حکومتی با مغز گردویی و پنداری خام

by دکتر ناصر انقطاع

حادثه ها، رویدادهای هول انگیزی که هرگز تا حکومت آخوندی در سرزمین ما دیده نشده و یا تا بدین پایه هراس انگیز نبوده است!

تفاوت میان سرزمین آدم ها با جنگل گرگ های دستاربندها و مردمی خاموش؟!

مشتی گماشته مجلسی می خواهند که «رهبر معظم» دستور بازنگری «قانون اساسی» را بدهد که چه غلطی بکند که تا به حال مرتکب نشده است؟!

 

از روزی که دزدان مال و حیثیت و آزادی ایرانی ها، گام های ناخجسته و شوم خود را بر پهنه ی اجتماعی ما گذاردند تا امروز که 39 سال از ان رویداد می گذرد، روزی و شبی نیست و هنگامی نیست که خبری و حادثه ای و رویدادی هراس انگیز و هول آور- از دشمنی این گروه نابخرد و بیکاره و پرمدعا- بر مردم حیرت زده و بلا دیده ما نگذرد؟!

هر گوشه گوشه ای از سرزمین خود را که بنگریم به یک نابسامانی ریشه دار- که تا پیش از این فتنه- هرگز و هرگز نشانه ای تا بدین پایه هول انگیز نداشت بر می خوریم.

چندی پیش رئیس پلیس آخوندی در یک گفتگو رسانه ای، با حضور خبرنگاران رسانه ها، آماری فاجعه انگیز و بهت آور را ارائه داد و اعلام کرد: طی 18 سال گذشته (از سال 1377 تا پایان 1395) یعنی در نیمه ی دوم فرمانروایی گروه بی عرضه و زد و بندچی دستاربندان، 459 هزار تن، ایرانی بیگناه، و هم میهن بی پناه ما قربانی حوادث در جاده های ایران شده اند. یعنی چیزی نزدیک به نیم میلیون تن یعنی معادل تلفات یک جنگ دراز و طولانی میان ایران و عراق که آن خود نیز، جنایت دیگر بر تبهکاری های رژیم و شخص روح الله خمینی بود.

شاید بگویید، که این دیگر، سد در سد نمی تواند مربوط به رژیم کنونی باشد. باید بگویم که اتفاقاً چرا و بی چون چرا این آمار کاملاً بر اثر دزدی ها و زد و بندها و رشوه گرفتن های میلیاردی از مدیران و صاحبان کمپانی های خارجی و مدیران مذاکره کننده جمهوری آخوند با آن کمپانی های سودجو و بنجل آب کن فیات و پژو و مانند آن است. خودروهایی که در معاملات رشوه ای که هیچگونه محاسبات دقیق در ترمز آنها، در فرمان آنها در شیوه ی حفاظتی اتاقهای آنها، در چراغها و تنظیم آنها، به عمل نیامده و با پرداخت رشوه های کلان از سوی بیگانگان بنجل فروش که جان ایرانی و مسافران بیگناه ایرانی- که در برابر سودجویی آنها کمترین ارزشی ندارد- انجام شده است؟ فکر می کنید چندین اتوبوس حامل مغزهای برجسته دانش آموزان نابغه ی ایرانی بر اثر این حوادث از میان رفته است؟!

چند شب پیش ویدیویی وسیله ایمیل برای من از سوی یک ایرانی فرستاده شده که یک خریدار پژو را نشان می داد که ماشینی را که از کمپانی خریده و دریافت کرده بود و به مردم و خبرنگار نشان می داد که شیشه های این خودرو مانند مقوا، تا می شد و هیچگونه مقاومتی نداشت و کوچکترین دفاعی برای سرنشین و راننده خودرو نداشت.

اینهمه سرنگونی خودروهای شخصی و همگانی در دره ها، اینهمه پرت شدن از پرتگاه ها، اینهمه ناکارآمدی ها و تزویر های مرگ آور در میان خودروها را، چه کسی تاکنون پاسخگو بوده و پاسخ داده است در ایران پاسخگویی مفهومی ندارد!

رئیس پلیس راه جمهوری آخوندی در دنباله سخنان خود گفت: این آمار فقط مربوط به سال 1377 تا پایان سال 1395 است. نه قبل از آن و نه از آغاز 1395 به این سوی!

به سوی دیگر از بدبختی های پدید آمده از نحوست رژیم ملاها می نگریم. نماینده میاندوآب (جهانبخش محبی نیا) در مجلس آخوندی گفت: مهمترین وظیفه یک حکومت در داخل یک کشور، تامین حداقل معیشت و رفاه و آسایش مردم است. و اگر کوچکترین تعللی در این زمینه رخ دهد، تحکیم پایه های نظام آسیب پذیر می شود. و بدبختانه ما، در این زمینه ضعف اساسی داریم ( در چه زمینه ای ضعف اساسی اساسی ندارید که فقط در این باره داشته اید؟!)

وی سپس سخن های خود را دنبال کرد و گفت: «غفلت حکومت در این زمینه مشکلات بزرگ و اساسی پدید اورده است که این مشکلات نه تنها پابرجاست. که بر شمار و بزرگی آن روزبه روز افزوده می شود».

جهانبخش محبی نیا، سپس گفت: تعادل و فاصله طبقاتی ابداً مورد توجه فرمانروایان قرار نگرفته است و انچه در جامعه امروز ما، نمود و بروز ندارد توجه به اختلاف فاحش طبقه ها است که به طور وحشتناک دیده می شود و اگر این عدم توجه را همینگونه دنبال کنیم و آن را جدی نگیریم، بی گمان انفجار پدید می آید یعنی اگر طبقات درآمدی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، و علمی ما مطابق با نیازهای جامعه های پیشرفته به جلو نرود و در این زمینه اقدام فوری نشود، و کارایی پدید نیاید. بحران ساز خواهد شد. همانگونه که نشانه های آن را داریم و می بینیم».

