فرهنگ کربلائی

by پرویز مینوئی

 

 من هر هفته نوشته دکتر انوشیروان کیهانی زاده در مجله جوانان را می خوانم و اغلب از آن می آموزم و برای ایشان احترام قائل هستم و به خاطر همین احترامی که به این روزنامه نگار دارم نسبت به اشتباهی که ایشان کرده اند واکنش نشان می دهم و به باور خودم سعی می کنم توجه او را و دیگر جویندگان حقیقت را جلب کنم. در جوانان شماره 1576 در صفحه 53 چنین مرقوم فرموده اند «براندازی 28 مرداد در عین حال ضربه بزرگی به دموکراسی در تاریخ دوهزار ششصد سال آن به شمار آورده شده است. براندازی 28 مرداد 1332 نه تنها مسیر تاریخ ایران را تغییر داد بلکه جهان را در وضعیتی قرار داد که بعد جهان را در وضعیتی قرار داد که بعد به فروپاشی بلوک شرق، کمرنگ شدن سوسیالیسم و بازگشت به دوران برتری توانگران (تایکون ها، الیگارش ها خواص و بوژواها) انجامید و قواعد جنگل در بسیاری از کشورها و روابط دولت ها دیده می شود......»:

بریتانیا با ثروت موقوفه یک زن معروفه هندی و پخش پول، میان آخوندهای نجف و کربلا و ایران ترتیبی داد که «فرهنگ شیعه» و عزای کربلا را در بین ما ایرانیان رواج داد. می دانیم که در گذشته های ایران، اصولاً عزاداری ماه محرم و تاسوعا و عاشورا مرسوم نبود و رواج نداشت.

ما هیچ نشانه ای و ردپائی از این مراسم در دوران طاهریان، صفاریان، غزنویان، سلجوقیان، دیلمیان، سامانیان، و خوارزمیان، نمی بینیم و بنا به نوشته دکتر حسین حقیقی در کتاب «شاهد سقوط های سه گانه» حتی در زمان صفویان که متجاوز از دویست سال در ایران حکومت کردند- و خود رواج دهند مذهب شیعه در ایران بودند- اثری از عزاداری دهه محرم مشاهده نمی کنیم و اصلاً به یادشان هم نبوده است و در زمان افشاریه و زندیه ( نادر شاه و کریم خان زند هم اثری از این نمایشنامه سوگواری نیست؟!

در تاریخ ایران و منطقه همیشه عده ای بوده اند که علیه حکومت حاکم قیام کرده اند که رویداد محرم سال 63 هجری قمری و جنگ کربلا و واقعه عاشورا هم یکی از کوچکترین و کم تلفات ترین آنهاست.

واقعه ای که در زمان قاجاریه، آخوندهای درباری به آن شاخ و برگ دادند و به سود خود حاشیه سازی کردند و با کمک های مالی استعمار انگلستان و قاجارها آن را رواج دادند و مردم ایران را سرگرم آن کردند تا از ترقیات جهانی غافل بمانند که ماندند (تا دوران دوران پهلوی ها). ترویج این عزاداری و  سینه زنی در فرهنگ ما چنان اثر گذاشته که مثلاً عزل یک نخست وزیر (گیریم محبوب) را هم در شمار واقعه عاشورا تصور می کنیم و می خواهیم تا آخر دنیا برای آن سینه بزنیم و عزاداری کنیم! برای روشن شدن موضوع من چند را مطرح می کنم.

1- فرض کنید خود شما در یکی از شهرهای ایران از طرف شورای شهر به عنوان شهردار انتخاب شده اید. یک لحظه خودتان در سمت شهردار تصور کنید. حالا می پرسم آیا شما می توانید تصمیم بگیرید شورای آن شهر را منحل کنید؟

2- مگر در قانون اساسی آن زمان...دوران نخست وزیری یک شخص «مادام العمر» بود (که نبود) وگرنه این همه «نخست وزیر سابق» نداشتیم؟! پس قطعاً مقام نخست وزیری مادام العمر نبوده است در حالیکه مقام پادشاهی و بعضی مقامات قضایی مانند قاضی های دیوان عالی کشور مادام العمر بودند.

