خالی نبودن عریضه:تغییر واژه «کارگر»؟! ،از شماره ۱۷۶

by عباس پهلوان, سردبیر هفته نامه «فردوسی امروز»- لس آنجلس

تا به حال شنیده بودیم که در جمهوری اسلامی وقتی از حل بسیاری از «مسایل » عاجزند و هرچه به مخ نداشته اشان فشار می آورند نمی توانند جوابی برای «مسئله» یا «مسائلی» لاینحل خود پیدا کنند، خیلی راحت صورت مسأله را پاک می کنند.

وزارت کار که ماه هاست با مسأله حقوق کارگران (نه حقوق اساسی و انسانی) آنها بلکه پرداخت «دستمزد»اشان روبرو است که در بسیاری از کارخانه ها تا 24 ماه یعنی دوسال دستمزد ها به تعویق افتاده است و سرمایه داران بخش خصوصی و مدیران کارخانه های دولتی نمی توانند و یا نمی خواهند حقوق کارگران را بپردازند، نشسته اند در «اتاق فکر»خود - که در اغلب موارد و  و بسیاری از مسئولین این اتاق فکر«مستراح» آنان است - که واژه «کارگر» را تغییر بدهند و عنوان دیگری در معرفی این طبقه از هموطنان ما به کار ببرند حالا «زحمتکشان» پیشکش آنها.

معاون کارآفرینی وزارت کار که چنین فکر در اتاق بویناک تفکرات ایشان بیرون زده است، می گوید عده ای از جویندگان کار خواهان تعویض برخی عناوین شغلی، و شیک شدن این عناوین از جمله واژه  «کارگر» هستند.

قضیه اینجاست که رژیم از واژه «کارگر» می ترسد وگرنه کسی که کار می کند با هر ابزار و آلات و ادواتی برایش فرق نمی کند و این که معاون کارآفرینی وزیر کار تصورش «کار با بیل و کلنگ» است که شیک نیست. تا به حال شاهد بوده ایم که برای هموطنان ما که کار می کرده اند (در کارخانه های بزرگ یا در کارگاه های کوچک) عنوان «کارگر» هیچ خجالت آور نبوده است. گیریم گاهی یک پسوند مانند کارگر صنعتی ، کارگر فنی، کارگر چاپخانه به کار می برده اند.

خبرگزاری رسمی رژیم «ایلنا» که خزعبلات «شیک سازی واژه کارگر» را عنوان کرده - طبق دستور وزارت اطلاعات رژیم به دروغ - گریزی نیز به نظام گذشته زده است با دروغ شاخداری که در آن دوران «فعله» و «عمله» را جایگزین واژه «کارگر» ساخته بودند! در حالی که همان زمان به جای کلمه «عمله» واژه «کارگر ساختمانی» به کار برده می شد و حتی از دهان مردم واژه «سپور» افتاده بود و به آنها «رفتگر» می گفتند چون بعضی از عوام «عمله و سپور» را در حد یک فحش تنزل داده بودند!

کارگران ما صبورترین و نجیب ترین و انسان ترین کارگران دنیا هستند و ما می بینیم که در اروپا و آمریکا حتی کارگران فروشگاه ها ( چه برسد به واحدهای بزرگ تر) یک قدم در مورد عقب افتادن دستمزدشان و یا حقوق انسانی اشان کوتاه نمی آیند و زمین و زمان را به هم می ریزند. حتی با پلیس و مأموران انتظامی دست به یقه می شوند و دست به تخریب می زنند.

یکی از این آخوندها – که مثل سایر همپالگی هایش مثل خر در لای و لجن بی عرضگی و بی لیاقتی امور مملکت و اداره کارخانه های متعدد کشور مانده اند – گفته بود با این همه درآمد نفت چه احتیاجی بود که ما کشورمان را مانند کشورهای غربی «صنعتی» کنیم و این همه کارخانه در کشور باشد که مرتب برای مردم و دولت «مسأله» ایجاد کنند. این نیروی کارگری باید در کشاورزی فعال می شد و می توانستیم گندم و جو و حبوبات به دنیا صادر کنیم!!

واقع این که ترس از جنبش کارگری چنان است که حکومت می داند روزی ضربه شست آنها، کاخ چپاول و سر و تنشان را زیر و رو می کند که دست به این گونه ترفندها زده اند.

معاون وزیر کار به جای تأمین زندگی کارگران به فکر تغییر نام «کارگر» است که هر کارگری در هر شرایط کاری که هست به آن افتخار می کند و بدبختی را نگاه کنید که وزارت کار حتی به فکر زیر ابرو برداشتن (معظلات کارگران) هم نیست که در صدد است تا چشم آنها را کور کند!

