در تهران «مجله فردوسی» آن روز منتشر شده بود با روی جلد «سوسن» خواننده مردمی، همان شب یکی از بچه کمونیست ها با صورت استخوانی و اندامی لاغر با یک ماهوت پاک کن سبیل به محض این که سر وکله ام در «هتل مرمر» پیدا شد- با این که زیاد هم با هم «قاطی» نبودیم- به اعتراض جلو آمد و گفت: «جاودانه» بخشی کم بود حالا به آشغال خواننده های لاتی، لقب «مردمی» می بخشید. پس فردا هم لابد نوبت «فردین» و سینمای آبگوشتی است که در روی جلد فردوسی بیاید به عنوان هنرپیشه زحمتکشان یا لابد «هنرمند خلق»؟!
دستش را گرفتم و جلوی بارشلاغلام بردم و سفارش یک لیوان آبجو دادم و گفتم: عیبش اینست شما تظاهر آبگوشت خوری هم می خواهید بکنید، می روید به کافه «دیزی» زعفرانیه! آیا شده عصر پنجشنبه و جمعه از اینجاها سری به پائین شهر، به میدان خراسان و دروازه دولاب و مولوی و خانی آباد و پائین تر بروید و سری به سینماهای آنجا بزنید و ببینید که مردمی که بلیط می خرند و به سینما می روند؟ چه مردم محروم و زحمتکشی هستند؟ از همان قبیل که به کافه های لاتی می روند. آنها هستند که «فردین» و «سوسن» را ساخته اند در یک کلمه: مردم!
شما با این اکثریت عظیم قهرید. و مارک ابتذال به پیشانی آنها می چسبانید و فیلمشان را «سینمای آبگوشتی» می نامید ولی فیلم «برهنه تا ظهر» را روشنفکری و انقلابی می خوانید و برای خواننده ای که بزور از ته گلو الکی می خواند و «غروب سیاه رو داد می زنه» و «شب رو خنجر می زنه» هورا می کشید که با حکومت درافتاده؟!
.....و «علی نظری» هم یکی از آن قهرمانان مردمی بود. «سلطان لاله زار» که هر شب کافه ها و سالن کنسرت های خیابان لاله زار را با صدایش و ترانه های «قسم به آه بینوایان»- که خودش سروده و آهنگش را ساخته بود- پر و خالی می کرد. از ته شهر به هوای صدایش که با آنها همدلی می کرد و ترانه هایی مانند: «سوگند، سنگ صبور، بر مزار مادر، ماه آبادان» که سوز دل آنها بود.
این بنده هزار جور تهمت به خود خریدم تا آنها را در زمان سردبیری برنامه «صبح جمعه» رادیو ایران و دو روز برنامه «رادیو تعطیلی» پشت میکروفن رادیو آوردم که صدایشان به گوش میلیون ها مردم سراسر ایران رسید!
.....که آن برنامه ها و صداها را به بهانه «محرم و عاشورا» قطع کردند تا در همان محرم گزارشگر رادیو بی.بی.سی. اعلام کند که در راهپیمائی «عاشورا»ی کذایی در شهر سه میلیونی تهران و توابع (کرج و شمیران و اسلام شهر) دو میلیون نفر در خیابان شاهرضا شرکت داشتند؟!!
«علی نظری» در روز 21 آذر هفته گذشته در شهر لس آنجلس بدرود حیات گفت. او در میان خواننده های کوچه و بازاری با استقبال بزرگ مردم روبرو شد ولی او خود را از جامعه اش بالاتر کشید و «مردمی بودن» مجبورش نکرد که مثل آبی در یک چاله و برکه راکد بماند. بیشتر می آموخت و می فهمید نه این که بخواهد او را «متفاوت» بخوانند و سوا از حساب خواننده های کوچه و بازار به حساب بیاورند و معیارش «انسانیت» بود و سنگ محک او «جوانمردی و انصاف».
و نیز.... دریغ و افسوس دیگری بر دل امان نهاد و او رفت. مانند همه آن خواننده ها، نوازنده ها و آهنگ سازان و ترانه سرایانی که پار و پیرار «این ایام تلخ تر از زهر» را ترک کردند.
از بزم طرب باده گساران همه رفتند/وز کوی جنون سلسله داران همه رفتند/.
نه کوه کن بی سرو پا ماند و نه مجنون/ما با که نشینیم که یاران همه رفتند/.