کالج انتخاباتی تعیین کننده اصلی رئیس جمهور آمریکاست

by دکتر سیروس مشکی

کالج انتخاباتی تعیین کننده اصلی رئیس جمهور آمریکاست!

جمعی از سناتورها معتقدند که زمان آن فرا رسیده تا این نظام فرسوده و غیر دموکراتیک را که با جامعه امروز آمریکا بیگانه است، بدور انداخته شود!

طبق سیستم انتخاباتی آمریکا عموم مردم به طور مستقیم رئیس جمهوری را انتخاب نمی کنند!

کالج انتخاباتی بخشی از قانون اساسی آمریکاست!

*لزوما کاندیدایی که بیشتر رای را می آورد به ریاست جمهوری نمی رسد و این بار نیز هیلاری کلینتون دو میلیون و هشتصد هزار رای بیش از دانالد ترامپ آورد، ولی در رای گیری کالج انتخاباتی ترامپ برنده اعلام شد.

 

ظاهر و پنهان انتخابات آمریکا!

نظام انتخاباتی آمریکا برای گزینش رئیس جمهوری، با رای اکثریت مردم ولی توسط واحد کمتر شناخته شده ای به نام «کالج انتخاباتی» انجام می پذیرد. این واحد بر طبق اصل دوم قانون اساسی بوجود آمده است و از همان ابتدا سرچشمه مخالفت ها و موافقت های بسیاری بوده است.

گزینش رئیس جمهوری آمریکا معمولا بر اساس قواعد معین و پیش ساخته ای صورت می گیرد، مردم پای صندوق های رای می روند، شخصی «برگزیده» می شود و زندگی جریان عادی خود را طی می کند.

این البته ظاهر قضیه است. در واقع کل جریان توسط گروه خاصی از برگزیدگان رهبری می شود که عملا تصمیم میگیرند چه کسی مقام ریاست جمهوری را احراز کند. این گروه هم چنین حق دارد رای عامه مردم را نادیده بگیرد و مثلا از ریاست جمهوری «دانالد ترامپ» جلوگیری کند.

این برگزیدگان را «کالج انتخاباتی» می نامند که 230 سال پیش، واضعان قانون اساسی آمریکا بوجود آوردند و آن را بهترین شیوه گزینش رئیس جمهوری دانسته اند.

روز شنبه 19 دسامبر سال 2016، 538 عضو «کالج انتخاباتی» که توسط قانونگزاران ایالات پنجاه گانه و «دیستریکت کلمبیا» برگزیده شده بودند، طی مراسم خاصی رای خود را برای تعیین رئیس جمهور آینده اعلام کردند و در نتیجه رئیس جمهوری جدید در روز 20 ژانویه مراسم تحلیف را انجام می دهد و به کاخ سفید راه می یابد. با وجود آنکه «هیلاری کلینتون» چند میلیون رای بیشتر از دانالد ترامپ آورده بود، انتخابات را باخت زیرا در ایالاتی که نماینده بیشتری در کالج انتخاباتی دارند، رای بیشتری بدست آورده بود.

 

مناقشات تعیین سیستم حکومتی!

بر طبق این سیستم، عموم آمریکایی ها مستقیما رئیس جمهوری را انتخاب نمی کنند، زیرا آرای مردم ارزش برابر ندارد.

برای درک بهتر موضوع، باید به تاریخچه وضع قانون اساسی آمریکا و فلسفه وجودی «کالج انتخاباتی» اشاره کنیم.

این شیوه در قرن هجدهم و در بحبوبه مناقشات سیاسی بر سر تعیین سیستم حکومتی آمریکا ابداع شد. آنان که پس از مباحثات بسیار، این شیوه را طراحی کردند، ملاحظات فراوانی از قبیل آزادی، دموکراسی، برده داری، لزوم شرکت فرزانگان و احترام رای ایشان، جلب توجه توده ها، استقلال کشور و پذیرش مسئولیت را در نظر داشتند.

در آن زمان، یعنی سال 1787 سیزده ایالت کشور جدید الاستقلال آمریکا با یکدیگر متحد شده بودند تا قانون اساسی این کشور نگاشته شود. در این میان، ایالات بزرگ و پر جمعیتی نظیر ویرجینیا در کنار ایالات کوچکی مثل دلاور قرار گرفته بود. در برخی از ایالات هنوز برده داری رواج داشت و سیاهان از حقوق مساوی برخوردار نبودند.

