حوض این خانه «اگر» دریا بود.
بام این خانه،
دماوند «اگر»
و نسیم
از هوای دم صبح،
دامنی قول و غزل،
برمی داشت،
می خرامید و بر این حجم سمنتی می ریخت،
ابر «اگر» وا می کرد
دکمه پیرهن ململ را،
تا که خورشید دماوند
هوا را و مرا،
در بغلش گرم کند
تازه می فهمیدیم،
نه! ما یقین می کردیم:
صاحب خانه خویشیم هنوز!