گفت و شنودی خواندنی ، حاصل یک اتفاق ساده و یک اصرار صمیمی!، از شماره ۱۸۵

by دکتر صدر الدین الهی

اشاره: چندی پیش در آستانه فصل پاییز یک صدمین سالروز تولد دکتر پرویز خانلری استاد گرانمایه و صاحب نظر ایران و مدیر ماهنامه «سخن» در ایران برگزار شد. دکتر خانلری به عنوان استاد دانشگاه تهران وصاحب ماهنامه وزین به حق جای والایی در ترقی و تعالی هنر و ادبیات ایران طی سالیان دراز گذشته داشته است علاوه بر دوره های «سخن» تا به حال گفته ها و نوشته ها، شاگردان دکتر خانلری که درباره او نوشته اند، وی طولانی ترین گفتگو را در ایران با دکتر صدرالدین الهی داشته است که آن گفتگو مرداد سال 1346 تا چند ماه در مجله سپید و سیاه چاپ می شد و سپس «یاران الهی» در زمستان (1385/2007) آن را جمع و جور کردند و به عنوان انتشارات «تاک» - یکی از نام های مستعار او - توسط شرکت کتاب به نام «نقد بی غش» به چاپ رسید که ما در سال های پیش بخشی از اظهار نظرهای دکتر خانلری درباره صادق هدایت در «فردوسی امروز» چاپ کردیم.

«دکتر الهی» بر این کتاب، مقدمه ای نوشته است که خالی از نکاتی نیست که در این شماره آن را نقل می کنیم و این خود فرصتی خواهد بود که برای بیشتر معرفی کردن کتاب خواندنی «نقد بی غش» و بخش های دیگر آن درباره هدایت، بزرگ علوی، نیما یوشیج و چوبک و ملک الشعرای بهار را در دستنویس های استاد، «یادداشت های دیروز» بیاوریم که از «مقدمه» این مجموعه شروع می کنیم.

 

مرز میان نوشخند و ریشخند

اگر پایمردی و اصرار استاد بزرگوارم دکتر احسان یارشاطر نبود شاید این کتاب هرگز روی چاپ به خود نمی دید.

کتابی که در دست شماست و «نقد بی غش» نام دارد، حاصل دیدارهای طولانی و منظم هفتگی با دکتر پرویز ناتل خانلری است. دیدارهایی که طی آن دکتر خانلری درباره چهره های معروف ادب معاصر فارسی سخن گفته است.

درباره چگونگی این گفتگوها من در مقدمه مطلبی در سال سوم شماره دوم مجله «ایرانشناسی» (تابستان 1370) مطلبی نوشته ام که به اختصار آن را نقل می کنم:

یک اتفاق ساده و یک اصرار صمیمانه اساس گفت و شنودی را پی افکند که امروز من با گذشت کمی کمتر از سی سال هنوز آن را یکی از پربارترین  و شیرین ترین کارهای دوران روزنامه نگاری خود می دانم. اتفاق این بود که گویا «علیاحضرت شهبانو فرح پهلوی» اظهار تمایل کرده بودندکه با اصحاب قلم از هر رقم آشنا شوند و شجاع الدین شفا، معاون فرهنگی دربار به این کار گمارده شده بودند. ناگزیر مجلسی فراهم آمده بود که در آن از اکابر گردنکشان نظم و فارسان میدان نثر، تا پیادگان و بارو برافرازانی چون این بنده همه حاضر بودند.

این بنده غریب در آن «مجلس غریب» آشنای عزیزی را دیدم. کسی که از دوردست های جوانی می شناختمش، دکتر پرویز ناتل خانلری. دور و برش خلوت بود . به طرف او رفتم با آن خنده همیشگی پر از آرامشش، که مرز میان نوشخند و ریشخند  را در آن بازنتوانستی شناخت، به مجلس نگاه می کرد. این، آن اتفاق ساده بود که پس از چند سالی که او را ندیده بودم دوباره دیدمش . دستش را به طرفم دراز کرد و احوالم را پرسید و رعدی آذرخشی را به من معرفی کرد.

نیم ساعت بعد که «شهبانو» هنوز نیامده بود، من در اصرار صمیمانه خود بودم و او در شک پذیرفتن آن. اصرار به این که شما معلم من و هزارها چون من بوده اید در کلاس ها، و صدها هزار تن در کتاب ها. کارهای درخشان شما فراموش نشدنی ست، اما در این زمان یک وظیفه خاص بر عهده شماست. وظیفه نقد و سنجش ادبیات معاصر ایران و شاعران و نویسندگان این دوره که یا معلم شما بوده اند مثل: بهار، رشید یاسمی، فروزانفر، همایی ، یا دوست و هم سال شما مثل هدایت، علوی، نیما، نوشین، چوبک و یا شاگردی در مکتب شما درس آموخته ، مثل همه آنها که امروز در ملک ادب مدعی حکم گزاری هستند.

