پایان «صعود» و آغاز «سقوط»

by سعید نقیب زاده نائینی

فواره یکی از زیبائی های معماری به حساب می آید که همواره دیدن آن تماشاگر را به آرامش و شادمانی می رساند: چه آن فواره هائ قدیمی که در حوض ها و باغ ها می دیدیم و چه فواره های امروزی که به وسیله پمپ آب را به آسمان پرتاب می کنند، همگی آنها در نهایت مجبور به سقوط هستند. چه فواره «ژنو» باشد که در هر ثانیه پانصد لیتر را به صد و چهل متری می فرستد و چه در «دوبی» که برای رقابت و خودنمائی و بزرگ نمائی که فواره اش به صد و پنجاه متری می رود، باید به خاستگاه خود باز گردند.آنچه که این «سقوط» را موجب می شود، فشار هوا و نیروی جاذبه زمین است که قدرت اش بر پمپ ها می چربد.

حکومت های استبدادی حکم همان فواره ها را دارند. «پمپ آنها» یک کودتا یا یک انقلاب ایدئولژیک و گاه با ماسک انتخابات است که نیروی خود را از مردم می گیرند. در این مثال می توان «زمان» را به نیروی جاذبه زمین تشبیه کرد و «فشار هوا» قدرت نارضایتی مردمی است که در ابتدا انرژی این پمپ را تأمین کرده اند. همه این فواره ها چه بر روی دریاچه بریزند و یا بر روی استخرها، فواره یک حکومت استبدادی در نهایت باید سقوط کند که تأئید این شعر باشند که: «اقبال خصم هرچه فزون تر شود نکوست- فواره چون بلند شود سرنگون شود».

حکومت اسلامی که سی و هفت سال است بر مردم ما حکومت می کند نیروی خود را از مردم در یک «شبه انقلاب» توطئه گرانه و در قالب یک «شبه دموکراسی» پر از زد و بند، به دست آورد. انقلاب- کلمه ای که آنها از سخنرانی شاه که شیر پاک خورده ای او را وادار به ادای آن کرده بود- وام گرفتند و مانند همه ارگان های بعدی واژه «اسلامی» را بر آن افزودند.

اکنون این فواره حکومتی به بالاترین ارتفاع خود رسیده است و مانند اکثر حکومت های استبدادی آثار سقوط در آن نمایان شده است: از یک طرف نیروی خود را که از مردم گرفته بود، نود درصد آن را از دست داده است و از سوی دیگر اجزا پمپ حکومتی- که همان کارگزاران آن هستند- هماهنگی و همنوائی خویش را از دست داده اند. زمان نیز پایان عمر فوران آن را گوشزد می کند و فشارهای اقتصادی و اجتماعی بر مردم مانند «فشار هوا» در مثال فواره از پرش آن کاسته و آثار خم شدن آن را در آسمان می بینیم.

کارگزاران به دو گروه متخاصم تقسیم شده اند که البته هیچ کدام مایل به سقوط این فواره نیستند و سعی دارند تا جائی که که ممکن است، از سقوط آن جلوگیری کنند.یک گروه به سرکردگی رهبر و سپاه می خواهند با افزودن فشار از فشار هوا که جامعه باشد بکاهند و دسته دیگر که خود را اعتدالی و اصلاح طلب می نامند می خواهند با دادن امتیاز که بیشتر وعده و قول های توخالی است اندکی از این فشار بکاهند.

باید به یاد داشته باشیم که تا به حال با «دخیل» بستن به امامزاده هائی که معجزی نداشته و ندارند، چه بسیار که از این ستون به آن ستون کرده ایم و همچنان در حالی که در جای خود مانده ایم اوضاع بدتر شده است: از بستن دخیل به «امامزاده خمینی» برای رفتن شاه گرفته تا کسی که بیاید کشور را ویران و گورستان های ما را آباد کند تا تقاضای معجزه از «سردار سازندگی» و «امامزاده تدارکچی» خندان و نوکر مردم که هشتصد میلیارد دلار و حتی دکل ها نفتی و نفت کش ها را دزدید و ثابت کرد که: آن کس که نسیم را بدزدد دزد است و امروز که دخیل مان را را به روحانی بسته ایم. شخصی که حتی به اقتضای زمان «نام فامیل» خود را تغییر داد که نشان از آن دارد که می تواند «هر لحظه رنگ عوض کند».

