هفته گذشته «حضرت آیت الله اکبر هاشمی رفسنجانی رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام»، زندان مخوف اوین را به قدوم خود مزین و مفتخر فرمودند و در حالی که خیلی ها حتی ده، بیست سال پیش آرزو داشتند و حتی فکر می کردند که ایشان می بایستی روزی مهمان زندان اوین (آن هم تا مدت ها) باشند ولی چنین پیش بینی خوش بینانه ای انجام نگرفت. با این حال اکبر هاشمی رفسنجانی مرتب در مظان اتهام های جوراجور مالی و بذل و بخشش های مشکوک و در معرض «حذف»های جناحی و «خود»ی و نا «خودی»های عمده رژیم بود که عده زیادی از اعاظم رژیم و حتی «آیات عظام» و مهره درشت آن (در صف اول آیت الله حسینعلی منتظری) به این طریق «نفله» شدند ولی ایشان همچنان به فوت و فن و لابد به خاطر «ارزش هایی»که در رژیم اسلامی دارد تا کنون از هر گزندی در امان بوده و ماندگار شده است. در حالی که بعضی از ترکش خمپاره هایی که به سوی ایشان نشانه گرفته می شده است در کنار پا و بغل دست دختر و پسران ایشان و منسوبین نزدیکشان فرود آمده و هرچند ضایعاتی مانند حبس «فائزه» خانم و بازداشت توأم با نمایشات بیماری در زندان برای «آقا مهدی» ایشان ایجاد کرده است ولی گویا چنان جایگاهی برای فرزندانش پیش آورده که چشم زخم مهلک تری متحمل نشوند، خود ایشان نیز ناگهان به «تیرغیب» گرفتار نگردند و یا این که به کلی از چشم رهبر بیفتند!
هفته گذشته اکبر هاشمی رفسنجانی برای دیدار فرزند بیمار و زندانی خود به زندان اوین رفته بود که آن دستگیری و این دیدار از زندانی البته، خود به خود و برای رژیمی که در میان کلاف سردرگمی از مسایل لاینحل است و در گل و لای مشکلات مملکتی غوطه می خورد، نمی تواند از چنان اهمیت و اعتباری برخوردار باشد که مورد یک بحث سیاسی قرار گیرد و چند و چون آن بر مسایل جاری مملکتی، بررسی شود.
چه پس از این دیدار رفسنجانی از پسرش، از داغی بعضی فضاهای دیگرکه پیرامون حکومت اسلامی برپا بود، کاسته شد و از جمله فراخواندن رییس جمهوری به مجلس نیز با توصیه آیت الله خامنه ای که «سئوال نمایندگان را ضروری ندانست! (رهبر با لفظ مبارک به نمایندگان محترم گفت: خفه شید!) سر و صداهای پیرامونی آن فرو خوابید.
هر چند هم اکنون روابط چندان صمیمانه ای بین هاشمی رفسنجانی به عنوان رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام و سید علی خامنه ای رهبر جمهوری اسلامی در میان نیست و حتی چنین پیداست که دوستی های دوران سپری شده نیز نمی تواند دست مایه بازسازی روابط گذشته آنها باشد کما این که نه علی خامنه ای در زمینه گیر و گرفتاری های خانوادگی رفسنجانی سخنی و کلامی گفت و نه رفسنجانی سرنوشت دختر و پسرش را با مسایل روز گره زد که او مدت هاست از طرح مسایل مملکتی به طور صریح آن هم طفره می رود و معمولاً به طور کلی در حد «کلاس درس اخلاق» همه مدعیان و طرف های درگیر را به خیرو خوشی و «نظافت و حفظ نظم و احترام به بزرگ ترها» ! نصیحت می فرمایند.
پیداست که همیشه طرح علنی این مسایل درون جناحی هیئت حاکمه حکومت اسلامی ، مملکت را به یک حمام زنانه عمومی مبدل کرده که گاهی هم به کوبیدن طاس و مشربه سیاسی و اتهام به ارتکاب اعمال خلافی کشیده شده و کمتر چهره ای از فحش و بد و بیراه و انگ زنی و نسبت های ناروا و دست آخر «دشمنی با امام زمان» بی بهره مانده است. به خصوص در هر اردوگاه رژیم و درون اصطبل های جناحی از مجلس تا قوه قضاییه و سپاه و حوزه، مملو از اشخاص همه فن حریف ، پاچه ورمالیده، یقه بگیر و فحاش: از روحانی قلچماق تا طلبه قال چاق کن و مداح هجوگو و لیچارباف حضور دارند که به خصوص در ابواب جمعی رهبری حکومت اسلامی به مرور مراتب هرزه درایی و فحاشی و بی چشم و رویی را بیشتر می توان مشاهده کرد و در این امور حتی تجربه دیده و کارکشته هم شده اند!!
