سیمین بانو بهبهانی شاعره نامدار ایران می گوید:
محرومیت و ناکامی ها و از دست رفتن آن چه مایه افتخار و سربلندی بوده است موجب رونق این خواسته های ملی و شعر ملی و شاعر ملی شده است
استبداد زدگی و فشار و محرومیت های خاص و برخلاف منش ایرانی موجب نوعی ادبیات مبارز و به قولی «ملی و ایرانی» شده است
اشاره: یکی از دوستداران هفته نامه فردوسی امروز در «آبادان» که خوشبختانه شماره هایی از نشریه ما به دستش رسیده است، ضمن تمام اظهار لطف ها (که ممنون) گفتگویی هم از خانم سیمین بهبهانی شاعره نامدار و بانوی غزل ایران برایمان ارسال داشته است که از فحوای آن پیداست مربوط به مدتی قبل است و مسلم این که در یکی از نشریات (فعلا مفقود شده و تعطیل ایران به چاپ رسیده است).
این دوست ما اشاره کرده است که امروز بیش از همه میان ایرانیان «مسئله ملی» و «منافع ملی» و بخصوص نام ایران مطرح است. دلزدگی مذهبی موجب بروز احساساتی شده است که مردم را به سوی مفاخر ملی می کشاند و این که در هر زمینه باید «یک چهره ملی» معرفی شود و همه چیز رنگ و بویی از «ملی» و ملی گرایی به دل سوابق دیر و دور و نزدیک آن بگیرد از جمله «شعرملی و شاعر ملی» تا آن را به مردم معرفی کنیم.
در مقابل این پرسش بانوی غزل ایران می گوید:
خانم سیمین بهبهانی: شاعر ملی؟ اگر کسی توانست به گرد پای فردوسی برسد – که مظهر آرزوها و موجب کوشایی و پویایی و امیدواری و ایستادگی ایرانیان شکست خورده و پریشیده شد و در طول هزار سال، هربار که مردم احساس ضعف کردند از آب حیات شعرش نوشیدند و جان تازه گرفتند، من او را شاعر ملی خواهم نامید وگرنه برای من، تا این لحظه جز فردوسی هیچ کس شاعر ملی نیست.
همه ی اقوام از لر و کرد و بلوچ و ترکمن با شعر فردوسی زندگی می کنند. بگذریم از این که این روزها «بازار جایزه» و «لقب بخشیدن» و «بزرگداشت» گرفتن سخت پر رونق شده است (خب، دست کم از خفه کردن و مسموم کردن و سربریدن و سربه نیست کردن که بهتر است) اما شاعر ملی را ملت ها باید پس از گذشت سال ها و با دریافت تاثیری که در سرنوشت شان داشته، انتخاب کنند. فردوسی هم روزی که به دیار جاوید سفر کرد، شاعر ملی نبود که هیچ، حتی خشک اندیشان از دفن او در گورستان مسلمانان دریغ می کردند و همه می دانیم که در زندگی چه اندازه عذاب کشید.
به گمان من، انتخاب شاعر ملی آن هم در شرایط موجود و با اغراض و امراض مشهود، تعارفی آبکی بیش نیست. این سخن را کسانی می گویند که لحظه لحظه حیاتشان و واژه واژه شعرشان با سرنوشت ملت شان بستگی داشته است. بهتر است به همان جایزه دادن ها اکتفا شود و تعیین شاعر ملی را، مدعیان به قضاوت تاریخ واگذارند.
*از تعبیر ادبیات و خاصه شعر ملی چه تعریفی ارایه می کنید؟
سیمین بانو- ببینید؛ راه جستن شاعر در دل مردم و سخن گفتن از زبان آن ها و آگاهی از نیازهاشان یک مطلب است و تاثیر در سرنوشتشان و بر هم زدن بنیان اعتقادات و آداب و رسومشان و فراهم کردن وضع بهتر آینده شان، مطلب دیگر.
به عنوان مثال، نیما یوشیج شاعری بود که با درهم ریختن سنت های شعر توانست در اعتقادات کهن ادبی ایران تغییری ایجاد کند، با نوشتن شعری چون «مرغ آمین» توانست مساله جهانی جنگ را محکوم شمارد، از این لحاظ و نظایر آن می تواند تا حدی در سرنوشت ملت خود و شاید جهان خود تأثیر گذار باشد.