آغاز لرزه ها را در فواره حکومتی در این چند هفته گذشته به خوبی می توان دید که نشان از پایان «صعود» و آغاز «سقوط» دارد.

در باره نوار صوتی آیت الله منتظری گروهی آن را تأئید و آن را به خواست خداوند! نسبت دادند و مهر تأئید بر جنایت خود زدند. رفسنجانی و حسن و علی خمینی امامزاده های تازه ای که می خواستیم به آنها دخیل ببندیم این جنایت را «لازم» دانستند. رهبر که برای هر مسئله کوچکی عده ای«مستمع اجیر» را خبر کرده و برایشان سخنرانی می کند- از موضع گیری در این مسئله خودداری نموده که نشان از تأئید و عدم قابلیت دفاع از آن می باشد.

حسن روحانی که فقط به دور دوم ریاست خود چشم دوخته مطلبی نگفت زیرا خود در این جنایت سهم دارد. او مانند رفسنجانی و خامنه ای می توانستند نظر خمینی را درآن زمان تغییر دهند.

در مسئله «قراردادهای نفتی» که اصولگرایان و سپاهیان از ورود هر رقیب خارجی وحشت دارند- چون منافع عظیم خود را در خطر می بینند- گروه روحانی و وزیر نفت نیز نه بخاطر منافع ملی بلکه برای آن که رزق و روزی این مملکت به این چاه ها ارتباط دارد که هم محتاج پانصد میلیارد دلار سرمایه برای احیای آنهاست و هم نیاز به تکنولوژی غربی دارد. اگر این چاه ها مرمت نشود تا چندی دیگر نفتی وجود ندارد که بدزدند و بناچار برای حفظ خود مملکت را خواهند فروخت.

اصولگرایان چون منافع شان ایجاب می کند که به دروغ ماسک «ملیت» به چهره زده و فریاد بزنند که ایرانی معلوم نیست که نیاز به خارجی ندارد! استقلال ملی در خطر خواهد افتاد! و مهندسان ایرانی می توانند که خود اقدام کنند. اگر چنین است چرا در این سی و هفت سال هیچ تعمیری و هیچ اقدامی نشده تا حدی که «قطر» میلیاردها دلار سهمیه ما را از پارس جنوبی برداشته و کشورش را آباد کرده است. باید پرسید: پانصد میلیارد دلار را از کجا تأمین می کنید و تکنولوژی آن را از کجا می آورید؟

آیا دادن پایگاه هوائی به روسیه، استقلال ملی ایران را به خطر نمی اندازد؟ پنج میلیارد دلار وام از روسیه و خرج خود روسیه برای جنگ در سوریه به باد دادن مملکت نیست؟ حکومت اسلامی چاره ای جز سقوط ندارد و هیچکدام از گروه ها نمی توانند آن را نجات دهند. این حکومت به ارکستری تبدیل شده است که رهبری دارد که دست هایش را را برای رهبری تکان می دهد ولی نوازندگان هرکدام نت خود را می زنند و صدائی گوشخراش تولید می کنند.

سقوط ناگهانی این حکومت می تواند خلائی خطرناک بوجود آورد و تمامیت ارضی و استقلال کشور را به خطر اندازد و متأسفانه گروه های سیاسی نیز هرکدام سازی در دست دارند و نوائی می نوازند که صدائی دلخراش بوجود می آورد.

آیا معجزه ای که بارها توانسته است ایران را که در لبه پرتگاه از خطر سقوط حفظ کند این بار نیز اتفاق خواهد افتاد؟

Comments

Leave a Comment

Archived_issue
مشترک شوید  $1.70 تک شماره 
Free Subscription