سیدعلی خامنه ای با نوعی زرنگی و مرد رند بازی از بدو ریاست جمهوری احمدی نژاد طوری وانمود کرده که همه گونه تصمیم گیری ها و اقدامات، الدرم ، بلدرم ها، تهدیدات، اغلب ضایعاتی که دچار مردم شده و ضرر و زیانی که خلایق از حکومت دیده اند آبروریزی هایی که مردم بابتش خجالت کشیده و حقارت حس کرده اند و تمام خجالت های ننگ آوری که مردم به گردن گرفته اند، در واقع به عهده شخص شخیص ! ریاست جمهوری است!! ولی کیست که نداند که چنین مقامی در حکومت ولایی جمهوری اسلامی و با وجود ذی وجود «رهبر معظم» در واقع چرخ پنجم درشکه است که رییس جمهور از آن دو دوزه بازتر و به ظاهر موجه ترش (محمد خاتمی) گرچه یارو رهبر نفهمید ولی توی کارش گذاشت و گفت مقام ریاست جمهوری «تدارک چی» است و «رهبر» فاعل مایشاء و به عبارت دیگر مستبد قلدری است که ته نخ همه تصمیمات مملکتی، دینی، سیاسی و فقهی به بند تنبان «ولی فقیه» وصل است.
با این اوصاف و چنین حقایق و واقعیاتی آن چنان نیست که آیت الله عبدالکریم موسوی اردبیلی خودش را به کوچه علی چپ بزند و وقتی می خواهد بابت انتقاد از وضع نابسامان اقتصادی مملکت و پریشانی وضعیت مردم و اوضاع سیاسی حرفی بزند و کلامی بگوید نظرش به «احمدی نژاد» باشد نه علی خامنه ای و مدیریت کشور را تا آنجایی نالایق و بی عرضه بخواند که بگوید: حتی قادر به اداره یک مسجد نیست.
در همین حال که مشاهده می شود که به اصطلاح روحانیون وابسته به نهاد رهبری و مستمری بگیران حکومتی و ائمه جمعه و مداحان و «بیضه مالان» اندرونی بارگاه ولی فقیه، ضمن دعا و ثنا از رهبر و جمهوری اسلامی ، از بهبود وضع اقتصادی در زندگی مطلوب مردم لاطائلاتی می بافند که در حال حاضر فقط توی بساط راسته بنجل فروش های مجلس اسلامی و ائمه جمعه می توان نظائر آن را یافت و یا در توبره و خل حل و چل های مجلس خبرگان رهبری نظیر «آیت الله محمد یزدی» که می گوید: «وضع معیشت مردم بهتر از هر دوران گذشته است!» آیت الله محمد یزدی نارضایتی عمومی و شکایت از گرانی کمر شکن را با نوعی توهین به مردم، آن را «نق و نوق» و «غر زدن» بیهوده خوانده است!؟
واقع اینست که اکنون «رهبر معظم» ناچار شده که دارد از کوزه یا سبوی بند زده آب سر می کشد و به قول معروف در حال حاضر سر گاو ملا توی خمره گیر کرده است به طوری که آیت الله حائری شیرازی که او هم نماینده مجلس خبرگان رهبری است می گوید کشتی حکومت اسلامی سوراخ شده است!
در چنین وضع متزلزلی سید علی خامنه ای ، نیش روحانیت ـ سابق بر این منزوی و یا محبوس در خانه هایشان را، زیاد به دل نمی گیرد تا شاید به کمک «روحانیت آزرده» و مغبون ـ هم چنین بخشی از روحانیتی که جای دندان سگ های از قلاده رها شده نهاد رهبری روی پاچه اشان است ـ آبروی بر باد رفته «بزرگ ترین انقلاب اسلامی جهان» را به «نهر دوران طلایی امام» برگرداند که هنوز هزاران هزار نعش اعدام شده روی آن نهر، دیده می شود.
آیت الله سیدعلی خامنه ای خیال می کند که می تواند رژیم ورشکسته جمهوری اسلامی را سر و سامانی بدهد که در بدو امر چنین تحولاتی از سوی مسئولینی که حتی یک مسجد را هم نمی توانند «مدیریت» کنند. محال می نماید، به خصوص اولین راه حلی که روحانیون غیرحکومتی ـ نظیر بسیاری از کارشناسان سیاسی و اقتصادی و اجتماعی ـ و حتی پرت از مرحله حکومتداری، پیش پای مقام رهبری قرار می دهند، صرفنظر کردن از مالیخولیای انرژی اتمی و جنون تولید بمب هسته ای و دیوانه بازی «کی میاد به جنگ من؟!» است و به جای این جنقولک بازی ها، مذاکره با آمریکا بر سر مسایلی است که حکومت به عمد برای دشمن تراشی راه انداخته و بابت سرگرمی مردم. این در حالی است که حکومت سیدعلی آقا با تمام دشمنان و رژیم هایی که امام سفارش کرده بود هرگز با آنها سر میز مذاکره و آشتی ننشیند، آشتی کرده و با آنها سر یک میز هم پالوده خورده، با رژیم های کافر و بی خدا نه این که روابط دوستانه دارد و معامله می کند و بلکه به آن ها کمک مالی و قرض الحسنه هم می پردازد.