او، هم می خواست بپذیرد و هم نمی خواست. دلیل اصرار من این بود: در این روزها کسانی که درباره ادبیات معاصر ایران حرف می زنند، اندازه های آشنایی و معیارهای قیاس شان چیزی ناساز و بی اندام است و در این راه مجله های مختلف که این هیاهو برایشان نان و آب دار است به کلی صورت قضیه را مسخ کرده اند. یعنی مرز میان نقد و فحاشی کاملاً پاک شده و کجاست فکر حکیمی و رأی برهمنی که این تباهی مزاج دهر را درمان بخشد. دکتر خانلری در پایان آن روز به من اجازه داد که هفته بعد در خانه خیابان پهلوی به دیدارش بروم.

 

نگاه انتقادی استاد

مجلس بعدی ما با صداقتی که در سخنان من بود و با استناد به حرف های خود او که بارها درباره زبان فارسی سخن گفته و یا مقاله نوشته بود، به این نتیجه رسید که او قبول کند و یک نگاه انتقادی به ادبیات فارسی معاصر یعنی آثار و احوال معاصرین خود بیندازد و برای آن که این مطلب قابل چاپ در یک نشریه عمومی باشد – من در آن زمان مجله «سپید و سیاه» را برای این کار انتخاب کرده بودم – قرار شد که عنوان کلی مطالب را بگذاریم «از خاطرات ادبی دکتر پرویز خانلری» و بعد در مورد هرکس، نام آن کس را به این صورت اضافه کنیم فرضاً «... درباره بزرگ علوی» یا «... درباره فریدون توللی».

با هم توافق کردیم که این کار را از هدایت و دوستان او یعنی علوی، چوبک، فرزاد، مینوی و شهید نورایی در مرحله اول آغاز کنیم، اما اگر در خلال صحبت دکتر خانلری میل داشت راجع به کس دیگر حرفی بزند، در جلسه قبل مطلب را به من بگوید تا من سئوال هایم را آماده کنم؛ به کتاب های مربوط به موضوع نگاه بیندازم و اگر چیزی به نظرم می رسد که قابل طرح در متن مصاحبه است، در کنار سئوال های اساسی قرار بدهم.

همچنین یک قرار غیرمتعارف از جهت روزنامه نگاری هم گذاشتیم – و این بیشتر به خاطر حرمتی بود که من برای او به عنوان معلم و نه طرف مصاحبه از یک طرف و حفظ اصالت نظرهای او به عنوان منتقد از طرف دیگر قائل بودم – دکتر خانلری تأکید کرد که مایل است این گفتگوها در صورتی چاپ شود که او قبلاً آنها را دیده باشد. یعنی آن که چیزی برگفته او اضافه نشود یا نکته ای از قلم نیفتد.

 

از کوی دوست...

مصاحبه ها در منزل مسکونی او در خیابان پهلوی یا باغچه کوچکی که پناهگاه او از غوغای روز بود و در یکی از کوچه باغ های تجریش واقع شده بود انجام می شد.

دکتر خانلری کوچه باغی را که باغچه در آن قرار داشت ، «کوی دوست» نامیده بود. این کار قریب سالی به طول انجامید و چاپ آنها از جمعه 13 مرداد 1346 در مجله «سپید و سیاه» آغاز شد و تا جمعه 5 آبان همان سال ادامه یافت. یکی دو بار سعی کردیم صحبت ها را ضبط کنم. دکتر خانلری در برابر دستگاه ضبط صوت آن راحتی گفت و شنود را نداشت. مثل این که نفر سومی حضور داشته باشد، معذب بود. به این جهت من به یادداشت برداری از سخنان او اکتفا می کردم و نمونه ای از این نوع یادداشت برداری را در قسمت ضمائم آورده ام. روزهای دوشنبه و چهارشنبه به طور معمول این وقت کار را برای من گذاشته بود. برخی از روزها ذهن تازه و حاضر داشت و تند می رفت به طوری که یادداشت برداشتن دشوار می شد. گاهی اوقات اصلاً در حال این کار نبود و من ساعتی بعد از آن که راجع به آب و هوا و کمی سیاست روز حرفی می زدیم از او جدا می شدم.

از زمانی که چاپ مصاحبه را آغاز کردیم خیلی خوشحال بود. در مورد هدایت من اصرار داشتم که او گوینده اصلی باشد چون جوّ روز یک فضای مصنوعی متعصب بود و خانلری  دشمن بسیار داشت با این همه یک روز به من گفت: فریدون هویدا ایراد گرفته که این مصاحبه نیست سخنرانی است.

من او را قانع کردم، وقتی درباره افرادی که مانند هدایت حساسیت در مورد آنها زیاد نیست، صحبت کردیم حال و هوای مصاحبه را به این گفتگوها خواهیم داد. و دریغا که به هنگام چاپ دومین مصاحبه، ما متوقف شدیم در حالی که در اصل صحبت ها خیلی پیش رفته بودیم. و او درباره بسیار کسان به تفصیل یا اشاره ای کوتاه سخن گفته بود.

