طنزی از: اکبر اکسیر، از شماره ۱۵۰

by اکبر اکسیر

اشاره: دوستی از تهران طنزی با این تأکید برای شماره ویژه عید برایمان فرستاده بود که متأسفانه به هیچ کدام از دو شماره نرسید و حیفمان آمد آن را زمین بگذاریم، هرچند که عیدانه نباشد.

 

*قاب عکس!

نزدیک عید بود و خانه تکانی

پدر بزرگ عصبانی و محکم

از قابِ پوسیده می نگریست

پچ پچی در گرفت

 مادر گفت:

-این عکس را عوض کنید!

 پدر گفت:

-نه قاب عکس را عوض کنید!

 مادر بزرگ دندانهایش را جا به جا کرد و گفت: 

-اشلا کطوره پدربژرگ را عوض کنید!

 

*سین های بیمار!

سرطان را از مادر...

سکته را از پدر...

سنگ کلیه را از عمو...

... سیاه سرفه را از عمه

... سل را از خاله

و ... سینوزیت را از دایی

... سرماخوردگی را از بقال سرکوچه

 قرض گرفت و آورد نشست

 وسط سفره هفت سین

خواند: یا محول الحول و الاحوال ...

حول حالنا الی احسن الحال!؟

 

*مقلب القلوب

خانه تکانی ... 

چهارشنبه سوری...

نوروز و سفره هفت سین...

دعای تحویل سال نو...

عید و آمدن بهار و سیزده بدر ...

خوب است

مهمان اگر بگذارد!

 

*مبارکست!

سال، نو می شود

شاعران اسم عوض می کنند

علیه شعر خود می شورند،

به کوچه می دوند،

بابا نوروز می شوند،

نفی بلد می کنند،

مسواک می زنند،

از مردم می گویند.

مبارک است انشاالله!

 

*کالبد شکافی!

شب عید مرغ داشتیم

-ران به عرفان رسید

-سینه به ایثار

-دل و جگر به ملیحه

-گردن و دنده و بال و ستون فقرات

به من!

آنجا بود که فهمیدم

چرا پدرها،

اخلاق سگ دارند!

 

*دندان شکن!

از آجیل سفره عید

چند پسته لال مانده است

آنها که لب گشودند، خورده شدند

 آنه که لال مانده انده، می شکنند

 دندانساز راست می گفت:

پسته لال، سکوت دندان شکن است!

 

*نفت آلین!

پدر، نان خالی خورد

من، نان و هندوانه

پسرم، نان و هندوانه با نیمرو

29 اسفند گرامی باد!

 

*مشاوره!

تعطیلات نوروز به کجا برویم؟

-پدر از بی پولی گفت و قسط های عقب مانده

-مادر از سختی راه و از بی‌ خوابی و ملافه و حمام

 ساعت شد 12 نصف شب

 گفتیم: برویم سر اصل مطلب

 یکی گفت: برویم شیراز

دیگری گفت: نه‌ خیر، مشهد!

 ساعت شد 5 صبح

 مادر گفت بالاخره کجا برویم؟

پدر گفت: برویم بخوابیم!

 

*فیش!

مثل قوم و خویش دم عید

تمام فیش ها آمدند

جز فیش مهربان حقوق بشر!

فیش آب، مصرفی «نیما» خان بابت «خوابگه مورچگان»

فیش برق، بابت لامپ اضافی «کافه نادری»

فیش گاز، بابت مصرف بهینه «صادق هدایت»

تلفن، وای نگو، نگو که «سپانلو» ناراحت می شود!

 

*جفتگیری!

نشسته بودیم

مادر، نصیحتم می کرد:

- عجله نکن، چشم!!

درهمین حین، دو گنجشک لات بی چشم و رو آمدند و ...

 آن هم درست جوی چشم ما ...!

مادر سرخ سرخ شد

در دل گفتم:

خوش به حال گنجشک ها

که مشکل سربازی ندارند!

 

*بنفشه بهاری!

برف به طور زنده پخش می شود

تمام شبکه ها برفکی است

من دلگرم بنفشه ای هستم

که کنار اجاق دستشویی حیاط

با شعله بنفش می سوزد!

Comments

Leave a Comment

Archived_issue
مشترک شوید  $1.70 تک شماره 
Free Subscription