چگونه موسیقی ایران شکل گرفت و اولین مؤسسه برای تعلیم موسیقی تأسیس شد و اوج و نزول پیدا کرد

by مهندس عبدالحمید اشراق

 

موسیقی ایرانی از مردم و اقوام مختلفی که در این کشور پهناور زندگی می کنند سرچشمه گرفته است. اکثر دهات و مراکزی که تمدن جدید کمتر به آن رسوخ کرده هنوز موسیقی محله یا منطقه خود را حفظ کرده اند و با صفا و دلبستگی خاصی آن را اجرا می کنند.

در جامعه موسیقی ایرانی، افرادی که همت کرده موسیقی نواحی مختلف را، با سازهای محلی و نواها و ریتم های متعدد از جوانب گوناگون بررسی کرده باشند، بسیار نادرند. از سوی دیگر این نوع موسیقی نیز کم و بیش با پیشرفت زمان و رسوخ آداب شهری در دهات و قصبات، اصالت خود را از دست داده است و تشخیص ریشه های این گنجینه فرهنگی کار ساده ای نیست.

کشورهای دیگر ضبط و کلاسه کردن موسیقی «فولکلوریک» را از دیرباز به انجام رسانده اند و پدیده های قرن اخیر نمی تواند در فرهنگ موسیقی قدیمی آنها اثری داشته باشد.

کشورهایی که عمل نگهداری آثار هنری خود را نادیده گرفته باشند، معدودند و اکثر آنها ملودی های دست نخورده دهات و قصبات خود را در بایگانی مخصوصی کلاسه کرده اند.

 

جمع آوری ملودی های ایرانی

موسیقی دانان ایران نیز در این زمینه فعالیتی را آغاز کردند ولی به علت وسعت کشور و بی شمار بودن ملودی ها نتوانستند همه آنها را جمع آوری و ضبط کنند.

این ملودی ها در مجموعه دستگاه های ایرانی یعنی هفت دستگاهی که داریم، نیز اثر گذاشته که خود بحث جداگانه ای دارد. منشاء تعدادی از گوشه های دستگاه ها، آهنگ های محلی است که توسط هنرمندان تنظیم و در دستگاه های ایرانی وارد شده است.

دستگاه های ایرانی از مجموعه ی ملودی هایی تشکیل شده است که از قدیم سینه به سینه برای نسل جدید به یادگار مانده است.

دستگاه های موسیقی ایرانی به عبارتی هفت گانه بوده است: راست پنجگاه، نوا، چهارگاه، ماهور، همایون، سه گاه، شور، که به آن پنج مقام دیگر به نام های: بیات ترک، ابوعطا، بیات اصفهان و دشتی را می افزایند و مجموعه 12 دستگاه را ردیف موسیقی سنتی ایران می نامند.

در مورد تعداد دستگاه ها یعنی 12 عدد یا 7 عدد، تاکنون استادان موسیقی ایرانی به توافق نرسیده اند و مثلاً بعضی ها «بیات اصفهان» را در گوشه ای از دستگاه «همایون» می دانند.

گروهی که عاشق موسیقی سنتی هستند مباحث علمی مربوط به آن را نادیده گرفته اند و به کار خود ادامه داده اند و آنچه را که سینه به سینه، می آموزند برای آنها کافی است. به نظر آنها تعداد 7 یا 12 و یا 5 دستگاه، اصل کار را عوض نمی کند. موسیقی ایرانی همین است و لاغیر.

 

دستگاه ها و گوشه ها

دستگاه، از یک پیش درآمد که از زمان «درویش خان» شروع می شود و سپس به تدریج گوشه هایی در همان دستگاه که نام هایی خاص خود دارند، به مرحله اجرا درمی آید. گوشه ها هر یک حالت خاصی دارند که نوازنده با تکرار ده ها بلکه صدها بار آن را به سینه سپرده است. در اینجا باید گفت که برخی از پیش کسوتان معتقدند که گوشه ها و ردیف های موسیقی ایرانی را فقط از راه سینه به سینه می توان آموخت و «نت» به هیچ وجه جوابگوی فرهنگ موسیقی ایرانی نیست. محمدعلی شجریان خواننده معروف و استاد ایشان آقای برومند در این برداشت بسیار پافشاری می کنند.

سه نت در هر گوشه بیشتر شنیده می شود. «نت اولیه» که آغاز هر گوشه است، «نت تأکید» که نوازنده بر روی آن بسیار مکث و بازی می کند و بالاخره «نت» سوم «نتی» است که در اجرای دستگاه، از دیگران وظیفه مهم تری دارد و بیشتر به گوش می رسد.

