قلم رنجه: خط سومی های بازیگر! ، از شماره ۱۳۳

by شهرام همایون

انقلاب ، ظاهراً دو سو دارد. یک سو حکومت و سوی دیگر کسانی که به حکومت معترض هستند و درصدد به دست گرفتن قدرت و پایین کشیدن حکومت از اریکه قدرت.

گفتم: «انقلاب ظاهراً دو سو دارد»  چرا که بخش سومی هم هست که معمولاً در عین حال که بیشترین نقش را در روزهای انقلابی دارد اما همیشه پنهان است آنها، هم هستند و هم نیستند.

هستند اما دیده نمی شوند. هستند اما هرجا و هر وقت که زمانش فرابرسد از نظرها غیب می شوند و در عین حال که چپ هستند ، راست می شوند، اگر راست هستند به چپ می روند به آسانی سیاه را سفید یا سفید را سیاه جلوه می دهند . صد دلیل ارائه می کنند که شب است و در عین حال با یک دلیل ثابت می کنند که روز است و خورشید تابان در حال پرتو افکنی !

آنان کتابخانه بزرگی دارند از مردان بزرگ. گاهی از این، گاهی از آن نویسنده یا شخصیت سیاسی قرن برای اثبات نظریه خود «کُد» می آورند و با تنها چیزی که آشنا نیستند حیا و شرم است.

در انقلاب ایران نیز ، اینها بودند، بسیار هم بودند. فعال بودند و قلم و کلامشان مؤثر بود. اینها بیشتر کسانی بودند که هنگام قدرت شاه، میهمان سفره او بودند، مداح او بودند، معرف او بودند، توجیه گرش بودند. اینها قدرت ویژه ای در جلب توجه قدرت به خود دارند، می دانند چگونه و چه زمانی و کی و با چه واژه هایی مداحی کنند که مدحشان اثر کند مهم نیست از چه کسی مدح می گویند ـ هرکس و در هر شرایطی ـ می توانند با واژه های فریبنده خود به مراکز قدرت نزدیک شده و از مواهب آن بهره مند شوند و تمام معیارها و ارزش هایی را که ظاهراً به آن معتقد بودند یک باره زیرپا گذاشته و از جبهه چپ به راست نقل مکان کنند.

شاید هم بتوان آنان را پیرو مکتب «ماکیاولیسم» دانست، کسانی که بر این باورند: «هدف وسیله را توجیه می کند»! با توجه به این نکته که هدف برای آنان یعنی «خود» یعنی منافع خود.

به عنوان مثال چه کسی می توانست باور کند توده ای های بی خدا یار و یاور امام شوند و برای رسیدن به هدف خود «وسیله» را از از غریب ترین امکان موجود ، یعنی مذهب انتخاب کنند.

یا حتی اگر زمانش برسد هم آنهایی که هزار و یک دلیل برای افیون بودن مذهب ارائه می کردند یکباره در زندان (مانند احسان طبری) مذهب، مفسر قرآن شوند .

تصور نکنید این خط سومی ها محدود و منحصر به چپ است. مرحوم احسان نراقی را ببینید که چگونه از کاخ شاه ـ سر از بیت امام درمی آورد و چون اکنون به رحمت خدا پیوسته است راحت می توان گفت که همزمان با تغییر رأی ـ تغییر لباس داد و آن سر و روی غربی ، به شمایل اسلامی بدل شد و نشان داد که اگر راهش را بدانید می توان در عین مشاور فرهنگی رژیم شاه بودن معلم اخلاق رژیم اسلامی هم شد.

اما این ها نمونه های واضح و سرشناس آن خط سوم هستند نمونه های بسیار دیگری نیز وجود دارند. نمونه هایی که حتی بیش از آن آیت الله توده ای یا فیلسوف درویش مسلک، ترفند شناس و بازیگر صحنه سیاست اند.

آن توده ای ها نتوانستند بازی اشان را ادامه دهند. در نیمه راه دستشان رو شد، آنقدر هوش و ذکاوت نداشتند که بدانند تا کجا باید رفت و از کجا باید جدا شد.

