ای کاش جهان جای آرمیدن بودی...!

by پرویز قاضی سعید

سراسر تاریخ ایران را که زیر و رو کنید (قبل از هجوم اسلام به ایران و سالیان دراز بعد از آن) چیزی به معنای «سیاست» نمی شناسید. بعدها هم «سیاست» معنای «تنبیه» و یا «مجازات» وارد فرهنگ بزرگان ایران شد. قدیمی ترین نشانه ای که می توان در تاریخ ایران یافت بخش کوتاهی از نوشته «هرودت» تاریخدان قدیمی امپراطوری روم است و سخنی درباره «اریستوکراسی» و «دموکراسی» که به معنای نظام پادشاهی دائم الحمر آمده و نظام مدت دار، مبتی بر آرای عمومی. بدین معنا که «زمامداری» باید به رای مردم انتخاب شود و هر وقت مردم نخواستند، زمامدار را برکنار کنند (جمهوری) در آن روزگاران در عرصه جهان شناخته شده بشری دو امپراطوری قدرتمند وجود داشت.

امپراطوری ایران و امپراطوری روم، «هرودت» نقل قولی این چنین دارد که وقتی بحث «حکومت» در میان اندیشمندان روم بالا گرفت، پیشنهاد شد از قدرت دیگر جهانی یعنی ایران نیز برای شرکت در بحث، دعوت به عمل آید. به نوشته او، هفت نفر ایرانی از سوی ایران مامور تحقیق و بحث در مقایسه دو نوع حکومت شدند و هر هفت نفر ایرانی سیستم پادشاهی را برگزیدند.

این تنها بحث سیاسی در تاریخ گذشته ایران است که آن هم از سوی یک غیرایرانی، یعنی هرودت در کتاب تاریخ آمده است. بعد از آن ما فقط به  دو مرد بزرگ برمی خوریم که هر کدام نگاهی به سیاست داشتند. اول شیخ اجل سعدی بزرگ که در کتاب خود، بحثی دارد درباره «سیرت پادشاهان» که پند و اندرزی است در مورد این که پادشاهان چگونه باید بر ملت های خود «آقائی» کنند و سروری نمایند!

بعد از کتاب سعدی کتاب خواندنی و مفید «سیاست نامه» از خواجه نظام الملک است شاید به همین دلیل بود که بعدها در «علوم سیاسی» غرب چنین مسئله ای مطرح شد که «فلسفه سیاسی» در مشرق زمین در دو کلمه «آقائی» و «غلامی» خلاصه می شود!

معهذا، ما در دوره های محدود و معینی در تاریخ خود نشانه هائی از «ماکیاولی» می بینیم که در کتاب «زمامدار» خوانده ایم.

«زمامدار  باید قادر مطلق باشد» و یا «هدف وسیله را توجیه می کند» و دروغگویی و کشتار و ظلم و ستم را برای فقط قدرت زمامدار روا می شمارد، چیزی که ما در طول 37 سال حکومت اسلامی شاهد آن بوده ایم. آنچه حکومت اسلامی از لحظه روی کار آمدن انجام داد، بطور مطلق همان سیاست ماکیاولی بود که «هدف، وسیله را توجیه می کند»! بدزدید! آتش بزنید و هر کار دیگری که ممکن است قدرت «زمامدار» را حفظ کنید. همین جا و بلافاصله باید اضافه کنم که آیا در دنیا حکومتی را می شناسید که در نهان و پنهان (نه آشکارا) جز این کرده باشد که آن فیلسوف قرن پانزدهم گفته بود؟! فکر نکنید فقط «هیتلر» و «موسولینی» را می گویم، نگاهی عمیق تر بیاندازید به تمام حکومت های جهان. به پشت ماسک ظاهری آنها! به آن سوی پرده هائی که به انواع و اقسام حقایق را از هسته هایشان پنهان نگه می دارند و سرانجام نگاهی بیاندازید به آن مسائلی که گاهی بنابر حادثه ای و اتفاقی، از «صندوقچه اسرار» حکومت پنهانی جهانی یا «حکومت سایه» بوسیله مردانی و زنانی که وجدان های آنها به خواب نرفته است به بیرون درز می کند. نظیر افشاگری های «اسنودن» که جهان را تکان داد با افشاگری های «کامپیوتری» خود نظیر آنچه که در جریان انتخابات اخیر آمریکا در مورد خاندان «کلینتون» و زد و بند های آنان و بطور کلی «چهره های پشت پرده و جریانات سیاسی» ساکنان ثروتمند «وال استریت» و محافل پنهانی میلیاردرهای جهانی فاش ساخت. نظیر آنچه که سرهنگ «بکلرسون» آمریکائی سال گذشته فاش ساخت و در یک برنامه تلویزیونی به مردم گفت «آمریکا تا پنجاه سال دیگر در افغانستان می ماند» زیرا افغانستان به دلایل سوق الجیشی و «اقتصادی» برای آمریکا نهایت چنین اهمیتی را دارد. ایران ما که به مراتب پهناورتر از افغانستان است و بمراتب ذخایر گرانبهاتری دارد برای آمریکا مهمتر است یا افغانستان؟!

و یک نکته مهمتر را به یاد آورید که کدام قدرت سیاسی بود که افغانستان را از ایران جدا کرد؟!

حالا در جهان سیاسیت مسئله «نوزائی جهان» مطرح می شود با حضور مردی که پشت میز قدرتمندترین مرکز جهان یعنی ریاست جمهوری آمریکا نشسته است مردی که در گذشته خود قبلا هم عرض کرده ام هیچ سابقه سیاسی ندارد. ولی او با هوشیاری سیاست را در دو کلمه خلاصه کرد و چه بر حق! چه درست! چه صحیح!

