اخیراً پرزیدنت دانالد ترامپ در جلسه هیأت وزیران و جمعی از قانونگزاران آمریکا، اظهار داشت که آمریکا نیازی به مهاجر از کشورهای «فاضلاب» آفریقایی نظیر «هائیتی» ندارد و بر عکس مهاجران کشورهائی نظیر نروژ رابا آغوش باز استقبال می کند.
لحن توهین آمیز و غیر دیپلماتیک «ترامپ» موجی از خشم و نفرت در سراسر جهان بوجود آورد. سوگمندانه او توجه ندارد که چنین عباراتی، غیظ و انزجار مردم جهان سوم را نسبت به آمریکا و همه مظاهر آن تشدید می کند و در حالیکه احساسات ضدآمریکائی در کشورهای جهان سوم بیش از پیش در غلیان است، لحن «پرزیدنت» می تواند شراره های عملیات خرابکارانه را در میان تندروهای مذهبی و سیاسی جهان شعله ورتر سازد.
در دورانی که جهان یکسره گروگان افراط گریان و غرب ستیزان است و هر روز در گوشه ای از آن، زبانه قتل عام و جنایات هولناک جمعی، وجدان بشریت را تکان می دهد، از رهبر قوی ترین کشور جهان انتظار می رود که با درایت، عواقب سخنان و اعمال خود را بسنجد و با بیانات نابخردانه، جهان را بیش از پیش دستخوش ناامنی و اغتشاش نسازد و روغن بر آتش ستیزه جویان نریزد.
باورمندی «ترامپ» به محدود ساختن امکانات مهاجرت از پاره ای از کشورها امر تازه ای نیست. در این راستا نگاهی به تاریخچه مهاجرت در دویست سال اخیر آمریکا بیانگر فراز و نشیب هایی است که این سرزمین با آن مواجه بوده است. در این بررسی، مقایسه دو پرونده مشابهه که به فاصله شصت سال اتفاق افتاده برای روشن شدن موضوع ضروری است.
روزی که «ناتالی گامپرتز» در سال 1858 وارد نیویورک شد، 22 سال بیشتر نداشت. این دختر جوان در آرزوی یک آینده روشن و تشکیل خانواده در سرزمین جدید بود. او بی آنکه نگران روادید قانونی و تشریفات مهاجرتی باشد، از کشتی پیاده شد و یکراست به نیویورک و محله موسوم به «آلمان کوچک» رفت و در آنجا مسکن گزید. این منطقه به دلیل تجمع آلمانی های مهاجر به این نام معروف شده بود. ناتالی سرانجام مرد دلخواهش را یافت، با او پیمان زناشویی بست و چهار فرزند ثمره این ازدواج بود. خانه او در شماره 97 خیابان ارکید امروز جزو املاک «موزه تِنِمنت» و زیارتگاه دلباختگان هنر و تاریخ آمریکاست.
اندکی بیش از شصت سال بعد، در سال 1925 «روزاریا بالدیزی» وارد نیویرک شد. قصد وی آن بود که به شوهرش «آدولفو» که در همان ساختمان شماره 97 خیابان ارکید زندگی می کرد بپیوندد. در آن سال، «روزاریا» دلمشغول وضع مهاجرتی خود و امکان اقامت قانونی در آمریکا بود. این نگرانی را «ناتالی» که شش دهه بیشتر وارد آمریکا شده بود، هرگز نداشت. «ناتالی» به طور کاملا قانونی، هرچند بدون ویزا، وارد آمریکا شده بود ولی بیمی از اخراج و موانع مهاجرتی نداشت زیرا اصولاً تا سال 1924، قانون مدونی برای مهاجرت و لزوم روادید برای خارجیان وجود نداشت. به بیان دیگر تا قبل از 1924 «مهاجر غیرقانونی» در آمریکا نبود و هر تازه واردی خودبخود از حق اقامت و کار برخوردار بود.
آنچه ورود و استقرار این دو بانو را از لحاظ قانونی متفاوت می کرد پیدا شدن مفهوم حقوقی «مهاجران غیرقانونی» بود.
شاید مدافعان احداث دیوار در مرز آمریکا و مکزیک، باید بدانند که مدتها در آمریکا قانون فدرالی در مورد «مسائل مهاجرتی» وجود نداشت.