برای این که حالت گوشه ها برای شاگرد ساده روشن شود و زود آن را فراگیرد استادان قدیم برای هر گوشه ای که مشکل بود، شعری پیش بینی کرده بودند و شاگرد با خواندن شعر، گوشه به یادش می آمد و آن را اجرا می کرد.

دستگاه ها ریتم ندارند و بدون ریتم اجرا می شوند. وقتی شاگرد حالت دستگاه و یا گوشه را فرا گرفت آن را با سلیقه خود خواهد نواخت، به شرط این که حالت گوشه ها را رعایت کند. این شیوه را بداهه نوازی در موسیقی ایرانی می نامند، یعنی این که یک نوازنده می تواند یک گوشه را در چند نوبت با چند اجرای مختلف بنوازد، در صورتی که روحیه آن را حفظ کند.

بداهه نوازی که البته منحصر به موسیقی ایرانی نیست، این است که نوازنده بی هیچ نوشته ای بتواتند با رعایت محدودیت هایی که برای او قایل شده اند، بالبداهه یک اثر را خلق کند. این محدودیت ها ظرافتی خاص دارد و فقط به فقط به مرور زمان  می توان به این حالت های خاص خو گرفت و گوش را به آنها عادت داد.

 

شکل گرفتن موسیقی ایرانی

به این سبب است که موسیقیدانان برجسته ای که در عنفوان جوانی باشند، در موسیقی ایرانی کمتر دیده شده است، مگر این که نوجوان آهنگ های ضربی را بنوازد که آنها از روی نت زده می شوند و نوازنده بر اثر تمرین زیاد قطعه را خوب اجرا می کند، بنابراین پیاده کردن احساس درونی یک نوازنده روی پرده تار یا هرساز دیگر، با درآمیختن تعدادی نت که بتواند به نحوی زیبا، دلنشین، مطلوب، حالت موسیقی سنتی را بیان کند، نیاز به فراگیری در زمانی طولانی دارد.

موسیقی ایرانی تک صدایی و بدون وزن است، بخش هایی که دارای وزن می باشند عبارتند از «پیش درآمد، چهارمضراب، رنگ» و بالاخره «تصنیف» که با شعر توأم است. این موسیقی به سه فرم بیشتر اجرا می شود: در مجالس جشن و شادمانی، در مجالس مذهبی و بالاخره در حالت عرفانی و درویشی.

شکل گرفتن موسیقی ایرانی ابتدا با روی کار آمدن ناصرالدین شاه که علاقه ای به امور هنری داشت و بعد به خصوص در زمان مظفرالدین شاه که موسیقی دان ها را بیشتر تشویق می کرد قوت گرفت. بنابراین اولین مؤسسه رسمی برای تعلیم موسیقی در سال 1265 در ایران تأسیس شد که توسط یک فرانسوی به نام مسیو لومر

Le Maire

اداره می شد.

در این مدرسه، موسیقی ارتشی تعلیم می دادند و از موسیقی ایرانی خبری نبود. اولین جزوه ای که در مورد موسیقی علمی با چاپ سنگی انتشار یافت، توسط همان مسیو لومر تدوین شده بود. این جزوه حاوی قواعد اولیه موسیقی خارجی بود و نخستین کتاب موسیقی ایرانی، دستور تار کلنل وزیری بود که به فارسی و در برلن چاپ شد.

این مؤسسه، بعدها موجب تأسیس هنرستان عالی موسیقی کلاسیک شد که ارکستر سمفونیک ثمره آن است. پیش از به وجود آمدن این ارکستر سمفونیک، به ابتکار شهرداری، یک ارکستر بزرگ به عنوان ارکستر بلدیه نیز وجود داشت و چند سال فعالیت می کرد و «ارکستر سمفونیک تهران» حدود سال های 1313 اولین برنامه خود را برای جشن هزاره فردوسی و به رهبری «غلامحسین مین باشیان» با همکاری 40 موزیسین که در ارکستر بلدیه کار می کردند و چند تن دیگر شروع کرد.

فعالیت این هنرستان با تغییر رؤسای مختلف از جمله: پرویز محمود، بهاء الدین بامشاد، روبیگ گریگوریان و غیره ادامه داشت. در مقابل این هنرستان یک مدرسه موسیقی ایرانی نیز تأسیس شده بود که در آن فقط سازهای ایرانی و نیز تئوری موسیقی را تدریس می کردند. رؤسای این هنرستان سعی داشتند این رشته هنری را احیاء کنند و از حالت فلاکت و بی رمقی و مطرب مأبی بیرون آورند و آن را در ردیف بقیه هنرها جلوه دهند.

