رازهای انقلاب بعد از 37 سال؟!

by عباس پهلوان

همان دو سه باری که حضرت آیت الله را دیدم و حرف های موجه اش را- آن هم در عبا و قبای عمامه روحانیت- شنیدم به قول تهرانی ها «گِلش منو نگرفت»! یعنی حضرت آیت الله سیدمحمود طالقانی را در «ردای» «وجیه المگری» دیدم نه خرقه درویشی و خیرخواهی عامه، عجیب آن که این وجه از شخصیت خود را هم بسیار به نمایش می گذاشت. یار و غار خمینی بود و مرتب بنزین توی «آتش اسلام برتر» برای تیزتر کردن بلوا و شورش می ریخت و همزمان باد توی آستین مجاهدین خلق می انداخت و تیرشان می کرد که همواره با همه «خروس جنگی» باشند و آنها نیز او را به عنوان «مجاهد پیر» و «پدر طالقانی» لقب داده بودند و در نهایت او می خواست «دکتر مصدق» باشد و آوازه اش مثل «آخوند مدرس» همه جا بپیچد که وقتی هم می خواست به دیدار صاحب قدرت زمان برود، به سلیمان خان بهبودی که قرار ملاقات های سردار سپه را می گذاشت، توصیه می کرد که ساعت دیدار او را چهار صبح بگذارد! که احدالناسی در معابر عمومی و ارباب رجوعی در دفتر «رضاخان» نباشد؟!

به هر حال، سی و پنج، شش سال بعد از مرگ او آن هفته فرزندانش چند مساله را درباره آن مرحوم مطرح کردند. یکی این که «مرگش مشکوک» بوده است. اجازه ندادند او را به پزشکی قانونی ببرند و کالبد شکافی کنند، به این بهانه که «نباید مجتهد را کالبد شکافی کرد»! و از زیرش در رفتند!

در حالی که آخرین دقایق عمرش این سفیر شوروی بود که پس از دیدار او دست آیت الله را فشرد و خانه او را ترک کرد!

پس از آن ساعت ها برق منطقه خاموش و تلفن های منطقه قطع بود، حتی او را بعد از سکته به سه بیمارستان آن منطقه نبردند (که در آن بیمارستان ها نیز دکتر و کادر پزشک کشیک به مرخصی رفته بودند، «کپسول اکسیژن و آمبولانس» هم نبود) و «از خیابان ایران با پای پیاده به میدان عشرت آباد رفته اند که دکتر شیبانی را بالای سر آقا ببرند که او در عمرش یک بار هم در زندگی کار پزشکی نکرده بود»!

سوای این شک ها و اگر و مگرها، فرزندان طالقانی- همان زمان مردم، مرگ طالقانی را- عمدی و خود او را «آیت الله سرخ» می نامیدند که آن روز سفیر شوروی «پایان ماموریتش را در سقوط ایران» به وی ابلاغ کرد! و دستش را فشرد و از خانه بیرون آمد؟!

مسائل دیگری که فرزندان طالقانی طرح کرده اند: «کینه و حسادت عده ای در جمهوری اسلامی» است که به وی داشته اند. منظور اطرافیان آن روزهای امام: رفسنجانی، منتظری، بهشتی، خلخالی و ....هستند با این استدالال که: «اینها فکر می کردند تا زمانی که طالقانی است، آنها در مصدر امور قرار نمی گیرند و طالقانی نباشد به نفع اشان است»!! البته نمی گویند چه کسی جز امام می توانست به طالقانی مرد شماره 2 انقلاب چپ نگاه کند! بدون این که با آن ریزه کاری ها و «مرگی مشکوک» مرخص اش کنند؟! و به نحوی دیگر و بعد از فوت او، منتظری قائم مقام رهبر می شود. در حالی که با مرگ «بهشتی» هم رفسنجانی همکاره «بیت رهبری» بود که «خامنه ای» را توی آستین اش داشت و بلافاصله بعد از مرگ خمینی او را بر صندلی رهبری نشاند!

پسر طالقانی می گوید: «آقای رفسنجانی حتی رفقای خود را به زندان فرستاد. مثل آقای سحابی و می گفت می خواهم روی او کم شود»!

«انقلاب» آیت الله ها که اکثر یک چادرشب عمامه سیاه بسر دارند و بر پیشانی مُهر عبادت شبانه و ذکرشان خدا رسول، خدا و ائمه، و..... چنین حرف و حدیث زشت و خونینی پیدا کرده است (مفاسد بعدی بماند) وای که حکومت دست بی خدا و بی پیغمبرها و بی امام ها بود..... (حکومت شوروی نمونه تاریخی آن)؟!

به قول حکیم توس:

جهان را نباید سپردن به بد

که هر بد کنش بی گمان بد رسد

Comments

Leave a Comment

Archived_issue
مشترک شوید  $1.70 تک شماره 
sam ebrahimi