چنین پیداست که سیدعلی خامنه ای می خواهد با استعانت از روحانیت زیر نفوذ خود و یا معممین آزرده و مغضوب و از، رده خارج شده سابق، پلی بسازد تا به آن سوی دریاها بروند و آبروی بر باد رفته خود و رژیم منفورش را به نهر بوگندوی حکومت اسلامی بازگرداند و به روی خودش هم نیاورد که مردم چه سال هایی بابت این سیاست غلط و منحط ـ که حتی نمی تواند یک مسجد را هم مدیریت کند ـ چه تاوان سنگینی با جان و مال و منافع ملی خود پرداخته اند.
به قول حکیم کاشانی شاعر: جاهل به زور مرشد بی معرفت چه فیض/ کوری کجاعصاکش کور دگر شود؟/.
خرابی های ایران ، مهریه جغدها...!؟
می گویند روزی و روزگاری از ایام پادشاهی انوشیروان و یا حاکم دیگری که در هر حال «بوذرجمهر حکیم» وزیرش بوده است بر حسب اتفاق از منزلگاه ویران و خرابی می گذشتند. آنها بر دیوار خرابه دو جغد مشاهده کردند که خیلی دوستانه دل داده و قلوه گرفته بودند و گپ می زدند. شاه گویا چون می دانست که بوذرجمهرحکیم زبان چرنده و پرنده و درنده را می فهمد، به کنجکاوی از او پرسید: این دو جغد درباره چه چیزی گپ و گفت جغدانه! دارند؟ بوذرجمهر گفت: یکی از جغدها ، دختر جغد دیگر را برای پسرش خواستگاری می کند و دارند بر سر مهریه با یکدیگر چانه می زنند. جغد پدر داماد ده بیست ده خرابه و ویران پشت قباله جغد عروس انداخته ولی پدر دختر هنوز ده، دوازده تا ده خراب تر دیگر می خواهد در حالی که در آن حدود دیگر ده خرابه و منازل ویرانی دیده نمی شود.
بالاخره پدر جغد داماد به پدر جغد عروس گفت: مطمئن باش تا وقتی این روزگار است و چنین وضعی در مملکت حاکم است، با این همه ظلمی که به مردم می رود و خرابی و ویرانی که هست من به زودی چندین ده ویرانه و خرابه پشت قباله عروس خانم جغد می اندازم!
مدت هاست که مملکت ما حال و روز خوشی ندارد. نه وضع مردم و نه آبادانی شهر و روستا با بی سیاستی و ارجحیت دین (آن هم به دروغ) به بقا و سلامت جان بندگان خدا و آبادانی مملکت بی توجه اند ـ آن هم به قیمت بیزاری مردم از خدا، قرآن خدا و پیغمبر خدا ـ علاوه بر آن ظلم و اجحاف و قتل و غارت (قتل، به جرم محاربه با اسلام و غارت به نام اختلاس بیت المال) و در این حال به قول حضرت سعدی اکنون که «سختی به غایت رسید و مشقت به حد نهایت» و پش بند آن سیل و زلزله و حوادث غیرطبیعی هم هست و بی رحمی ارباب بی مروت حکومت و دیر و دور نیست که با این حال «پدران جغدها»ی داماد، می توانند نیمی از ایران مخروبه را پشت قباله عروسان خود بیندازند و «مهریه» آنها قرار دهند این هم جان کلام حضرت سعدی:
دگر کشور آباد بیند به خواب
که دارد دل اهل کشور خراب
انتقام یا عفو، مسأله اینست؟!
عده ای که نمی دانیم عمرشان چقدر طول بکشد در صدد انتقام از رهبران، عاملان و مأموران رژیم جمهوری اسلامی هستند که کس و کارشان را به قتل رسانده اند برادر و پدر و پسر و خواهرشان را به مرگ محکوم کرده و کشته اند بالاخره برای «انتقام» یک خرده حسابی با جمهوری اسلامی دارند به این امید که روز و روزگاری دمار از روزگار آن کسی که ـ عزیزانشان را کشته و یا عامل قتلشان شده ـ درآورند. فعلاً هم سی و سه سال است گوش خوابانده که اگر فرصتی دست داد سیلی جانانه ای حواله آنان کنند و چه بسا که سنگی و کلوخی و گلوله ای نثارشان نمایند و یا تیغی به شاهرگشان برسانند. برحسب حکایت حضرت اجل سعدی علیه الرحمه : مردم آزاری را حکایت کنند که سنگی بر سر صالحی زد. درویش را مجال انتقام نبود، سنگ را نگاه همی داشت تا زمانی که ملک را بر آن لشکری (نظامی) خشم آمد و در چاه کرد. درویش اندر آمد و سنگ در سرش کوفت.
گفت: تو کیستی و مرا این سنگ چرا زدی؟
گفت: من فلانم و این همان سنگ است که در فلان تاریخ بر سر من زدی!
گفت: چندین روزگار کجا بودی؟
گفت: از جاهت اندیشه همی کردم، اکنون که در چاهت دیدم، فرصت غنیمت دانستم.
