بسیاری از واژه هائی که در قانون اساسی حکومت جمهوری اسلامی به کار رفته است مفهوم و معنای اصلی خود را ندارد و اکثرا در عمل معنی متضاد آن را می توان یافت. کلمات و جملاتی نیز که در حکومت اسلامی به کار می رود از این قاعده مستثنی نیست مثل خود عنوان (حکومت اسلامی) که (نه جمهوری نه اسلامی و نه ایرانی) است. حتی خود رفراندم حکومت نیز با یک برگه سبز یا قرمز که (آری یا نه) روی آن بود آن هم در آن فضای خشونت و رُعب پس از انقلاب از معنای حقیقی آن تهی شد. کلمات عادلانه، رعایت حقوق بشر، رعایت حقوق زنان، تساوی را می توان در عمل و حتی در خود قانون، ظالمانه، «عدم رعایت حقوق بشر» و «عدم رعایت حقوق زنان و نابرابری» معنی کرد.
وقتی کلمه مدبر، شجاع، آگاه برای صفات رهبر به کار برده می شود، آیا در عمل می توان این معنا را یافت؟
«تدبیر» یک رئیس حکومت در آن است که بتواند بهترین راهکار را برای مردم انتخاب کند نه برای فریب و برای در قدرت ماندن.
«شجاعت» در آن نیست که با دنیا و همه کس در ستیز و جنگ بود بلکه گاه پذیرش صلح و دوستی شجاعت بیشتری لازم دارد و از همه شجاع تر کسی است که اشتباه خود را بپذیرد و از کس یا کسانی که این خطا به آنها آسیب رسانده است عذرخواهی کند.
«آگاه» آن کسی است که در زمان خود زندگی کند و از آگاهی های زمان اطلاع داشته باشد نه آن که در دهه شصت میلادی در اردوگاه های فلسطینی در جنگ با اسرائیل و امپریالیسم باشد.
به هر صورت با اشاره به چند اصل دیگر قانون اساسی این مقوله «زجرآور » در دهه زجر را که یادآور یک «فریب» تاریخی بزرگ برای ما بود به پایان می برم.
اصل بیست و یکم: «حیثیت، جان، مال، مسکن و شغل اشخاص از تعرض مصون است مگر مواردی که قانون تجویز کند» مگر با دستور ولایت فقیه که بالاترین قانون است به اجرا در می آید.
اصل بیست و هشتم: «تشکیل اجتماعات و راهپیمائی ها بدون حمل سلاح به شرط آن که مخل مبانی اسلام نباشد آزاد است» در سال 88 این اصل را با گلوله اجرا کردند به اضافه آن که شیلنگ مبانی اسلام و تفسیر آن در دست ولی فقیه است و به هرطرف که بخواهد، می چرخاند.
اصل سی و دوم: «هیچکس را نمی توان دستگیر کرد، مگر به حکم و ترتیبی که قانون معین می کند» این اصل به خوبی اجرا می شود زیرا هر بسیجی یا پاسداری قانون وضع و خود آن را اجرا می کند و با این اصل همان کاری را می نماید که در آن جوک معروف آژان محل با پنج تومان با قانون می کرد.
اصل سی و هشتم: «هرگونه شکنجه برای گرفتن اقرار یا کسب اطلاع ممنوع و چنین اقرار و شهادت و سوگندی فاقد ارزش و اعتبار است» شاهد این اصل هزاران کشته در زندان های حکومت را می توان نام برد که اغلب داوطلبانه «ایست قلبی» کردند. مردی متهم بود که سر دیگری را شکسته است و او در جواب گفت که او خودش سرش را گاز گرفته است.
اصل چهل و سوم: «تأمین نیازهای اساسی مسکن، خوراک، پوشاک، بهداشت، درمان آموزش و پرورش و امکانات لازم برای تشکیل خانواده» گورخواب ها و کارتن خواب ها و کسانی که در زباله به دنبال مواد غذائی هستند اجرای این اصل را شهادت می دهند.
ــ«تأمین شرائط و امکانات کار برای همه به منظور رسیدن به اشتغال کامل و قرار دادن وسائل کار در اختیار همه کسانی که قادر به کارند، ولی وسائل کار ندارند در تعاونی از راه وام بدون بهره» وام های میلیاردی که وام گیرندگان آن اصل وام را هم پس ندادند همان کسانی هستند که شرایط این اصل را دارند!!
کارنامه حکومت اسلامی را می توان در دو مطلب خلاصه کرد: آن کس که نسیم را بدزدد، دزد است. آن کسی که دکل های نفتی را بدزدد و بتواند خاک ایران را به یغما ببرد و اصطلاح خاک به توبره کشیدن را به واقعیت تبدیل کند و خاک ایران را بفروشد، دزد است.
«ساختمان پلاسکو» و سوختن و خاک شدن آن نمادی از سی و هشت سال حکومت اسلامی است. ایران را می توان «ایرانسکو» نامید که چون پلاسکو «عمدا» یا «سهوا» آن را به آتش کشیدند و خاک کردند و گروه هائی از این خاک شدن، سود بردند و صاحبان اصلی در زیر آوارهای آن زندانی شده اند تا کسی یا کسانی بیایند و آنها را آزاد کنند و به جای آن ایرانی آزاد بسازند.
به هر صورت از این کاغذ سفیدی که با آری در رفراندم امضاء کردیم و حکومت آن را با قانون اساسی پر کرد سی و هشت می گذرد و اگر آن را «عقد» و «معامله» به حساب آوریم که هست طبق موازین اسلامی که همه جا به صورت آچار فرانسه از آن استفاده می کنند. اکثر «خیارات» شرعی که در معاملات پیش بینی شده در اختیار ماست. «خیارغبن» که ملت مغبون اصلی است. خیار «رؤیت و تخلف از وصف» در مورد کالائی است که ندیده و فقط با وصف فروشنده شخص می خرد که این حکومت عملی را که با مردم کرده است این حق را به ملت می دهد. «خیار عیب و خیار تدلیس» نیز در اختیار ما است. شاید زمان آن رسیده باشد که از «خیارات» با پشتوانه اتحاد ملی و با قدرت ناشی از آن این معامله را باطل کنیم .