 

متولیان «امامزاده هدایت»؟

دلیل توقف از یک طرف حمله های بی پایه ای بود از طرف متولیان «امامزاده هدایت» به خانلری و بعد از طرف دیگر اشاره دستگاه ممیزی به او و به من که صحبت از بزرگ علوی در شرایط حاضر «مصلحت» نیست و خوب به خاطر دارم که دکتر خانلری با چه خنده غمگنانه ای وقتی به هم رسیدیم و پیغام «مصلحت» به هر دو رسیده بود، گفت:

-شما درباره این مصلحت بینی و مصلحت چه فکر می کنید؟

به او گفتم:

-استاد«لابد مصلحت نیست که از پرده برون افتد راز.»

او رندانه تر و قشنگ تر قضیه را دید و گفت:

-نه قربان اشتباه می کنید. «مصلحت دید من آن است که یاران همه کار، بگذارند و سر زلف نگاری گیرند.» بله آقا همیشه باید سر زلف نگاری گرفت... ما را چه به نقد ادبی؟

از آن اتفاق ساده و آن اصرار صمیمانه، در دست من یادداشت هایی هست حاوی نظرات جالب مردی که من به او به چشم یکی از خادمان بزرگ فرهنگ ایران در چند قرن اخیر می نگرم. مردی که در برابر حراست زبان فارسی و ارزش های آن با جانبازی یک سرباز ساده می کوشید و می جنگید و لحظه ای وقت خود را بیهوده تلف نمی کرد.

«نقد بی غش» در حقیقت نگاه مردی است که صوفی نیست و در نتیجه خالی از هر غل و غش به آدم هایی که در ادبیات معاصر فارسی جایی در خور اعتنا دارند، پرداخته است.

سخنان دکتر خانلری را در مورد بهار، نیما و چوبک، که در این کتاب می خوانید، در مجله «ایرانشناسی» به تشویق دکتر جلال متینی منتشر کردم و همین امر سبب شد که دکتر یارشاطر مرا به چاپ همه آنها در یک کتاب ترغیب نماید.

سعی کرده ام که در این سه مصاحبه همان شیوه دو مصاحبه قبلی را به کار بندم و جانب امانت را رعایت کنم و تنها به استناد تندنویسی هایی که داشته ام و حالت و وضعیت مصاحبه را نشان می داده به برخی از آنها چاشنی و حال و هوای مصاحبه را بیفزایم. نمونه هایی از یادداشت های تندنویسی شده را در ضمایم کتاب آورده ام تا به نحوه یادداشت برداری این بنده آشنا شوید. ضمناً در متن کتاب که مصاحبه ها به صورت خاطرات ادبی آمده است، برای هدایت خواننده، میان عنوان هایی به زبان و شیوه روزنامه نگارانه برگزیده ام که مراجعه به هر بخش را آسان تر کند.

در کتاب حاضر یک معرفی شخصی از نگاه خود از خانلری به عمل آورده ام با عنوان «خانلری و من» و سپس زندگی نامه و تحلیلی از کارهای خانلری و ارزش های ادبی او در آستانه انتشار مصاحبه به نام «دکتر خانلری کیست» به دست داده ام و این هر دو مطلب در مقدمه مصاحبه و در زمان حیات خود دکتر خانلری در مجله «سپید و سیاه» به چاپ رسیده است. پس از درگذشت خانلری در مجلس یادبودی که به این مناسبت به همت ایرج گرگین در دانشگاه کالیفرنیا در لس آنجلس برپا شده بود، مقاله ای با عنوان «یادی از استاد» خواندم که در آخرین بخش کتاب چاپ شده است.

لازم به تذکر است که بخش نسبتاً اعظم مصاحبه دکتر خانلری درباره هدایت در سال های اخیر در غیبت من در تهران در کتابی به نام «یاد صادق هدایت» بدون ذکر مأخذ و یا نشان دادن این که مقاله ای است به قلم دکتر پرویز ناتل خانلری درباره صادق هدایت به چاپ رسیده است. (یاد صادق هدایت کوشش علی دهباشی)

یادداشت های این مصاحبه مانند بسیاری از کارهای دیگرم به همت و کوشش همسر عزیز و بزرگوارم عترت به  اینجا آمد و مانند همیشه گردنم زیر بار منت اوست.

در دوباره خوانی مجدد مصاحبه دکتر خانلری، برخی از شماره های مجله را نداشتم و این بار مرحمت دکتر ناصر پاکدامن دوست دیرینه ام که برای تهیه کتاب «صادق هدایت، هشتاد و دو نامه به حسین شهید نورایی» در کتابخانه دانشگاه پرینستون به این مصاحبه برخورده بود، شامل حال من شد و مصاحبه را کامل کرد.

مسعوده خلیلی، دوست و شاگرد مهربانم تمام کار مقابله و دوباره خوانی متن را چندبار با حوصله انجام داد و من وامدار این محبت او هستم. هم چنان که دوست و شاگرد عزیز دیگرم سیروس علی نژاد افتادگی های متن مصاحبه هدایت را با یافتن اصل مجلات در تهران برطرف ساخت.

سرانجام آن که در بخشی از کار نشر این کتاب شکرگزار محبت مسئولان «بنیاد میراث فرهنگی ایران» هستم.  

Comments

Leave a Comment

Archived_issue
مشترک شوید  $1.70 تک شماره 
sam ebrahimi