشته اند و غیرت می آموزند.
در زیر آوار تنها ماندند و سخاوت هم وطن دیدند، آفرین بر این هموطنان، به قول مارتین لوترکینگ: «ما باید سیل شکن هایی از شجاعت بسازیم تا سیل ترس را عقب نگه داریم».
مردم با هم از زمستان غم می گذرند و با هم لشکر غم را از پای در میاورند و مطمئن هستم با هم آفتاب امید و ساز زندگی را از قلب پر ابر آسمان ایران بیرون می کشند.
می گویند جنبش مردم رهبر ندارد. آنها نمی بینند که مردم خود، رهبرانند! از بیگانه بترسید که عزم جدایمان دارد ولی مردمان در پاسخ گفته اند:
که بترسید که ما همه با هم هستیم!
امسال را با امید آغاز می کنم این سال را به فال نیک می گیرم که سال معرفت و دوستی هر چند... بگذریم!
امید به روزی هر چه زودتر که هیچ هم وطن آزاداندیش در سیاهچال زندان نباشد، امید به روزی که کمر فقر را با هم بشکنیم، امید به روزی که با هم بودن، روز آشتی بزرگ با هم آینده را بسازیم.
فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو در اندازیم.
نورزتان پیروز