میوه و بهره مسموم حکومتی که هرگز در اندیشه بهبود روانی و شاد کردن مردمان خود نیست!
این رژیم با زوزه کشی و گریه و زاری، قمه زنی و خون ریختن و مهدور الدم شمردن مخالفان، زندانی کردن دراز مدت مردمان، روزبروز بیشتر به سوی انحطاط و سرنگونی فرو می غلتد!
رژیم به مردم ایران، ملت ما را بسوی اعتیاد، خودکشی، دزدی و از هم پاشیدگی خانوادگی می کشاند!
سرپرست انجمن مددکاری جهانی «موسوس چلک» می گوید: ایران کشور غم زده ای که در میان 185 کشور جهان از آخر دومی است.
وی سپس افزود: مردم چنین کشورهایی نسبت به سرنوشت و رویدادهایی که برای دیگر همشهریان شان پیش می آید، بی تفاوت می شوند و این حالت نشانه ای از کاهش انسجام و استحکام اجتماعی و همبستگی ملی نسبت به یکدیگر، در دانش روانشناسی اجتماعی است.
حکومتی که نهایت سخت گیری نسبت به خواستهای شاد کننده مردمش را روا می دارد و به کوچکترین تظاهر شاد کننده از سوی مردم واکنش سخت نشان می دهد و بودن سه چهار آرامگاه امامان و امامزاده در هر شهری را دلیل مخالفت با کنسرت و موسیقی و شادی و نمایش های شاد کننده، می داند. عملا در راه نابود کردن حس همبستگی و روحیه پیشرفت مردم گام برمی دارد.
پایه اصلی کوشش های گردانندگان رژیم، در رواج گریه و زاری و نوحه و تو سرو کله خود زدن و کوبیدن قمه و شمشیر بر سر خود، و برخی از کودکان معصوم سه، چهار ساله خویش است و آن را در دین و مذهب خود نشانه ارادت به امامان خوبش می دانند!!
این است که در گذر زمان اندک اندک، یک اجتماع غم زده محزون و خوار و سیاه اندیش پدید می آید که گذشته از ضربه های روانی که به فرد فرد مردم می زند. مردم نیز دزدیگاه اجتماعی نیز، نسبت به نیازهای یکدیگر و همکاری ملی، بی تفاوت می شوند. در نتیجه آن استحکام و پیوستگی مهم ملی از میان چنین گروهی رخت برمی بندد، و حس همکاری ملی و یکپارچگی از میان می رود و آنگاه است که مردم حتا کودکان و نوباوگان خیلی خونسرد و بی تفاوت به تماشای دار زدن نوجوانان جامعه خودشان هستند، می روند و پس از تماشای آن مناظر فجیع و دردآور و اندوه برانگیز گویی به تماشای یک مسابقه ورزشی و یک تئاتر!! رفته اند، خونسرد و بی تفاوت به کارهای روزانه می پردازند!
آنگاه است که دیگر ایرانیانی که در سرزمین های مرفه و آرام و همبسته نشسته اند با وجودی که از وضع درون کشور بدور هستند، ولی بهرحال این از هم گسیختگی در روش های آنان نیز بچشم می خورد و به گروهی نوجوان که بپاس بزرگداشت و شرافت تاریخی یک منش برجسته خود بنام «کورش بزرگ» جشن می گیرند و راهی دراز را می پیمایند تا این دلبستگی ملی را که هنوز قدرتمند است بزرگ بدارند، «نژاد پرست! و بُت ساز!» می نامند!! و همان خونسران، هزاران داستان غلط و کینه توزانه درباره آن شخصیت تاریخی می سازند که چهره تاریخی او را لجن مال کنند و استحکام ملی را (اگر چیزی از آن بر جای مانده باشد) سست تر و ناتوان تر کنند.
در تائید مطالبی که در بالا آمد، شایسته است به سخنان «روح الله عزیز محمدی» رئیس پیشین شعبه 71 دادگاه کیفری استان تهران نیز توجهی بکنیم.
این قاضی باتجربه گفت: من به تجربه دریافته ام که حجم مجازات اعدام، در سال های اخیر، کارآمد نبوده است و با تفکیک واژه «قصاص» و واژه «اعدام» گفت:
دو جور «قصاص» داریم. قصاص معمولی برای تقص عضو و مانند آن. و «قصاص نفس». در قصاص نفس ولی آدم (صاحب خون) طبق نظر قرآن «حقی است که فقط مخصوص اولیای دم (صاحبان خون) است.
قاضی یاد شده سپس در پایان گفتار خود می گوید: اگر بتوانیم «قصاص نفس» (اعدام) را انجام ندهیم، بهتر است. زیرا در این مورد قصاص کارآیی زیادی نداشته و نمی توان گفت که با صدور حکم قصاص به کاهش جرائم کمک کرده ایم.
رئیس پیشین دادگاه شماره 71 کیفری افزود: پدر من توسط نوجوان 16 ساله ای به قتل رسید. ولی با توجه به زندگی این نوجوان که دارای اعتیاد شدیدی بود، پدر و مادرش از هم جدا شده بودند و با توجه به شرایط فقری که وی در آن زندگی می کرد، می توان او را قربانی جامعه کنونی ایران دانست.
این بود که من و خانواده ام از او شکایت نکردیم و چون این حق خصوصی بود و از این گذشت راضی هستیم.
رئیس دادگاه سپس گفت: در زمانی که من رئیس دادگاه بودم، می دیدم که صاحبان خون برای گذشت از اعدام شخصی مجرم، مال و پول بیشتر تقاضا داشته اند!! و این نشان می داد که فقدان شخص کشته شده برای آنها چندان تفاوت روحی نداشته و آنها به جنبه مالی این قضیه نگاه می کردند، و در برابر مبلغی کلان از قصاص می گذشتند!!
رئیس پیشین دادگاه سپس به جمله آخر، همان مسئله ای را بر زبان راند که رئیس جهانی انجمن مددکاری اجتماعی گفت. (و در آغاز همین نوشته آورده شده است).
او گفت: اجتماع ایران دچار مصائب بزرگی مانند: اعتیاد، فقر، گسستن خانواده ها، بیکاری و مانند اینهاست و باید اینها را که زمینه های ارتکاب جرم هستند، از میان برد که یک اجتماع را غمگین، خشمگین و در حال گسستن از پیوندهای مردم با یکدیگر می کند.
و این سخن درست، سخن همان آقای «موسوس چلک» رئیس و سرپرست انجمن مددکاری جهانی است که می گوید: ایران با توجه به آمار جهانی، در میان 185 کشور جهان مقام (یکی مانده آخر یعنی 184) را داراست!
و سخنان این قاضی با تجربه و آن پژوهشگر نامدار جهانی هر دو در یک نقطه بهم می رسند و آن این است که «میوه و بهره ی مسموم حکومتی که هرگز و هرگز در اندیشه بهبود روانی و شاد کردن مردم خود نیست و دکان خود را برای زوزه کشی و گریه و زاری و قمه زدن و خون ریختن و مهدور الدم شمردن مخالفان و زندانی دراز مدت کردن آنها قرار داده است. جز این بهره ای ندارد و این اجتماع و رژیم حاکم بر آن، روز بروز بیشتر به سوی انحطاط و سرنگونی و از هم پاشیدگی گام برمی دارد».