ویترین سازی رژیم!

by سعید نقیب زاده نائینی

همه ما «باور» هائی داریم که گاه یرای همیشه ثابت هستند یا در طول زمان اصلاح یا تغییر می کنند. باورهائی که که می تواند ما را در زنئدگی موفق یا به عکس به شکست بکشاند. انقلاب سال 57 به نظر من عوامل بوجود آورنده آن، اشخاص یا گروه هائی بودند که دچار «باورغلط» شدند.

محمد رضاشاه باور کرده یا به او «باورانده» بودند که «همه چیز بر وفق مراد است» و او نیز با توجه به آمارهای اقتصادی از امکان ورود مردم به سیاست و اموری که مربوط به آنها است فارغ شده بود.

عده ای جاه طلب بین او و صدای مردم دیوار کشیده بودند یا صدای خود را به نام «صدای مردم» به گوش او می رساندند. وقتی او صدای واقعی مردم را شنید که دیر شده بود.

ما نیز باور کرده بودیم که خمینی مرد خداست، به کشور باز می گردد و چون روحانی است مظهر مهربانی و شفقت است و همه گروه های سیاسی که در تظاهرات شرکت کرده اند، در امور مملکت شریک می شوند و همه به بهشت زمینی و هم آسمانی می رسیم. چند صباحی نگذشته بود که اشتباه خود را فهمیدیم ولی دیر شده و او بر خر مراد سوار بود.

گروه های سیاسی نیز به این باور رسیده بودند که می توانند به تنهائی یا با شرکت بعضی قدرت های داخلی و خارجی به مقامی برسند و خمینی پلی است برای پیروزی آنها. آمریکا و غرب باور کرده بودند که با دین در مقابل شوروی بی دین مسلح به اسلحه ای می شوند و بوسیله آن در منطقه خاورمیانه دست بالا را خواهند داشت. آنها نیز به راه غلط رفتند و متاسفانه هنوز هم یا به اشتباه خود پی نبرده اند یا در این راه هدف دیگری دارند.

خمینی هم باوری درست نداشت زیرا خیال کرده بود که مردم برای دین انقلاب کرده اند و در فکر «خربزه» نیستند و «اقتصاد را مال خر» می دانند و برای او سربازانی خواهند بود که دنیا را فتح و او خلیفه مسلمین خواهد شد. اما به زودی فهمید یا اطرافیان به او فهماندند که مردم- جز یک اقلیت خرافاتی و یک اقلیت طالب شغل و ثروت- «آزادی» و «دموکراسی» خواستارند. او گرچه اشتباه کرده بود ولی به حکومت دست یافته و این شربت تلخ حکومت اسلامی را به حلق مردم ریخته بود.

آخوندها قبل از رضاشاه برای حکومت خود که از حکومت عرفی قوی تر بود، پایه هائی داشتند که از دست داده بودند. مهمترین پایه ای که از دستشان در رفت «قضاوت» بود که هم «قدرت زا» و هم «ثروت ساز» بود. بسیاری از آنها از راه احکام ضد و نقیض به ثروت های افسانه ای رسیده بودند و در ناز و نعمت زندگی می کردند. رضاشاه «دادگستری نوین» را با قضات دانا و بی نظر همراه با قوانین مدون، بنا نهاد و منبع قدرت و ثروت را از آنها گرفت. خمینی در همان روز اول با انتخاب خلخالی و اعدام سران حکومت سابق، اعدام دادگستری نوین و قضاوت مدرن را اعلام کرد. این اهرم قدرت به او این توان را داد که شریکان سابق را که می توانستند از سرخوردگی مردم سود ببرند سرکوب کند.

پایه دوم آموزش و پرورش نوین و تأسیس دانشگاه بود که در زمان محمدرضا شاه بر تعداد و کیفیت آنها افزوده گردید و این خود سد بزرگی در راه اسلامی کردن کشور به حساب می آمد. بسیاری از معلمان و دبیران و استادان دانشگاه را به بهانه «انقلاب فرهنگی» اخراج کردند و دانشگاه ها را بستند. با این عمل دست توان حکومت در راه آموزش خرافاتی و تحریف تاریخ و فرهنگ ایران بازگذاشت تا بتوانند نوجوانان و جوانان را در معرض بمباران فکری و عقیدتی قرار دهند و چون گذشته بر فکر و باور مردم مسلط گردند.

پایه سوم که توان جامعه ایران را در ساخت ایران نوین دو برابر کرد «کشف حجاب» و آزادی زنان و به مرور حق انتخاب کردن و انتخاب شدن زنان بود که از روز نخست آخوندها با آن مخالفت داشتند. بنابراین زمان آن فرا رسیده که دوباره آنان را در چادر و روبنده بسته بندی کنند و به آشپزخانه بازگردانند و با روسری یا توسری شروع کردند ولی زنان ایرانی که از بند چند هزار ساله رهائی یافته بودند و طعم آزادی و تا حدودی برابری را چشیده بودند، سربلند کردند و تا امروز آنها همچنان در تقابل با حکومت هستند و تن به خواسته های حکومت نمی دهند.

حکومت اسلامی به باور خود توانسته آنچه را که از نظر سازمانی مقدور بود تغییر دهد ولی فکر و باور مردم را نمی توان به زندان برد یا اعدام کرد. آنها می توانند سعید مرتضوی را بر جان و مال مردم مسلط کنند یا «قاضی القضاتی»! چون لاریجانی که هزار میلیارد در شصت و سه حساب به نام او انباشته شده است را بر مردم حاکم سازند. می توانند کتاب های درسی نوجوانان و جوانان را تغییر داده و یا تاریخ را تحریف کنند. می توانند استادان را به جرم تفکر درست اخراج نمایند و.... ولی هرگز نمی توانند گوش و چشم مردم را ببندند. نمی توانند رابطه فکری جوانان را با دنیا قطع کنند. نمی توانند ایرانی را که در قرن بیست و یکم زندگی می کند به زور به قرن اول هجری باز گردانند. زمان و مکان به آنها اجازه نمی دهد. آنها چون در همه زمینه ها شکست خورده اند سعی می کنند که برای خود و به خیال خویش «ویترین هائی» از باور خود را به نمایش بگذارند تا به مردم و دنیا نشان دهند که موفق شده اند. دسته های عزاداری به ورزشگاه می آورند یا در شهرهای بزرگ جهان سینه می زنند و به انگلیسی نوحه می خوانند. زنها را با چادرهای سیاه به سخنرانی رهبر می برند و.... . اما همه این اقدامات باد در غربال کردن و آب در هاون کوبیدن است و نتیجه عکس به بار می آورد.

اگر به شخصیت کوروش توهین نمی کردند، لااقل صد هزار نفر به مقبره او نمی رفتند. مردم «حاکم» و حکومتگری را که به ویژه بخواهد در زندگی خصوصی و عرف و عادت و فرهنگ او دخالت کند قدرت خود را به تماشا بگذارد، دوست ندارند و دست به مقابله با چنین حکومتی می زنند و این نوع رفتار حکومتی می تواند به خشونت و حتی افراط کشیده شود.

خداوند به همه ما قدرت دهد که همگی به باور درستی برسیم و با سعه صدر باور خود را عوض یا اصلاح و با زمان و مکان امروز زمان تطبیق دهیم.

Comments

Leave a Comment

Archived_issue
مشترک شوید  $1.70 تک شماره 
sam ebrahimi