«مهدی اخوان ثالث» با شعر یأس آلود و غمبار خویش، توانست ملت خود را از دردهای بی درمانی که بی حس و حالش کرده بودند، خبر دار کند و در واقع با نوعی مبارزه منفی، ملت را مصمم به تغییر سرنوشت دردناک خود کند.
احمد شاملو، وقتی گفت:«من این جایی ام / چراغ من در این خانه می سوزد»؛ می خواست راه را بر گریز و جلای وطن و تفرقه ببندد و هموطنانش را به ایستادن و دفاع از موجودیت خود برانگیزد.
حمید مصدق هنوز داستان «من اگر بنشینم، تو اگر بنشینی» و حدیث «من و ما» شدنش، ورد زبان هاست. خود من از این که «دوباره می سازمت وطن» و بسیاری دیگر از شعرهایم در میان مردم تا این اندازه برد داشته است، حیرت می کنم. با این همه، چه کسی می تواند بگوید که امثال ما می توانیم با تأثیری همه سویه، سرنوشت ملت خود را که از اقوام گوناگون متشکل است، رقم بزنیم؟
باید میان شاعر محبوب مردم و میان شاعر ملی خطی کشید و تفاوتی قایل شد. همه نوع شعر، خواه عارفانه و عاشقانه و رزمی و بزمی و داستانی و حکمی و فلسفی می تواند مطلوب مردم باشد. اما شعر ملی شعری است که سر نوشت ملت را رقم بزند.
*چرا اصرار ورزیدن و تکیه کردن بر تعبیر «ادبیات ملی» این همه پر انگیزه و ضرور به نظر می رسد؟
سیمین بانو - شاید محرومیت ها، ناکامی ها و از دست رفتن آن چه مایه سربلندی و افتخار است، موجب رونق این گونه شعرها باشد که منشاء آگاهی و حرکت هستند. تشنه جز آب چه می خواهد؟
*آیا شعر ملی در ساحت تنگ کلام حماسی و پهلوانی محدود می شود؟ نقش و زیبایی، انگیزش های تغزلی و عاطفی و قصه های معنوی نمی تواند به معنای شعر ملی پذیرفته شود؟ آیا شعر تعرضی و ضد استبدادی، شعر ملی نیست؟
سیمین بانو - اولاً؛ چه کسی می گوید که حماسه از زیبایی های تغزلی و عاطفی و قصه و ارزش های لفظی و معنوی خالی است؟ اگر شعر باشد که باید همه ی این ها را داشته باشد. ثانیاً؛ چه کسی می گوید که شعر ملی باید فقط حماسه باشد؟ در هر قالب و با هر ساخت و هر نوع درون مایه، می توان شعری نوشت که ملت بتواند آن را به مثابه ی نماد آرمان های خود بپذیرد و چراغ راه کند.
ثالثاً؛ چه کسی کلام رزمی را جانشین یا معیار شعر ملی می داند؟ هر کس می تواند هر چه خواست بگوید، اما کلامی معتبر است که به واقعیت نزدیک باشد. من می گویم کلام رزمی به اطلاق نمی تواند جانشین شعر همه پسند و به تعبیر شما شعر ملی باشد.
قبول می کنم که استبدادزدگی و آن چه بر سر این ملت رفته و می رود، نوعی ادبیات معترض و مبارز را پدید می آورد. اما همین نوع شعر باید در نهایت شیوایی و بهره مند از عواطف و همراه با ظرافت های معنوی و زبانی باشد، اگر نه، دشنام نامه می شود.
یادمان باشد در این گفت و گو، از شعر با تمام لوازم آن، از قبیل عاطفه و تخیل و موسیقی و ایجاز و ظرفیت های لفظی و معنوی صحبت کرده ایم، نه از هر کلام یاوه و بی قانون. ضمناً میان شعر حماسی با شعری که از «انبساط حماسی» برخوردار است باید فرق گذاشت. اغلب غزل های مولوی شور و نشاط حماسی دارند، اما حماسه نیستند. حماسه بیشتر به زبان روایت نوشته می شود و یادآور شجاعت ها، فداکاری ها و آرمان های بشر در فاصله ی مرگ و زندگی است. حماسه، تجارب گذشته را به آینده منتقل می کند و سالیان دراز پس از مرگ شاعر و نویسنده به حیات خود ادامه می دهد. بی وجود حماسه، ما نمی توانیم آرمان های بزرگ خود را بشناسیم و پاس بداریم.