این فعالیت ها با انتشار کتب و سخنرانی های متعدد و جلسات بحث و گفتگو ادامه داشت و دگرگونی قابل ملاحظه ای در ارکان موسیقی سنتی به وجود آورد. ولی اختلافات بین دو گروه موسیقی سنتی و موسیقی غربی، یا بین المللی روز به روز بیشتر می شد.

 

تدریس موسیقی خارجی

هنرستان عالی موسیقی فقط رشته های موسیقی خارجی را تدریس می کرد و الگویی از کنسرواتوارهای خارجی بود.

دانشجویان این هنرستان موسیقی خارجی، دانشجویان سنت گرا در موسیقی ایرانی را قبول نداشتند و چون در استخدام این گروه، یعنی گروه موسیقیی خارجی، دقت بیشتری می شد، امید شاگردان هنرستان موسیقی ملی، رفته رفته به یأس مبدل می شد زیرا هیچ سازمانی یک سه تارزن خوب و یا نی زن خوب را برای هنرنمایی استخدام نمی کردند. بنابراین مابین دو هنرستان جنگ و جدال های برقرار بود ولی کلاس های آزاد موسیقی ایرانی، روز به روز بیشتر می شد.  

روزی نبود که کلاس جدیدی دایر نشود و چون قوانینی برای افتتاح کلاس های موسیقی تدوین نشده بود، بنابراین هرکس می توانست کلاسی تأسیس کند. رادیو و تلویزیون تنها وسیله اشاعه این موسیقی سنتی بودند و هر کس که از هنری برخوردار بود، به راحتی می توانست در این دو مؤسسه نیز خودنمایی کند و هنر خود را عرضه دارد. ولی چون از زمان افتتاح مدارس هنری چندان نگذشته بود و از طرفی آزادی موسیقی هنوز در مراحل اولیه خود قرار داشت، هنوز هنرمندانی بارز و دارای کیفیت ارزنده تربیت نشده بودند. تنها تعداد معدودی از قدما بودند و چون این دو مؤسسه از آنها تجلیل چندانی به عمل نمی آوردند، آنها نیز خود را کنار کشیده بودند تا این که وزارت فرهنگ و هنر دست به کار شد و سعی کرد در این امور مداخله داشته باشد.

دو مجله موسیقی یکی در بخش خصوصی به نام «مجله موزیک ایران» و دیگری دولتی به نام «مجله موسیقی» مدافع این رشته هنری بودند. در مجله بخش خصوصی انتقادهای شدید از وضع اسفناک موسیقی می شد. ولی مجله دولتی راه خود را می رفت و اهمیتی به این انتقادات نمی داد.

رقابت ها و ابتکارات من درآوردی به اوج خود رسیده بود و عقده تقلید از کنسرت های خارجی آنقدر بالا گرفت که یک نفر یک ارکستر ده تا بیست نفری از نوازندگان یک نوع ساز، تار یا سنتور درست می کرد و اسم آن را ارکستر نو یا جدید می گذاشت. در حالیکه همه نوازندگان هم زمان یک ملودی را می نواختند و فرد دیگری از همین قماش به طریق دیگری خود را نشان می داد.

 

حفظ سنت های ملی

آقای «آلن دانیلو» محقق موسیقی شرقی در شماره 25 بهمن 1337 مجله موسیقی می گوید: «جسورترین موسیقی دانان آنهایی هستند که با سنت های ملی خود عهد مودت می گسلند، محتاطانه از لذت ها و خوشی هایی که موسیقی شان برای آنها فراهم می آورد ، چشم می پوشند و هم خود را وقف ایجاد ارکستر می نمایند. زیرا که به آنها گفته اند که موسیقی هر ملت متمدنی، ارکسترهای بزرگ و متعددی را ایجاب می کند».

در این دوران کم کم کلمه «نت» بر سر زبان ها می افتد. هر موسیقی دان سنتی که سازی را به نحو شایسته ای می نوازد می کوشد نشان دهد که با نت نیز آشنایی دارد. در کلاس های خصوصی عده ای شروع کردند که موسیقی را با نت تدریس کنند. اما عده ای به شدت با این کار مخالفت نشان دادند و می گفتند نت خشک است و ملاحت و نرمی را از نوازنده می گیرد. مرحوم «مرتضی محجوبی»  یکی از برجسته ترین نوازندگان پیانو نت ها را به فارسی می نوشت و علاماتی مخصوص برای کشش نت ها برای خود تدوین کرده بود. اختلافات گروه سنتی  و موسیقیدانان تحصیل کرده، حتی به مطبوعات هم کشید.

