آخر خط...!

by شهرام همایون

خطر نزدیک است. این را فقط مردم حس نکرده اند، آقایان هم متوجه خطر هستند. حداقل شش تن از شخصیت های بلند پایه جمهوری اسلامی- آقایان هاشمی رفسنجانی و همچنین موسویان که سفیر سیار جمهوری اسلامی در اروپا بود و یکی از تئوریسین های جمهوری اسلامی محسوب می شود و به صراحت از خطر «ترامپ» برای جمهوری اسلامی صحبت کرده اند.

دیگران نیز کم و بیش از این خطر حرفهایی زده اند یا حداقل رفتارشان نشان می دهد که بخوبی متوجه این خطر شده اند از جمله رهبر انقلاب که در پی انتخاب آقای دانالد ترامپ لحن مناسب تری را برای برخورد با آمریکا انتخاب کرده و در بسیاری از مواقع که درگذشته عکس العمل های آتشین نشان می داد، سکوت اختیار کرده است.

اما خطر، گرچه تاکنون فقط نشانه هایی از وجود این خطر به چشم می خورد- مثل انتخاب ژنرال های همکار برای مشاورت امنیتی و وزارت دفاع و یا کاندیداهای وزارت امور خارجه- که همه از مخالفان سرسخت جمهوری اسلامی هستند. همگی حاکی از وقوع حادثه ای دارد که در راه است. حادثه ای که ممکن است بنیان جمهوری اسلامی را در هم بریزد، چرا که علاوه بر انتخاب شخصیت هایی با نشانه های مخالفت با جمهوری اسلامی، حوادثی هم که طی همین مدت کوتاه روی داده نشان از روی گردانی از جمهوری اسلامی دارد.

یکی از این رویدادها، تمدید تحریم دهساله علیه ایران است و علاوه بر آن، تصمیم کنگره برای وضع تحریم های جدید همگی حاکی از شرایط سختی دارد که پیش روی جمهوری اسلامی ایران است.

«خطر» برای جمهوری اسلامی به نظر قطعی است، اما این خطر و بروز آن، آیا همانی است که مخالفان جمهوری اسلامی می خواهند یا خیر؟ یا حتی خطر مذکور می تواند منجر به تامین منافع ملت ایران شود یا خیر؟! جای حرف بسیار دارد.

صادق زیبا کلام استاد جامعه شناسی دانشگاه در ایران، اخیرا در ساختمان پارلمان بریتانیا حضور یافته و مطالبی گفته است که توجه به آن ضروری است.

وی می گوید: در شرایط کنونی ایران چاره ای ندارد وجز این که به اصلاحات پناه ببرد. او گفته است غیر از اصلاحات و یا تغییر تدریجی از طریق صندوق های انتخابات، راه معقول دیگری وجود ندارد که اگر به راه دیگری برویم بطور خلاصه باید انتظار «حمام خون» داشته باشیم.

گرچه همه آنچه او می گوید، مطلوب ایرانیان مخالف جمهوری اسلامی نیست. وگرچه اینان جز به تغییر بنیادی و اساسی حکومت، به امر دیگری رضایت نمی دهند، اما جای این پرسش وجود دارد که: خوب ما چه طرحی، چه برنامه ای، چه پروژه ای برای ایران بعد از جمهوری اسلامی داریم. کدام سازمان، کدام مکانیزم می تواند برای اداره ایران بعنوان یک طرح عملی، راهی را به مردم و به جهان عرضه کند.

از سوی دیگر، وقتی در طول سی و اندی سال، مخالفان اساسی جمهوری اسلامی، کارشان محدود به ابراز مخالفت بوده و هیچ قدمی برای ایجاد تشکیلات و سازمان جایگزین برنداشته اند در این فرصت کوتاه نیز نمی توان انتظار داشت که بتوانند پرونده ای معقول ومورد قبول در این جهت ارائه دهند! پس چه باید کرد؟

مخالفان که طی سی و چند سال گذشته انگار نه انگار که زمانی دراز و طی شده را پیش رو دارند و هنوز درصددند تا به خود بقبولانند که این رژیم، خوب نیست، دزد است، قاتل است به حقوق انسانی احترام نمی گذارد ولی خود حتی قدمی پیش از این برنداشته و ظاهرا نیز برداشته نخواهد شد.

با این همه، آیا امیدی هست؟ و یا باید دست روی دست گذاشت و منتظر بود تا حوادث چگونه پیش بیاید. آیا دراین فرصت اندک- که بی شک کمتر از دوازده ماه است- می توان کاری کرد کارستان؟ آیا می توان اختلافات را کنار گذاشت، از علائق فردی و گروهی صرفنظر کرد، و صدایی واحد ساخت که گویای آینده خوب و فردای ایران باشد؟ حتما پاسخ مثبت است ولی باید قبل از هر تحولی همه بخواهند، بپذیرند که همه گذشته ها، فراموش شود و با اهدافی مشخص، هر کس مسئولیتی را برعهده بگیرد و صداهایی که تا دیروز تنها، نق زدن بهترین هنرشان بود، بشود صدای وحدت، صدای همدلی، صدای همبستگی.

برای همین منظور دسته بندی «جوان» و «پیر» غلط است. پیران، باید مسئولیتی و جوانان مسئولیتی دیگر برعهده بگیرند. ریش سفیدها، حتما باید به میدان بیایند. آنها تجربیات شان را به کار گیرند و جوان ها را با انرژی خود میدان دار، میدان شوند.

فقط کافی است که همه بپذیریم فرصت آخر، برای همه ما در پیش روست. چون هیچکس دیگر سی و هشت سال وقت و تجربه دیگری را ندارد و زمان به پایان رسیده است و این آخر خط است.

Comments

Leave a Comment

Archived_issue
مشترک شوید  $1.70 تک شماره 
Free Subscription