نماینده میاندوآب افزود: «من اعلام می کنم که این بحران، انفجار پدید می آورد انفجاری که هیچ سازمان و هیچ رده ای را برنمی تابد و همه را دربر می گیرد. و صراحتاً می گویم که برای گردانندگان رژیم، از نان شب واجب تر خواهد بود که دست به اصلاح نظام مالی در هم ریخته کشور بزنند و برداشتهای پنهانی از خزانه ملی (بیت المال) را در امور و فصل های خارج از پارلمان و خارج از نگاه دیوان محاسبات و مراجع قانونی و ساختن سندهای جعلی تمام امیدهای نیروهای دلسوز را بر باد می دهد و آبرو ریزی های بیشتر و ننگ آورتر پدید خواهد آورد.

خواننده ارجمند، باز هم به سوی دیگر نگاه می کنیم. در این گیرودار و نابسامانی های ریز و درشت نمایندگان اصول گرای مجلس درصدد تغییر شیوه ی نظام حکومتی از «ریاست جمهوری» به «پارلمانی» هستند.

یعنی چه؟ یعنی اینکه چون از هنگامی که در زمان ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی دیدند. هم رهبر هم رئیس جمهور و هم نخست وزیر مدعی اداره!! حکومت هستند. آنموقع پست نخست وزیری از سازمان حکومتی و اداری کشور حذف شد و فقط رئیس جمهور بی دست و رهبر همه کاره و بی موکل!! بر جای ماندند و از ان پس نیز روسای جمهور با اصطلاح منتخب همیشه و همیشه به اتکای آراء مثلاً داده شده به آنهادر برابر خامنه ای اندک سرکشی هایی را شنان می دادند و کم کم کارها در هم ریخته تر و پریشان تر می شد.

اکنون اصول گرایان. با مغز گردویی خود، و به پندار خام خویش راه چاره را از میان برداشتن پست ریاست جمهوری دانسته اند تا سنگ راهی در برابر خامنه ای نباشد و خواستند این دشواری را بدینگونه حل کنند!!

و رژیم را پارلمانی و مقام و رهبری کنند!! یعنی فقط مجلس در برابر آخوند بی عرضه ای به نام خامنه ای قرار گیرد و دیگر برای حضرت آقا دردسری پیش نمی آید!؟

به همین انگیزه گروهی از نمایندگان برآن شده اند که از حضرت رهبر!! درخواست کنند که «دستور بازنگری در قانون اساسی را صادر کند!! یعنی ریش و قیچی را یکسره به دست او بسپارند!

عجب!! مسخره ای است. ببینید بدبختی قانون اساسی جمهوری آخوندی که زیر سایه ی سنگین کفتار قلدری چون خمینی و با دستکاری رفسنجانی و بهشتی و خامنه ای به این صورت مچاله شده درآمده است که طبق دستور خامنه ای در مجلس خبرگان و شورای نگهبان، باز هم تکه پاره تر و مچاله تر شود!

در کشور آمریکا، سال ها و سال هاست، یعنی نزدیک به دویست و پنجاه سالی است که طبق دستور قانون اساسی یاد شده داشتن سلاح در دست مردم قانونی است و این مسئله صدای بسیاری از مردم و حتا گردانندگان امور کشور را درآورده است و با اینکه جمعی از روسای جمهوری آمریکا، با این شیوه مسلح بودن مردم مخالفند ولی با این همه هنوز و هنوز هیچ کس و هیچ مرجعی را یارای آن نیست که دست به ترکیب قانون اساسی آمریکا بزند که بیش از دویست و پنجاه سال پیش نوشته شده است.

تفاوت میان سرزمین آدمها، با سرزمین گرگها و دستار بندان، و مردمی خاموش، در همین جور چیزهاست.

و در این هنگامه می شنویم که سگی هار، در یکی از روستاهای ایران کودک معصومی را مورد حمله قرار داده و گوشت صورت او را کنده و گریخه است و هیچ مامور و بهیار بهداری به داد این طفل معصوم نرسیده و مدتها بعد در هیچ خبری ندیدیم که او را به بیمارستانی رسانیده باشند.

و باز خبر دیگری را می خوانیم که یک دانشجوی دختر در خوابگاه دانشکده به سر میبرده، هنگام شب دچار گازگرفتگی می شود. و دوستانش تا موفق می شوند اورژانس را خبر کنند و تا اورژانس لاک پشتی به محل برسد، دختر معصوم در نتیجه گاز گرفتگی جان می دهد.

آقای خامنه ای! که هم گوشهایت کر است هم دستت بیکاره است. هم عقلت پاره سنگ برمیدارد و فقط دلت خوش است که معروف به «رهبر معظم» یک رژیم از هم پاشیده هستی! آیا این خبرها را می شنوی و آیا خجالت نمی کشی؟ یا باز هم خجالت برایت مفهومی ندارد؟!

براستی کله آدمی از شنیدن این همه نابسامانی و ناگواری ها دود می کند، و بگفته ی شهریار شاعر :

آسمان چون جمع مشتاقان پریشان می کند

در شگفتم که نمی پاشد زِهم دنیا، چرا؟!

آ

 

 

 

 

 

 

Comments

Leave a Comment

Archived_issue
مشترک شوید  $1.70 تک شماره 
Library