بنابراین آمریکائی هائی که می گویند پدران ما به طور قانونی به این سرزمین آمده اند احتمالاً حق دارند زیرا در قرن نخست حیات آمریکا، هر کسی می توانست آزادانه وارد خاک این کشور شود بی آنکه ویزا یا جواز ورودی در کار باشد. اساساً مفهومی به عنوان «مهاجر غیرقانونی» معنی و مفهومی نداشت.
نخستین قانون عمومی فدرال ناظر به امر مهاجرت در سال 1882 وضع شد. به موجب این قانون، فقط کسانی نمی توانستند وارد خاک آمریکا شوند که جزو «محکومان جزائی، دیوانگان، ابلهان» یا «ناتوان از اداره امور خود» و یا از «اتباع کشور چین» بودند! دلیل این امر آن بود که نخستین قانون عمومی مهاجرت در سال 1882 اصولاً برای جلوگیری از ورود چینی ها وضع شد زیرا تعداد کثیری از اتباع چین از قبل برای احداث راه آهن و فعالیتهای نظیر آن به آمریکا آورده شده بودند و هدف قانونگزار آن بود که سدی برای ورود بیشتر این گروه بوجود آورد.
برای آن که محدودیت های مربوط به ورود چینی ها و دیگران به مرحله اجرا درآید، در سال 1891، اداره مهاجرت تأسیس شد. این نخستین سازمان دولتی بود که به منظور تنفیذ قانون مهاجرت به وجود می آمد.
سوای افراد یاد شده کلیه خارجی ها به سهولت می توانستند وارد خاک آمریکا شوند و از همان بدو ورود هم «قانونی» محسوب می شدند. تازه واردان مجبور نبودند باسواد باشند یا حتی انگلیسی بدانند. در واقع، فقط بعد از سال 1917 بود که کنگره آمریکا قانونی وضع کرد که به موجب آن کلیه مهاجران موظف شدند با سواد بودن خود را اثبات نمایند.تازه ایشان می توانستند بهرزبانی غیر از انگلیسی نیز امتحان دهند!
در سالهای نخستین سده بیستم سیل مهاجران یهودی و شهروندان ایتالیا و جنوب اروپا، آمریکا را درنوردید. در نتیجه تمایلات ضد مهاجرتی غلبه یافت و سرانجام در سال 1924، «پرزیدنت کولیج» قانونی را توشیح کرد که به موجب آن، اولویت بر حسب ملیت مهاجران تعیین می شد. این قانون برای نخستین بار، ویزای معتبر برای ورود به آمریکا را لازم دانست. از اینرو، اصطلاح «مهاجران غیرقانونی» از سال 1924 یعنی کمتر از یک قرن قبل به ادبیات حقوقی آمریکا راه یافت. از اینروست که ورود و اقامت قانونی، سالها در آمریکا مفهومی نداشته است زیرا همه نو رسیدگان، قانونی محسوب می شوند. به بیان دیگر گروه کثیری از آمریکائیان چنانچه قرار بود بر حسب ضوابط قانونی امروز به آمریکا مهاجرت کنند، هرگز این امکان را نمی یافتند.
«روزاریا بالدیزی» که پس از وضع مقررات روادید به آمریکا وارد شده بود، فقط سالها بعد با استناد از مقررات ویژه ای موفق شد «گرین کارت» دریافت کند.
این مقررات، اصولاً اروپائیانی را که پیش از 1921 بدون ویزا وارد آمریکا شده بودند و خانواده تشکیل داده و سابقه حداقل هفت سال اقامت داشتند مشمول بخشودگی قرار میداد.
«روزاریا» سرانجام در سال 1948 به تابعیت آمریکا درآمد و این امر به نگرانی های پایان ناپذیر او خاتمه داد.
مفهوم «مهاجر قانونی» در طول تاریخ آمریکا یک هدف متحرک بوده است. آن دسته از آمریکائیهایی که با سربلندی از ورود قانونی اجداد خود دم میزنند بهتر است نگاه دقیق تری به تاریخچه مهاجرت بیندازند پیش از آنکه از این حربه برای کوبیدن «مشتاقان سکونت در سرزمین فرصت ها» بهره گیرند.