یا آن حضرت فیلسوف گرچه از کاخ به مسجد رفت اما انقدر باهوش نبود که به موقع و در زمان خود، مسجد را رها کند آنقدر ماند تا حیثیت  و مقام علمی خود را در این راه از دست داد، البته شاید روی دیگر مسئله این باشد که شرمشان آمد بازی را بیش از این ادامه دهند.

اما... وای از این اما ، در میان این خط سومی ها، هستند کسانی که به مراتب روی کیانوری ها و احسان طبری ها و نراقی ها را سفید کرده اند. این گروه از خط سومی ها آن روز که شاه در قدرت بود با مقالات و تفسیرها و فیلم ها و  سخنرا نی ها یشان «چهره» بودند و از مزایای حکومت بهره می جستند و چنان تبحری داشتند که در عین بهره، حتی از مزایای حکومتی، آنقدر یکی به نعل و یکی به میخ بزنند که روشنفکر هم خوانده شوند (شاید اساساً روشنفکری در آن زمان یعنی بدانی چگونه می توان از بودجه محرمانه وزارتخانه ها مستمری داشت، پله های ترقی را به کمک مأموران امنیتی ده تا در میان طی کرد و در جامعه به عنوان چهره ی معترض شاخص بود) اینها شامه خوبی هم داشتند، بوی سقوط نظام گذشته که به مشامشان رسید یک شبه انقلابی شدند ریش گذاشتند (تا اینجای کار مانند نراقی عمل کردند) سرود انقلاب سر دادند و چون در حکومت شاه مداحی تأثیر گذار را آموخته بودند از تجربه ی خود برای نزدیک شدن به سران انقلاب بهره جستند. در عباداتشان شاید تنها واژه ی «شاه» و «امام» را عوض کردند. همان هایی که در کافه نادری عرق کشمش 55 را با بطری سر می کشیدند شیعه شناس و امام شناس شدند و هم آنهایی که از بودجه محرمانه نظام حاکم، ارتزاق می کردند آنچنان سرود آزادی سر دادند که آزادیخواهان زبان در نیام کشیدند. اما ظاهراً انقلابیون باهوش بودند و تجربه رژیم شاه را تکرار نکردند. از وجود این ها استفاده کردند و این ها هم تا می توانستند با واژه های فریبنده در تحمیق جامعه تلاش کردند. اما از این جا به بعد بازی جالب تر می شود، تا این جای کار خیلی ها با هم بودند از توده ای و کمونیست  گرفته تا روزنامه نگار و فیلمساز و شاعر، اما از این جا به بعد فقط بخشی از این خط سوم قدرت بازی گری داشت، یعنی با آن که توانسته بود به جامعه بقبولاند که گرچه با شاه بوده است اما «نفوذی» بوده و حالا واقعاً انقلابی است. حالا نیز باید از انقلاب نیز جدا شده و ضد انقلاب می شدند و به صف اپوزیسیون می پیوستند. این دیگر شهامت می خواست، قدرت می خواست و البته چیزهای دیگر که حرمت قلم اجازه ذکر آن را نمی دهد.

 اما آیا واقعاً با خودتان فکر کرده اید که چگونه انسانی می تواند:

1 ـ در رژیم شاه باشد و از منافع آن بهره مند شود.

2 ـ از رژیم شاه ببرد به او بد و بیراه بگوید و به صف انقلابیون بپیوندد.

3 ـ از انقلاب جدا شده و برای جلب قلوب مردم دوباره از شاه بگوید و سوزناک هم بگوید.

به راستی این آقایان خط سومی تصورمی کنند مردم و جامعه عقل اشان حافظه اشان را از دست داده اند و به فرض که چنین باشد آیا تصور نمی کنند تاریخ درباره ی آنان چه قضاوتی خواهد کرد؟! اما درد اینجاست که این راه هنوز ادامه دارد و آقایان مشغول آماده کردن سناریوی بعدی هستند و خود را آماده می کنند که بعد از با شاه بودن، بی شاه بودن، انقلابی بودن، ضد انقلابی شدن برای روزگار تازه ای خود را آماده کنند و اینجاست که باید همگی هوشیار باشیم.   

Comments

Leave a Comment

Archived_issue
مشترک شوید  $1.70 تک شماره 
Free Subscription