در آن سال، در مجلس موسسان بحث آمریکائیان سفید پوست بر آن بود که چگونه افرادی نظیر خودشان سهم مساوی در کشور جدید التاسیس داشته باشند و بر همین قیاس، موضوع انتخابات رئیس جمهور با بحث درباره چگونگی تاسیس کنگره و مجالس قانونگزاری شروع شد. مساله این بود که اگر تعداد نمایندگان هر ایالتی مساوی باشد، ایالات کوچکتر (و کم جمعیت) قدرت بیشتری در اداره امور و قانونگزاری خواهند داشت. در مقابل، چنانچه ایالات بزرگتر نمایندگان بیشتری به مجلس بفرستند، می توانند منافع ایالات کوچک را نادیده انگاشته و امور را به سود خود تغییر دهند.

 

تاسیس دو مجلس قانونگزاری!

موسسان این اشکال را با تاسیس دو مجلس قانونگزاری حل کردند: ایالات بزرگتر نماینده بیشتری به نسبت جمعیت خود در مجلس نمایندگان خواهند داشت، ولی در مجلس سنا، هر ایالتی فقط دو نماینده خواهد داشت. به این ترتیب، ایالات بزرگتر در مجلس نمایندگان، و ایالات کوچکتر در سنا قدرت بیشتری خواهند داشت و این ترتیب، موازنه سیاسی را در کنگره آمریکا برقرار می کند. باید اشاره کرد که ایالات جنوبی که در آنها برده داری رواج داشت، قبول کردند که در ازای هر برده سیاه پوست، رای دهندگان سفید پوست فقط سه پنجم حق رای داشته باشند.

پس از آن، نوبت به ترتیب گزینش رئیس جمهور رسید. پاره ای از نمایندگان معتقد بودند که کنگره آمریکا (مجلس نمایندگان و سنا) باید رئیس جمهور را برگزیند ولی سایرین به اراء مستقیم مردم اعتقاد داشتند. ایراد راه حل نخست آن بود که پرزیدنت منتخب کنگره، چونان عروسک بی اراده ای در اختیار نمایندگان مجلس و سنا قرار می گرفت.

از سوی دیگر، نمایندگان ایالات کوچکتر نسبت به رای گیری مستقیم معترض بودند و می گفتند چنین سیستمی منافع ایالات کوچک را فدای تصمیمات ایالات بزرگتر می کند. به باور آنان عامه مردم از ریزه کاری های سیاست و جزئیاتی که باید در گزینش رئیس جمهوری در نظر گرفته شود بی خبرند و بنابراین، رای ایشان ارزش زیادی نخواهد داشت. نماینده ایالت «ماساچوست» البریج گری معتقد بود که رای مستقیم عامه مردم، بدترین نوع انتخابات است. زیرا مردم عموما ناآگاهند و بسهولت می توان آنها را توسط افراد زیرک، گمراه کرد یا فریب داد.

عدم آگاهی عوام، حربه ای بود که بزیان ایالات پر جمعیت تر استفاده می شد، چنانکه «راجر شرمن» نماینده «کنیتکت» بر این باور بود که رای دهندگان ناآگاه، فقط بنفع اهالی ایالت خود رای خواهند داد.

 

بردگان بدون حق رای!

از طرف دیگر مساله برده داری نیز مزید بر علت شده بود. با آن که راه حل سه پنجم حق رای، به ایالاتی که در آن برده داری رواج داشت قدرت مضاعفی در انتخاب نمایندگان مجلس می بخشید، بردگان همچنان نمی توانستند رای دهند. بنابراین در رای گیری عمومی، ایالات شمالی (که برده نداشتند) تفوق بیشتری نسبت به ایالات جنوبی می یافتند.

