دعای «شیر» برای مسلمانان!

by سعید نقیب زاده نائینی

به عقیده دهخدا واژه «آخوند» از ترکیب آقا و خوند به معنی «خداوندگار» آمده و بعضی اعتقاد دارند که کلمه فارسی شده یونانی «آرگون» که عنوان «روحانیون» مسیحی بوده است. ولی مفهوم واقعی برای ما ایرانیان از زمان صفویه و به خصوص در این سی و هفت سال گذشته، چیز دیگری است که هیچ ار تباطی با «خداوندگار» و روحانیت ندارد.

در زمان حمله اعراب و پذیرش اسلام اجباری توسط ایرانیان و حتی قبل از آن مذهب همواره در زندگی مردم و به ویژه زندگی خصوصی افراد دخالت داشته است. از زمان صفویه که یک بار دیگر مردم ایران به اجبار دست به تغییر مذهب خود زده و اکثریت مردم که سنی بودند، شیعه شدند این دخالت بیش از پیش خودنمائی می کند.

صفویه که با صوفیگری و «عرفان» آمده بودند و شاه اسماعیل لقب «مرشد کل» را داشت، ولی رنگ عرفان به مرور کم رنگ تر شد و بر رنگ سیاه خرافات مذهبی افزوده گردید. دلیل آن سیاستی بود که برای مقابله با حکومت عثمانی بکار بردند تا جائی که آخرین پادشاه صفویه آن برای هر کاری استخاره می کرد و روی به افراط خرافی گری آورده بود. همین سیاست سیاه مذهبی موجب حمله محمود افغان شد که عواقب آن را می دانیم.

آن زمان روحانی ها بیشتر با عنوان «ملا» نامیده می شدند مانند ملا باقر مجلسی که باید او را قهرمان هزاران روایتی دانست که جعل کرد که هنوز مورد استعمال آخوندها قرار می گیرد. با آمدن نادر بساط آخوند بازی برجیده شد ولی در زمان قاجاریه، آخوندها به همان قدرت اواخر صفویه به کانون قدرت خود بازگشتند که این بازگشت در آستانه تحولات دنیایی، اثرات شومی برای کشور ما داشت که از جمله جنگ با روسیه و از دست دادن یک سوم از خاک ایران بود.آخوندها کم کم در قدرت حکومتی شریک شدند و مانند سلاطین به دنبال لقب های پر «طمطراق» و دهن پرکن شدند مانند: «حجت الاسلام» و «آیت الله» و از زمان مرحوم بروجردی «آیت العظمی» را هم بر آن افزودند. اگر به معنی واقعی آن بیاندیشیم، براستی مایه شرمساری برای خداپرستان است. خدائی که با آن عظمت «دلیل» آن آخوند مانند حجت الاسلام احمد خاتمی باشد و یا «نشانه» او آخوندی کریهی مانند «جنتی»، واقعاً انسان را از خداپرستی دور می کند.

روحانیت بطور کلی همواره شریک حکومت بوده است و اگر مسئله ای خوب می شد خود را عامل آن و اگر بد می شد گناهش به گردن پادشاه بود.روحانیت در قرون گذشته چه سنی و چه شیعه مانند سایر روحانیون جهان سعی داشته اند که کنترل جامعه را با خرافات و داستانهای ساختگی در خواب نگهدارند و هر کسی که از هر راه دست به «روشنگری» زده است او را از میان برده اند.فردوسی،خیام،مولانا و دهها فیلسوف و دانشمند هدف تیر تهمت همین روحانیون قرار گرفته اند.همانطور که دهها دانشمند و هنرمند و روشنگر اروپائی وسیله کلیسا از میان رفتند یا سکوت کردند.

در گذشته آخوندهائی که به حوزه می آمدند دو دسته بودند.دسته اول که جمعیت بیشری را صاحب بود یا افرادی بودند که در مدارس ابتدائی دولتی مرتب رفوزه می شدند و در نهایت به مدارس مذهبی روی می آوردند یا روستازاده هائ عقب نگهداشته شده ای بودند که قدرت نفوذ آخوند در ده آنها را شیفته می کرد و به حوزه ها می آمدند. اولا جائی برای اقامت در حجره ها داشتند و آیت اللهی نیز مبلغ اندک بخور و نمیری به آنها پرداخت می کرد.زندگی سخت دوران طلبگی و حتی پس از آن حسادت و عقده در آنها بوجود می آورد.دسته دوم آنهائی بودند که در خانواده روحانی بزرگ شده و به همین سبب به لباس فامیلی خود روی می آوردند و چون پارتی داشتند می توانستند زندگی بهتری داشته باشند. اما هر دو گروه خود را بهتر از آنچه که زندگی به آنها داده بود می دانستند و طلبکار جامعه بودند. حسادت یکی از خصائص شغلی بسیاری از آخوندها است.