شاید زمانه به هاشمی رفسنجانی (اکبر مصلحت) آموخته باشد (همیشه نیز چنین بوده) که با مدارا و احتیاط راحت تر می تواند تا هر ناممکنی را (که باز هم سابقه دارد مثل: جاانداختن سیدعلی خامنه ای به عنوان رهبر رژیم، ولی فقیه و نایب امام زمان) حل و فصل کند و یا پیچ های خطرناک را پشت سر بگذارد، ضمن این که او از صخره های مهیبی نیزغافل نیست که پیش راه او افکنده می شود مگر این که حادثه ناخودآگاهی موجب برخورد میان چهره های «یک منی رژیم» جناح های هیئت حاکمه آخوندی را فراهم آورد که در این میان آدم ها «نیم منی» نیز دست و پاگیرتر و مزاحم ترند!
هاشمی رفسنجانی و سید علی خامنه ای مشابهاتی از نظر ملاحظات و علایق دنیوی و بهره وری خانوادگی و فامیلی بسیاری دارند که دل بریدن و دل کندن از این علایق برایشان، بسیار مشکل و دشوار است.
مسلم این که اگر پسر یا دختر سیدعلی خامنه ای هم نظیر پسر و دختر هاشمی رفسنجانی زندانی می شدند، خانم سیدعلی آقا هم مانند خانم عفت مرعشی همسر رفسنجانی نامه های پر سوز و گدازتری به عنوان یک مادر «مصیبت دیده» !! می نوشت و خود را با مادرانی «همدرد» می دید که به عزای فرزندانشان و یا در درد و فراغ زندانی بودن آنها هستند!؟
اما آنچه در خانواده «روحانیت حاکم» حائز کمال توجه است که حتی در همین گیر و دار نامه نویسی خانم عفت هاشمی فراموش نمی کند و آن «تاریخچه کذایی» که برای «مبارزات! حبس! تبعید! شکنجه! و روزهای زجرآوری است که ایشان ادعا دارد که به دیدن اکبر هاشمی به زندان های قصر و غیره می رفته است... که با آگاهی کامل در این نامه «مادر مصیبت زده» به خوبی جاسازی شده در حالی که لااقل آنچه همه می دانند، سوابق شوهر ایشان به عنوان یک «بساز و بفروش موفق» و نقطه سیاه یا افتخار آمیز!! مبارزات ایشان آن هفت تیری بوده است که برای ترور حسنعلی منصور در اختیار تتمه تروریست های فداییان اسلام و از جمله «بخارایی» گذاشته بود که در چگونگی آن ترور نیز ـ که شرحش را داده اند ـ سه چهارنفر از چندین سوی مأموریت تیراندازی به سوی مرحوم منصور داشته اند که دست بر قضا «بخارایی» موفق به این مأموریت آدمکشانه خود شد.
اما خانم عفت مرعشی که پسرش در سلول «اوین» و دخترش در بند زنان به سر می برد اصلاً و ابداً گوشه چشمی به این همه مبارزانی ندارد که در داخل زندان و سلول ها و دست به اعتصاب غذا و مبارزده می زنند. ضجه و مویه برای فرزندان دردانه اشان لااقل به ایشان فرصت نداد که دو قطره اشکی ولو به دروغ و شکایت و ناله ای از مرگ «ستار بهشتی» جوان غریبی بریزند که مظلومانه در زیر شکنجه در همان زندان اوین کشته شده است، یا ذکر خیری از مادر نحیف و ناتوانی مانند خانم ستوده حقوق دان، و وکیل دادگستری کند که در اعتراض به این که از دیدار فرزندان کم سن و سالش ممانعت کرده اند، بیش از دو هفته است که در اعتصاب غذا به سر می برد.
خانم عفت مرعشی و همسر ایشان اکبر هاشمی رفسنجانی نیک می دانند در چارچوب جمهوری اسلامی ، اصل، بر بقا و ماندن است و اما چگونه ماندن و در چه وضعی به سر بردن ـ تا زمانی که به عبور از خط قرمز «ولایت» نکشیده و بنابر حذف و به کلی نادیده شدن نباشد ـ همیشه قابل محاسبه و در رژیم جمهوری اسلامی جای چانه بازاری دارد. البته با این همه خطرها و انفجارهایی که اکبر هاشمی از آن به سلامت جسته است به او حالی کرده که این بیت را همیشه آویزه گوش کند که:
با نسیمی دفتر ایام بر هم می خورد/ از ورق گردانی لیل و نهار اندیشه کن/.