با این حال «جیمز مدیسون» با انتخاب رئیس جمهور توسط کنگره مخالف بود و آن را مغایر اصل تفکیک قوا می دانست زیرا اهرم «کنترل و موازنه» را- که توسط سه قوه مقننه، مجریه و قضائیه باید رعایت می شد- بر هم می زد. به باور «مدیسون» انتخاب رئیس جمهور توسط کنگره سبب می شد که نمایندگان بتوانند قوانین مستبدانه و غیردموکراتیک وضع کنند، زیرا رئیس جمهوری بصورت آلت فعل و فرد مسلوب الاراده ای در اختیار کنگره قرار می گرفت.

 

تلاش برای نتیجه مطلوب!

نمایندگان ایالات برای رسیدن به یک نتیجه مطلوب، کوشش بسیار کردند. آنان در آغاز حتی بر سر پست ریاست جمهوری نیز توافق نداشتند. پاره ای معتقد بودند که رئیس جمهور باید فقط برای یک دوره هفت ساله انتخاب شود. در حالی که بقیه می گفتند دوره های کوتاه تر، رئیس جمهور را از خودکامگی برکنار می دارد و او را به رعایت مصالح مردم تشویق می کند.

یکی از نمایندگان پیشنهاد کرد که به هر رای دهنده ای «سه حق رای» داده شود تا بدین ترتیب، از خطر انتخاب فردی از ایالت همان رای دهنده پیشگیری شود. نماینده دیگری پیشنهاد کرد به هر ایالتی یک حق رای آن هم در جلسه مشترک مجلس نمایندگان و سنا داده شود. این پیشنهاد نیز بجایی نرسید.

سرانجام پس از مباحثات بسیار، نویسندگان قانون اساسی توافق کردند که یک واحد ویژه به انتخاب مجالس قانونگزاری هر ایالتی، در هر دوره انتخاباتی تشکیل شود که وظیفه آن، منحصرا انتخاب رئیس جمهور باشد و هر ایالتی، به تعداد نمایندگانی که در کنگره (مجلس و سنا) دارد، در این واحد عضو داشته باشد.

بدینسان، کالج انتخاباتی با هدف حفظ پایگاه ریاست جمهوری از ناآگاهی عوام و خودکامگی نمایندگان کنگره، پا به عرصه وجود گذاشت.

اما این شیوه، در عمل برای انتخاب معاون رئیس جمهوری نامناسب تشخیص داده شد. پس از بن بستی که در انتخابات سال 1800 ایجاد شد، اصل 13 متمم قانون اساسی بوجود آمد که بموجب آن معاون رئیس جمهوری نیز توسط کالج انتخاباتی برگزیده می شود.

در زمان حاضر، کالج انتخاباتی در واقع فقط تائید کننده آرائی است که عموم مردم در ایالت خود داده اند.

البته این شیوه در مواردی باعث محرومیت دموکراتها در ایالات بزرگتر می شود زیرا که آرای توده ها، به واسطه تعداد حق رای نمایندگان در کالج انتخاباتی نادیده گرفته می شود و افرادی که رای بیشتری بدست آورده اند، انتخابات را می بازند. این قضیه در انتخاب جرج دبلیو بوش و دانالد ترامپ پیش آمده است.

علیرغم تمام ایراداتی که به شیوه انتخاب رئیس جمهوری آمریکا گرفته می شود، سخن «الکساندر هامیلتون» نماینده نیویورک در سال 1788 همچنان مصداق دارد که کالج انتخاباتی بخشی از قانون اساسی جدید امریکاست که کمتر مورد انتقاد قرار گرفته است. زیرا به گفته او، «هر چند این شیوه کامل نیست، ولی در هر حال بهترینی است که وجود دارد».

 

طرح انحلال کالج انتخاباتی!

در سال، 1969 رئیس جمهور وقت «ریچارد نیکسون» طرحی را به کنگره ارائه داد که در صورت تصویب، کالج انتخاباتی منحل می شد. سال پیش از آن هم، رقیب انتخاباتی او «هوبرت هامفری» از چنین طرحی پشتیبانی کرده بود.

علت این امر آن بود که نامزد حزب مستقل، یعنی فرماندار سابق ایالت آلاباما «جرج والاس» در پنج ایالت جنوبی آراء بیشتری آورد و 46 رای کالج انتخاباتی را به خود اختصاص داده بود. نگرانی نیکسون و هامفری آن بود که تقسیم آراء موجب تساوی میان ایشان شود و هیچیک نتواند اکثریت لازم را احراز نماید.

