آتش «پلاسکو» خاموش نمی شود!

by شهرام همایون

حوادث و رویدادهای اخیر نشان از یک «موقعیت تازه» در رابطه با ایران دارد. این شرایط بسیار شبیه رویدادهای سال 56 یعنی یکسال قبل از انقلاب اسلامی ایران است.

در آن سال های آخر نظام گذشته، اسدالله عَلم که یکی از ستون های آن نظام بود و نقش ویژه ای در برقراری تعادل در آن سیستم را داشت، ولی از دنیا رفت.

نقش او در آن رژیم، بی شباهت به موقعیت هاشمی رفسنجانی در رژیم جمهوری اسلامی نبود. چه در سال های حکومت شاه، خیلی آمدند و رفتند. دوره ای وزیر یا وکیل بودند و بعد هم محو شدند. اما علم همچنان ماند و ماند تا از دنیا رفت.

هاشمی رفسنجانی نیز در رژیم جمهوری اسلامی همیشه بود. به اسامی و عناوین مختلف. اما بود. تا اینکه او را «سکته» کردند. در سالهای آخر شاه، حکومت آمریکا، روابط ناموفق با رژیم شاه داشت. کارتر از ابتدای حکومتش، سر توافق با شاه نداشت و با مطرح کردن نقطه ضعف آن سیستم- حقوق بشر- در حقیقت به شاه و رژیم اش اعلان جنگ داده بود.

با روی کار آمدن دانالد ترامپ در آمریکا و موضع گیری های او در زمان انتخابات نوبت به جمهوری اسلامی ایران و همین چند روز کاخ نشینی اش نشان دهنده این واقعیت است که ماه عسل جمهوری اسلامی در کاخ سفید به پایان رسیده و لابی های این جمهوری بعد از این، در کاخ سفید کارگر نخواهد بود.

شاه در سالهای پایانی حکومتش، با مشکلات اقتصادی بی حدی روبرو شد. قیمت نفت افزایش یافته بود. اما در مقابل غربی ها، با افزایش قیمت محصولات مورد نیاز ایران، خزانه کشور را با مشکل اساسی روبرو کرده بودند و به نظر نمی رسید که به این آسانی ها، کشور بتواند از این مشکل رها شود.

امروز نیز همه امید مردم و حتی رژیم به اندوخته رژیم در بانک های خارج بود که در توقیف تحریم به سر می برد. اما با امضاء برجام پولها آزاد شد و حداقل بخش مهمی از این ثروت در اختیار حکومت قرار گرفت ولی دردی نه از مردم و نه از دولت درمان نشد و اکنون نه دیگر پولی هست و نه امیدی!

در سالهای آخر حکومت شاه، مردان حکومت بشدت روبروی هم ایستاده بودند وعلم نبود که میانه گیری کند. جمشید آموزگار یک جناح- هویدا جناج دیگر و بقیه هم در دسته های کوچک تر همه روبروی هم بودند. هر کس نخستین وظیفه خود را در بازدارندگی رقیبانی می دانست و از این رو، زمانش که رسید این بهم ریختگی، امکان مقاومت را از رژیم سلب کرد.

اکنون نیز با رفتن هاشمی رفسنجانی، کسی توانایی «حد نگه داشتن» برای طرفین را ندارد. آنها که پیرامون خامنه ای هستند با همه قدرت، می تازند و گروه مقابل که خود را از دست رفته می بیند سعی می کند با همدلی و تلاش برای بقای خود کوشش کند.

همین چند روز پس از مرگ رفسنجانی آن همدلی و اشک ریختن برای مرگ او، تبدیل به شاخ و شانه کشیدن ها شده است و این که هاشمی این بود و آن نبود.

اما «فضای باز سیاسی» مراسم تشییع جنازه هاشمی رفسنجانی، یک رویداد مهم در فضای سیاسی ایران بود. مخالفان تحت عنوان همدردی به خیابان آمدند. حکومتی ها می گفتند: یا حسین! مردم می گفتند: میرحسین! حکومتی ها می گفتند: این همه لشگر آمده به عشق رهبر آمده! مردم می گفتند: به عشق اکبر آمده! و یا می گفتند وصیت هاشمی حمایت از خاتمی!

فارغ از محتوای شعارها، که آیا واقعیت خواست مردم بوده است یا خیر؟ مردم آنچه را که حکومت می خواست، نگفتند. یعنی آنچه کردند، شاید نه برای موافقت با «علی» بلکه تنها برای ابراز مخالفت بغض از «معاویه» بوده است.

این شعارها گفته شد، اما کسی دستگیر نشد و تازه تلویزیون جمهوری اسلامی خود بخشی از آنها را به نمایش گذاشت. این یعنی چراغ سبز برای خیلی ها که منتظر بودند و روزهای آینده از جمله مراسم دفن آتش نشان ها شاهد رشد آن خواهیم بود.

بالاخره حادثه آتش سوزی پلاسکو که به نظر نمی رسد آتش واقعی آن به این زودی ها خاموش شود، همچنان که «زلزله طبس» در دوران شاه، بیشتر یک زلزله سیاسی بود تا جغرافیایی. این آتش سوزی نیز بی شک دامن رژیم را خواهد گرفت چرا که رژیم می کوشد مقصران و از جمله شهردار و رئیس بنیاد مستضعفان، مالک ساختمان پلاسکو که متهمان اصلی این آتش سوزی هستند، حفظ کند. اما در مقابل مردم تشنه متهم هستند و برای مجازات مقصر ثانیه شماری می کنند.

همه آنچه که گفته شد نشان از یک موقعیت ویژه برای ایران دارد. اما این از چنین توصیه ای چگونه استفاده شود و یا بازیگران آینده آن چه کسانی خواهند بود؟ خود بحث دیگری است.

 

Comments

Leave a Comment

Archived_issue
مشترک شوید  $1.70 تک شماره 
sam ebrahimi