3- در ایران این همه نخست برسر کار آمده اند و کنار رفته اند و تنها بقای آنها در مقام نخست وزیری در نبود مجلس فقط با حکم شاه بوده و در حضور مجلس، رای اعتماد به آنها و سپس فرمان شاه بوده است و پایان کار نخست وزیری دکتر مصدق هم به همین ترتیب صورت گرفت که در نبود مجلس، برکناری نخست وزیر با حکم شاه بوده است و در حضور داشتن مجلس با رأی عدم اعتماد و مجلس نخست وزیر برکنار می شده است. رأی عدم اعتماد مجلس بدین شکل انجام می شود که عده ای از نمایندگان نخست وزیر را استیضاح میکنند- یعنی در مورد خاصی- از نخست وزیر می خواهند در مورد درستی عملکرد خود توضیح بدهد و بعد رای اعتماد گرفته می شود که اگر بیش از نصف عده نمایندگان رای اعتماد بدهند، نخست وزیر برسر کار خود می ماند و اگر بیش از نصف رای عدم اعتماد ندهند، برکنار می شود.

4- آیا در سراسر قانون اساسی آن زمان ایران بحثی از «رفراندوم» شده بود؟ که آقای دکتر مصدق برخلاف قانون اساسی دست به رفراندوم زد تا مجلس را منحل کند؟!

5- چرا دکتر مصدق می خواست مجلس را منحل شود؟ ایشان با خبر شده بودند که یکی از یاران صمیمی سابق ایشان به نام حسین مکی- نفر اول نمایندگی تهران معروف به «سرباز فداکار»- قصد دارد در اولین جلسه مجلس دولت دکتر مصدق را به علت چاپ خلاف قانون و بدون اجازه اسکناس و به علت منحل کردن غیر قانونی دیوان عالی کشور و چند مورد دیگر استیضاح کند که در آن صورت، ایشان پیش بینی کرد که حتماً با رأی، عدم اعتماد مجلس روبرو خواهد شد و بناچار بایستی کناره گیری کند.

5- مصدق می دانست در صورت تجدید انتخابات، چون اکثر مردم آن زمان ایران کشاورز بودند و «رعیت» نامیده می شدند و روی زمین های مالکان بزرگ کار می کردند و رأی آنها به خاطر ارباب است، کاندیداهای او، رأی نخواهند آورد.

6- مسأله دیگراین که که بر خلاف عرف و قانون در همه جای دنیا صندوق های رأی «نه» و «آری» به فراندوم دولتی را در دو جای جداگانه قرار دادند.  برای اینکه دیدیم یک عده چماقدار در اطراف صندوق «نه» کشیک می کشیدند و در نتیجه  مردم مخالف و یا «رعیت» ها جرأت نکردند که بروند رأی بدهند و به این ترتیب مجلس به طور غیرقانونی در غیرقانونی- یعنی رفراندوم غیر قانونی و جدائی صندوق (آری) و (نه) غیر قانونی منحل شد.

7- چنانکه دیدیم که دکتر مصدق نیز در نبود مجلس به درستی «فرمان قانونی» عزل خودشان از نخست وزیری را ابتدا پذیرفتند و امضا دادند «فرمان همایونی در ساعت 2 بامداد روز 25 مرداد 1332 دریافت گردید- دکتر مصدق» بعد از چند ساعت از رادیو دولتی اعلام شد «کودتائی انجام و خنثی شده است»!؟

کودتائی که حزب توده ساخته و پرداخته بود و به وسیله دکتر حسین فاطمی به مصدق ارائه و اعلام شد. بدون این که وزیران او از فرمان عزل نخست وزیر اطلاع داشته باشند.

8- این که انوشیروان کیهانی زاده فرمان و سرپیچی (کودتا) ی دکتر مصدق علیه شاه و نپذیرفتن «فرمان قانونی عزل» خود را مشاهده نمی کند. ولی فرمان شاه برای نخست وزیر تیمسار فضل الله زاهدی نخست وزیر، را کودتا می خوانده است؟ برمی گردد به همان «فرهنگ کربلایی» و شور عاشورائی (رسمی که از دوران قاجاریه) به وسیله بریتانیا در ایران شکل داده و توصیه و ترویج شد که در آن هیچ منطق عقل پذیری وجود ندارد بلکه همچنان که برای واقعه عاشورا را باید سینه و زنجیر و قمه زد، برای «عزل دکتر مصدق از نخست وزیری» نیز باید لابد قرنها گریه و زاری کرد حالا چه برسد بر «تاثیرات کشف شده» در جهان!!

Comments

Leave a Comment

Archived_issue
مشترک شوید  $1.70 تک شماره 
Library