در صورت چنین اتفاقی، بر طبق قانون اساسی، مجلس نمایندگان باید رئیس جمهور را برگزیند و معاون رئیس جمهور توسط سنا انتخاب می گردد.

اشکال اما در آنجا بود که لغو کالج انتخاباتی، مستلزم اصلاح قانون اساسی است که رای دو سوم نمایندگان کنگره را لازم داردو باید به تصویب سه چهارم ایالات نیز برسد. در همان زمان، هوبرت هامفری در مقاله ای در روزنامه لوس آنجلس تایمز نوشت که: «انتخاب رئیس جمهور با رای مستقیم مردم به هر شهروند آمریکا حق مساوی می دهد و این لازمه نظام دموکراتیک است».

طرح لغو کالج انتخاباتی سرانجام در سپتامبر 1969 با اکثریت قاطع در مجلس نمایندگان به تصویب رسید ولی با مخالفت شدید گروهی از سناتورهای ایالات جنوبی در سنا، روبرو شد و در نتیجه بجایی نرسید. این سناتورها نگران آن بودند که رای مستقیم به ایالات پر جمعیت تر حق انتخاب رئیس جمهوری بدهد و در نتیجه ایالات جنوبی از مشارکت فعال در انتخابات محروم بمانند.

 

برنده های مردود؟!

در قرن نوزدهم، سه بار نامزدهایی که اکثریت آراء را بدست آورده بودند، موفق نشدند به مقام ریاست جمهوری نائل شوند. این امر در انتخابات سال های 1824، 1876و 1888 اتفاق افتاد.

در انتخابات اخیر، نامزد حزب دموکرات هیلاری کلینتون دو میلیون و هشتصد هزار رای بیش از دانالد ترامپ آورد، ولی معهذا در رای گیری کالج انتخاباتی، ترامپ برنده اعلام شد. این بار هم سناتور سابق دموکرات کالیفرنیا، خانم «باربارا باکسر» طرح الغاء کالج انتخاباتی را به مجلس ارائه کرد. او معتقد است که «زمان آن فرا رسیده که نظام فرسوده و غیر دموکراتیکی را که با جامعه امروز بیگانه است، بدور اندازیم».

در 16 سال اخیر، هیلاری کلینتون دومین شخصی است که با وجود احراز اکثریت آراء، به ریاست جمهوری نمی رسد. در سال 2000 هم، «ال گور» پس از بازشماری آراء، ایالت فلوریدا به «جرج دبلیو بوش» باخت.

رئیس جمهور اسبق جیمی کارتر هم در مارچ 1977 از طرح لغو کالج انتخاباتی طرفداری کرده بود ولی بجائی نرسیده بود.

در حال حاضر، تمام ایالات به استثنای «نبراسکا» و «مین» انتخاب شده ها بر اساس اکثریت آراء هر ایالت، تمام آراء کالج انتخاباتی را بخود اختصاص می دهند. این دو ایالت اما ترتیب دیگری اتخاذ کرده اند که بموجب آن، هر عضو کالج انتخاباتی در حوزه رای گیری خود توسط رای اکثریت مردم برگزیده می شود. دو نماینده ای که بر اساس عضویت در سنا باید انتخاب شوند، توسط اکثریت آراء ایالتی تعیین می شوند.

«نمایندگان ممتاز»

Super Delegates

به کسانی اطلاق می شود که از میان فرمانداران، روسای جمهور، معاونان رؤسای جمهور، سناتورها و نمایندگان سابق انتخاب می شوند و در شورای مرکزی حزب دموکرات یا جمهوریخواه، نامزد نهائی پست رئیس جمهوری را برای شرکت در انتخابات برمی گزینند.

برای احراز مقام ریاست جمهوری، 270 رای کالج انتخاباتی لازم است. کالج انتخاباتی 41 روز پس از انتخابات عمومی تشکیل می شود و رئیس جمهور را مشخص می کند.

رئیس جمهور جدید در 20 ژانویه سال پس از انتخابات، مراسم تحلیف را انجام می دهد و توسط رئیس دیوانعالی کشور آمریکا، این مقام را احراز می کند.

Comments

Leave a Comment

Archived_issue
مشترک شوید  $1.70 تک شماره 
Library