 

هر لحظه به شکلی بت عیار درآمد

تخم لقی که «حزب توده» - در متن قرار داد سرسپردگی با دولت شوروی توی دهان مشتی ابله شکست – از جمله آن را وظیفه حزبی اعضای خود قرار داد دکان «قوم سازی» در از قسمت های مختلفی از ایران بود که دست به نقد از آذربایجان که زیر چکمه روس ها بود و «فرقه دمکرات» به راه انداختند و حزب توده نیز شعبات حزبی خود را به عنوان این که آذربایجان یک کشور دیگر است، در تمام شهرهای این استان تعطیل کرد و بعد جریان دولت مستقل سیدجعفرپیشه وری وغلام یحیی پیش آمد و بعد ماجرای فرار به آن سوی «ارس» و زوزه کشان در بیشه ارباب. که دست به نقد ارباب نیز از فرط غیض و غضب، بانی این شر را (که نزدیک بود شوروی را لقمه چپ آمریکا کند!) معدوم کرد (گفتند پیشه وری در تصادف اتومبیل مرده است)

چوب به مرده نزنیم! (که اما هنوز این جریان وراثی دارد که ابلهانه در سودای جدایی آذربایجان از سرزمین مادری خود ایران هستند. اما به تازگی شنیده ایم در نشست چند نفره ای در یکی از تلویزیون ها (گویا باید مال افغانی ها باشد که ساعاتی از آن را هم به کمونیست ها اجاره می دهد) صحبت از «خراسان بزرگ» کرده اند (یعنی استان خراسان ایران) و آن را جزوی از افغانستان خوانده اند این که ایران حقیقی همین منطقه است! و ایرانیان باید بروند کشکشان را بسابند و به همان منطقه فارس و سایر استان های مرکزی اکتفا کنند و ایران را به صاحب اصلی آن به افغانستان بسپارند!! زکی!

می گفت کسی که به ما نریده بود کلاغ کون دریده بود، و حال باید نغمه شوم «تجزیه طلبی» - که استعمارگران غربی برای ما به راه انداخته اند - از این طرفی ها هم  بشنویم. یعنی در ادامه همان «جهان وطنی اسلامی» که قرار بود با انقلاب اسلامی جای دولت و سرزمین ایران را بگیرد و چند کشور و منطقه عربی را در خود جای دهد که دیدید چگونه گوزید به الک آخوندها که بابت آن ، حکومت اسلامی هم پول فراوانی از کیسه مردم ایران ریخت و پاش کرده بود (نمونه اش «حزب الله لبنان») و پی در پی انفجارها و عملیات تروریستی، اقدام به کودتا برای این که «جهان وطنی اسلامی» را درمنطقه جا بیندازند و مسلم این که اگر جوانان ایران و جانبازی و فداکاری آنان نبود - که قهرمانانه صدام حسین را از گه خوردنش بابت حمله به خاک ایران پشیمان کردند - هنوز ریش آخوندها توی کون رهبر بعثی عراق بود و چه بسا «خوزستان» را هم بلعیده و یا به عنوان «عربستان» جزو همین امارات معلول زیر تیغ خود نگهداشته بود. می دانیم که از مدت ها پیش (از 1977 میلادی) در نقشه های عراق ، نقشه استان خوزستان ما هم به طور رنگی آمده بود و بر اساس همین خیالات رنگی نیز صدام حسین به خاک ایران حمله کرد و می بینیم هنوز که هنوز است عرب ها از خلیج فارس ما دست بردار نیستند و دهانشان کج و معوج می کنند و از «خلیج العربیه» می گویند که یک بار سازمان ملل توی دهانشان زد. همان سازمان مللی که روزی محمود مچل حاکم فرمایشی ولایت فقیه احکام آن را «ورق پاره» نامیده بود - و هنوز که هنوزه از قطعنامه ها و کنوانسیون ها و قوانین بین المللی طفره می رود و جاخالی می دهد - و بعد سایر مجامع بین المللی و در هفته های اخیر فدراسیون فوتبال آسیا که فقط خلیج فارس را به رسمیت شناخته است. در این جریان گرچه هموطنان آذربایجانی چند بار توی دهان این «جوجه تجزیه طلبان» زده اند وانمود می کردند که برای آموزش زبان ترکی غش و ریسه می روند ولی باز ادعاهای مزدوران ضد ایرانی را می شنویم که می گویند: که نه فقط در آذربایجان که در سراسر ایران ترک ها از حرف زدن به زبان خود محرومند و ستمگران فارسی به آنها مجال نمی دهند که زبان و فرهنگ ملی خود اشاعه دهند و فارس ها همچنان به «ظلم» خود ادامه می دهند.