ناسزایی را که بینی بخت ، یار
عاقلان تسلیم کردند اختیار
چون نداری ناخن درنده تیز
با ددان آن به که کم گیری ستیز
هر که با پولاد، بازو پنجه کرد
ساعد مسکین خود را رنجه کرد
باش تا دستش به بندد روزگار
پس به کام دوستان مغزش برآر!
الغرض صحبت از اینست که با سقوط رژیم یکی از اصول و بنای کار نظام آینده بر «انتقام» باشد. البته با چه محاسبه ای و دو دو تا ، چهارتایی، معلوم نیست؟ ولی قاعدتاً باید دادگاهی باشد و ثبوت جرمی و بازخواستی و شاهدی و دادگاهی ... ولی هنوز که کار به جایی نرسیده. آقایان هم سر و مر و گنده بر تشکچه ای از دلار لمیده اند و در پناه موشک و «هواتندر» و «دریا تندر» و هزار جور میخ و سیخی که دم دستشان رسیده از آن «اسلحه» ساخته اند و امام زمان را هم در «پستو» قایم کرده اند تا ببینند کدام شیر پاک خورده ای می خواهد از آنها «انتقام» بگیرد در حالی که مدعیان سرگرم حل و فصل آنند که آیا بایستی «انتقام» در منشور انقلابی و نظام آینده گنجانده شود یا نه؟!
جای نگرانی اینجاست که به قول «رند شیراز»: برو شکر کن مبادا که از بد، بتر شود!
«آتیلا»ی اسلامی وحشی تر است!
این روزها فرصت نمی کنم ولی بالاخره یک روز باید بروم و به طور مفصل شروع جنگ جهانی دوم را مطالعه مجدد کنم تا ببینم، واقعاً «آدولف هیتلر» به غیر از آن چه که در فیلم ها دیده و توی کتاب ها خوانده ایم دیگر چه «آتشی سوزانده» که آتش جنگ دوم را شعله ور کرده که حکومت جمهوری اسلامی در این 33 سال، نکرده است؟ دست آخرش همین آتش بازی که در منطقه به راه انداخته: تیر و ترقه و فشفشه و موشک و نارنجک و هواپیما بدون سرنشین به هم عهدهای فلسطینی بخشیده که آتش جنگ منطقه ای را بگیرانند و پشت بندش سعی کنند با موش مردگی یک جنگ درست و حسابی اعراب و اسرائیل وبعد حمله نظانی به ایران راه بیندازد (که دلشان خنک شود که آخوند قسم خورده یک مملکت ویران پس از «حکومت لعنتی اش» باقی بگذارد.
یک حکومت مگر چقدر باید از سربازان، تفنگداران، دستیاران یک ابرقدرتی مثل آمریکا یا عوامل انگلیسی و فرانسوی و هر کجای دنیا که دستش می رسد ـ بکشد و هر کجا که می خواهد بمب منفجر کند و هر تعداد که بخواهد در کشورش اعدام کند، به زندان بیندازد و مخالفان سیاسی خود را در کشورهای دیگر بکشد، هر آتشی که می تواند هرگوشه دنیا بسوزاند تا مردم دنیا، آن را یک حکومت مخرب! یک رژیم ضاله! یک دولت جنگ افروز! بشناسند و بنشینند یک فکر اساسی برای قلع و قمع آن کنند، مهارش را بکشند و دهنه اش بزنند؟!
آیا بایستی رژیم جمهوری اسلامی از این بیشتر فتنه کند؟ آتش سوزی و موشک پرانی راه بیندازد؟ و به چه اختیاراتی و بابت چه منافعی که به آمریکا و اروپا و اسرائیل می رساند؟ به فلسطینی ها به چه میزانی؟ که آنها بایستی دو سه نسل با وحشت خو کنند ، زندگی کنند، دلشان بلرزد، قلبشان تیر بکشد، دلواپس باشند که روز و روزگاری در آن جا سر «زمین» دعوا و مرافعه داشته اند؟!
دنیا، آمریکا، اروپا ـ روسیه ـ که خیال می کند با هیچ نیمسوزی نمی توان که زیر تنبانش «گُر» بگیرد . یا «چین کمونیست» ـ که حالا نه «چین افسانه ای» است و نه «کمونیست مائویی» که «آب تربت» ساخت چین به گلوی بیمار جمهوری اسلامی می ریزد. کشورها و دولت های دیگر چه نشانه ای، علامتی ، شرار آتشی و میله داغی می خواهند تا باورشان شود که حکومت اسلامی آتش افروزست، جنگ طلب ، ضد انسان و ضد تمدن است . آیا باید فاجعه ای و مصیبتی مثل هیتلر تجدید شود و یا منتظرند که «آتیلای اسلامی» از این سرزمین ها بگذرد و همه چیز را ویران کند تا ببینند زیر پا ستوران اسلامی و نعلین های آیت الله ها هیچ علفی سبز نمی شود...؟!
به راستی انسان امروز دیرباور شده است یا عظمت فاجعه را حس نمی کند؟!