رفتاری را که آخوندها حتی با یکدیکر داشتند بخاطر می آوریم. رفتار زشتی را که خمینی با تعدادی از مراجعی کرد که او را قبول نداشتند، دیده ایم.همین امروز نیز حسادت آخوندها زمینه ساز بسیاری از مشکلات اجتماعی و سیاسی ماست. آخوند دوست دارد که در کانون توجه و همه چیز را در کنترل خود داشته باشد. هر مسئله ای که بتواند با او به رقابت بپردازد باید آن را از میان برد به ویژه امروز که قدرت سیاسی و نظامی را بر قدرت مذهبی و خرافی و اوباش پروری خود افزوده است. مثلا «فوتبال» که مورد توجه است برای او رقیب سرسختی به حساب می آید زیرا برای چند ساعت هم که شده جوان از زیر نفوذ اراجیفی که آخوند برای شستشوی مغزی او می بافد نجات پیدا می کند و به هیجانی می رسد که آخوند آن را نمی پذیرد مضافا بر آن که آخوند از جمع شدن و جمعیت وحشت دارد. مانند «کنسرت» که غم و اندوه و افسرده بودن راه را برای نفوذ فکری آخوند باز می گذارد و شخص را از اندیشیدن به رهائی و رسیدن به روزهای بهتر باز می دارد. وقتی چاره ای جز پذیرش مسابقه فوتبال ندارد گروهی عزادار حرفه ای را به استادیوم می برد تا آبی بر آتش شادی تماشاگر بریزد و فراموش نکند که باید گریه کرد و افسرده بود.

لغو کنسرت ها، توقیف فیلم ها، بازداشت نویسندگان و اندیشمندان همه برای بیرون راندن رقیب از میدان است. آخوندها می خواهند با منبر و گفتارهای خرافی به جنگ هنر، اندیشه و جامعه ای بروند که در دنیا زندگی می کند و می داند که در دنیا چه می گذرد. چه کسی به مسابقه فوتبال می رود و چه کسانی برای رفتن به کنسرت روزشماری می کنند و چه افرادی فیلم هائی می سازند که توقیف می شود و...؟ همه کسانی هستند که بیشتر از سی و هفت سال ندارند. آنها کسانی هستند که زیر بمباران فکری آخوند بوده اند ولی هرگز اراجیف و نمایشات آنان اثری در آنهاد نکرده است.

آیا این داستان شیر و امام موسی بن جعفر که آخوندی از راوی روایت کرده و روی یوتیوب است و مایه تفریح، می تواند در نود درصد جامعه اثری داشته باشد؟ می گوید: شیری آمد و پوزه خود را به پای امام مالید و با او گفتگو کرد. امام دست های خود را بالا بردند و سپس دست ها را پائین آوردند و به شیر مطلبی گفتند. شیر گریه کرد و آنگاه غرش نمود و رفت. راوی می گوید به امام نزدیک شدم و پرسیدم مسئله چه بود؟ امام فرمودند: شیر، زنش حامله بود و می خواست ما برایش دعا کنیم که راحت بزاید. من دستم را بالا بردم و از خدا خواستم. سپس دستم را پائین آوردم و به شیر گفتم خدا به تو پسری خواهد داد. شیر از خوشحالی گریه کرد. گفتم غرش او برای چه بود؟ فرمودند: شیر برای شعیان ما دعا کرد.

آیا جوان امروزی که اندک درکی داشته باشد، چنین داستانی را که فقط در فیلم های کارتونی دیده می شود، می پذیرد یا دین را مورد تردید قرار می دهد؟

 

Comments

Leave a Comment

Archived_issue
مشترک شوید  $1.70 تک شماره 
sam ebrahimi