 جالب این که علاوه بر «جرم» هایی که برای «رضا خان قلدر» تراشیده اند و از لجبازی به او «شاه» نمی گویند! تحمیل زبان فارسی به سایر اقوام را هم افزوده اند و این که: «قاجارها ترک بودند نمی گذاشتند فارس ها ستمگر زبان خود را به ایرانیان ترکمن و مازندرانی و کردستانی و آذربایجانی و سمنانی و گیلک تحمیل کنند». آنچنان که در یکی از کتب (ورق پاره هایی که با سریشم به هم چسبانده اند) و به نام کتاب تجزیه طلبان ترک آمده است:«آن چه با آمدن پهلوی ها (رضاخان میرپنج و پسرش) عاید مردم آذربایجان شد گذشته از استبداد و خفقان سیاسی، ستم ملی بود که از ملی گرایی افراطی فارسیان سرچشمه می گرفت، سیاست شووینیستی و انحصار طلبانه رژیم پهلوی بر این بود که همه مردم ایران را یکباره و یکپارچه فاسی زبان کند و از آنها یک ملت واحد بسازد».

بیخودی نبوده که میان این همه سلطان و پادشاه و قبله عالمی که توی تاریخ و حتی زیر دماغ این اقوام و «پدر جدایی تجزیه طلب ها» بوده اند که از سر مردم مناره می ساخته اند و ننه آنها را به پشت خر ماده طاقباز می خوابانده اند که خر نر بر آن درسپو/ زد! ولی هرچه فحش و تهمت لای ریش و گیس والدینشان هست نصیب آن «پدر و پسر قلدر دیکتاتور» می کنند و ملاحظه می فرمایید که تمامی هم ندارد: نه این فحش ها و نه آن ادعاهای «تجزیه طلبانه»:

هرلحظه به شکلی بت عیار درآید/ هردم به لباس دگران یار !! برآید/.

 

بگذارید از ایران بروند!

می گفت صدتومان می دادم که پسرم یک شب بیرون از خانه نخوابد حالا چه یک شب چه صد شب!؟ حکایت ایرانی هاست . وقتی هفت، هشت میلیون ایرانی هر کدام به فراخور حالشان از ده سال، پانزده سال تا 35 سال در غربت، دور از خانه پدری شب را به روز می رسانند... برای حکومت چه غم اش باشد که 176 نفر ایرانی در زندان های مالزی هستند. چند نفری در اتاق مرگ در انتظار اعدام اند، 4 هزار نفر در بازداشتگاه های موقت اندونزی به سر می برند چندصدنفر از آنها در بانکوک توی هلفدونی هستند و همه آنها به اتهام قاچاق مواد مخدر...

به غیر از عده ای که می خواسته اند در دوردست های اقیانوس به کشوری پناهنده شودند و غرق شده اند و جنازه اشان را کنار اقیانوس انداخته اند؟! گیریم در فاتحه خوانی همه آنها در نیویورک با حضور «حسن روحانی»، مجلس شامی برپا می شود و به 800 نفر ایرانی چلو و خورشت قیمه می دهند و حلوا می خورند و شله زرد نذری!

وقتی چندین و چند ده هزار نوجوان ما نمی توانند درس بخوانند و باید برای کمک به سفره خانوادگی قید میز و نیمکت مدرسه را بزنند و برای خودشان در ناهار بازار بیکاری در ایران ، کاری پیدا کنند! در این میان حالا 712 نفر از دارندگان مدال های المپیاد علمی جهان از کشور خارج شده و یا امسال 350 نفر از برترین آزمون سراسری کشور از ایران رفته باشند؟!

35 سال است که حکومت اسلامی نشان داده به «نخبگان» احتیاجی و اعتنایی ندارد که با رفتن آنان از ایران از شرشان راحت و از قطع توقع اشان نفس راحتی می کشد و بهتر می تواند سر بقیه ای را که ادعای «نخبگی» می کنند، دهه به دهه زیرآب کند. در نهایت خیلی های دیگر بروند که مثل خیلی واردات خارجی از بلاد اسلامی آدم وارد می کنند؟!

رژیم اسلامی رسواتر ، بدنام تر، آلوده تر، کثیف تر و لایق هزار و یک بد و بیراه و فحش و دشنام بیشتر از آن است که از این جور چیزها ککش بگزد که قول معروف کشکش بخوان و پشمش بدان!...

در کوی نیک نامی ما را گذر ندادند/ گر تو نمی پسندی تغییر ده فضا را/.

Comments

Leave a Comment

Archived_issue
مشترک شوید  $1.70 تک شماره 
sam ebrahimi