ترامپ گفت:

-سیاست یعنی چانه زنی برای جلب مشتری و من «چانه زنی» را بهتر از هر کس می دانم! به همین دلیل است که جهان در بهت و حیرتی فرو رفته و انتظاری که معلوم نیست به کجا منتهی می شود.

در اینجا یادآوری این نکته لازم است که پیروزی ترامپ مصادف شد با بیست و هفتمین سال فروپاشی «دیوار برلین» که اندک مدتی پس از آن «اتحاد جماهیر شوروی» و جهانیان تصور می کردند به قول  «فوکویاما» پایان تاریخ فرا رسید و جهان فقط یک «کدخدا» بنام آمریکا خواهد داشت. ولی اگر جهان از «نوزائی» فرو می ماند که تاکنون پیر و کهنه شده بود! جهان دم به دم نو می شود و در همین نوزائی بود که «پوتین» متولد شد و با تولد پوتین ناچار و ناگزیر مردی بظاهر «قلدر» مانند ترامپ حضورش در عرصه سیاسی ضروری آمد. (تصمیم حکومت پنهانی جهان، یا تصادفی بر خلاف میل آنها)؟! حالا جهان تکان خورده است. هنوز سکان کشتی جهانی را «ترامپ» در دست نگرفته این کشتی با توفان های جدیدی رو در رو شده است! در اسپانیا مردم فریاد می زنند «عظمت گذشته اسپانیا را تجدید کنید» و اجتماع کنندگان «سلام نازی» می دهند و یاد هیتلر و موسولینی را گرامی می دارند! در فرانسه حزب راستگراها در اولین انتخابات به پیروزی می رسد و در آلمان بعد از 60 سال کتاب «نبرد من» هیتلر بیشترین فروش را در میان جوانان پیدا می کند و حملات به پناهندگان ظاهرا آواره شدت می گیرد. در یونان به جای استقبال از اوباما تظاهرات بزرگی برپا می کنند و «فریاد» «یانکی گو هوم» یعنی به خانه ات برگرد، خیابان ها را می لرزاند و در کنار همه این ماجراها در آمریکا مرکز سیاست های جهان ترامپ افرادی را برای همکاری در کابینه خود دعوت می کند که از مخالفان سرسخت حکومت اسلامی فعلا حاکم بر ایران هستند.... و اما حکومت اسلامی!

بر خلاف آنچه که در آغاز مقاله یادآور شدم که ما در ایران چیزی به نام «فلسفه سیاسی» نداشتیم در تاریخ خود به مردان بزرگی در صف مخالفان با اسلامی که با جنگ چیره شد بر ایران فراوان داریم، چه در زمینه وطن پرستانی که با اشغالگران جنگید و جان باختند، چه در زمینه کسانی که با تفکر و قلم با اسلام روبرو شدند که طبعا بزرگترین آنها «فردوسی» محبوب می شود. «این مقنع» اولین کسی بود که با شجاعت اعلام کرد من با بسیاری از زعمای رشته های مختلف اسلام مخالفم چون با هرکدام از آنها به بحث نشستم دریافتم که همه می گویند «من مصیبم و دیگران مخطی» یعنی من درست می گویم و دیگران خطا! و بودند دیگرانی مانند «رازی» که بیست سال بعد از این «مقنع» فریاد برآورد که «ادیان موجب انحراف و تفرقه اند» حالا با همه آنچه که گذشت، ببنیم در داخل کشور ما در استانه آنچه که جهان انتظارش را دارد چه می گذرد؟!

پراکندگی گرده های سیاسی از هر دسته و گروه بر باد رفتن تفکر کمونیستی و پراکنده شدن چپ سنتی که یا دیگر وجود ندارد و یا در لایه های اجتماعی مخفی مانده اند. حکومتی آشفته که رئیس جمهور و وزیر دادگستری آن با هم علنا ناسزا رد و بدل می کنند. استاندارانی در مراکز استانها که نمی دانند باید از دولت دستور بگیرند و یا سپاه پاسداران؟!

کشوری تاریخی بدون یک مرکز فرماندهی واحد که تمام کشورهای اروپایی را سرگردان ساخته است تا جهانی که نمی دانند خامنه ای بر سپاه پاسداران حکم می راند و یا سپاه پاسداران خامنه ای را بعنوان مترسکی بالا نگهداشته که سپاه در خطر خشم مردم نیافتد. در مجلس حکومتی که باید بعنوان مثلا ستاد مردمی بر کشور و قوانین آن نظارت کند. تشکیل فراکسیون آذربایجانی ها را اعلام می کند. یعنی زمزمه ای برای تجزیه کشور، معاون مجلس می گوید فکر می کنم بزودی برای سفر به خراسان باید «ویزا» تهیه کنیم!! و در گرجستان که هنوز تمام نشانه های ایرانی بودن را حفظ کرده اند. مردم می گویند «ما اهل خراسانیم» و بالاخره در بلوچستان معلوم نیست قدرت در دست کیست؟! و.........

در این شرایط است که انگلستان ناوگان جنگی و ستاد عملیاتی خود را در بحرین متمرکز می کند. یعنی بازگشتی دوباره به همسایگی ایران از وقتی که پادشاه فقید انگلستان را از بحرین بیرون راند و پایگاه های آنها را در خلیج فارس تعطیل کرد. تجدید قراردادهای نفتی با «بریتیش پترولیوم» یکی از هفت خواهران نفتی.....

و این همه مرا به عنوان یک ایرانی می ترساند..... چنان می ترساند که هر سحرگاه که برمی خیزم بی اختیار با خود زمزمه می کنم: «ای کاش جهان جای آرامیدن بودی»...!

Comments

Leave a Comment

Archived_issue
مشترک شوید  $1.70 تک شماره 
Library