آقای فریدون فرزانه از موسیقی دانان برجسته که کنسرواتوار چند کشور را دیده و تمام کرده بود، در مقاله ای خطاب به روح الله خالقی، یکی از خادمان موسیقی سنتی و نویسنده چند کتاب در مورد موسیقی ایرانی، چنین می نویسد: «... آقای خالقی دستگاه های موسیقی ایرانی جز یک جنبه مطربی ارزش دیگری ندارد ولی بقایای آن در پشت کوه ها، در ایلات و بین مردم پاک این مملکت که دور از فساد شهرها زندگی می کنند، وجود دارد و همان ها هستند که شعله ملیت را فروزان نگهداشته و موسیقی واقعی ملی ما را که همان ترانه های بومی باشد، شعله ور ساخته اند.

... آقای خالقی موسیقی شما نه جنبه علمی دارد، نه جنبه هنری و نه جنبه ملی. حال از شما می خواهم بپرسم این سازهای غربی (پیانو، ویولن) در ارکستر شما چکار دارد...»

 

موسیقی یا اباطیل؟

«... آقای خالقی به عقیده من و خیلی های دیگر، روش شما برای موسیقی این مملکت بی اندازه مضر است. وقتی که ملت خیال کند موسیقی ایران همین اباطیل است، رو برمی گرداند و به طرف دیگر متمایل می شود و در این تمایل ممکن است گمراه شود ...

آقای خالقی با کمال تأسف و شرم مشاهده می کنم که موسیقی عربی، هندی، اسپانیولی، رومانی را با سامبا و رومبا ترکیب کرده و به نام موسیقی ایرانی به خورد مردم می دهند...»

(مجله موزیک ایران، شماره 58 ، مارس 1957)

در این محیط ناآرام، هر دو گروه با هم صف آرایی کرده هر گروهی سعی می کرد طرف مقابل را لکه دار کند. ارکستر سمفونیک تهران مرتباً برنامه های خود را که از آثار پرویز محمود، روبیگ گریگوریان، حسین ناصحی و سایر ایرانی های تحصیل کرده و آثاری از موسیقی دان های معروف بود، در تالار فرهنگ، پشت اپرای کنونی اجرا می کرد، اما هیچوقت نتوانست در قلب دوستداران موسیقی ایرانی رسوخ کند. انجمن های دیگر چون انجمن فیلارمونیک ، انجمن هنرجویان هنرستان عالی موسیقی نیز با ترتیب دادن کنسرت های متعدد و دعوت از هنرمندان برجسته دنیا سعی می کردند که در قشر طرفداران موسیقی سنتی رخته ایجاد کنند و دلباختگان هنر ایرانی را به سوی خود بکشانند.

در مقابل، وزارت فرهنگ و هنر، در برابر آنها چند ارکستر ایرانی از افراد تحصیل کرده به رهبری آقایان علی محمد خادم میثاق، روح الله خالقی، ابوالحسن صبا و غیره تشکیل داده بود و این گروه ها در مقابل کنسرت های متعدد خارجی سعی می کردند که آهنگ های قدیمی ایران را جمع آوری کنند و به مرحله اجرا درآورند.

در این دوره تعداد کتب و منابع علمی که نسل جوان بتوانند از آنها استفاده کنند بسیار معدود و اندک بود. مسئله تحقیق و جستجو درباره موسیقی ایرانی و موسیقی ادوار گذشته مانند دوران هخامنشیان، ساسانیان یا سده های دیگر و یا مشکلات دیگری چون «ربع پرده» و «آرمونی» در موسیقی ایرانی توجه کسی را جلب نمی کرد.

آنچه بیشتر مورد نظر می نمود، نواختن دستگاه های ایرانی به صورت سطحی و بدون منبع علمی و مدون شده بود. البته نباید فعالیت تعداد معدودی از هنرمندان برجسته چون وزیری، خالقی و موسی معروفی و دیگران را نادیده گرفت، ولی اینها قطره ای بودند در مقابل دریا.

 

آغاز تحقیرها و توهین ها

این روش تا قبل از انقلاب ادامه داشت تا این که انقلاب شد و تنها مدرسه موسیقی ملی برای حدود 60 میلیون جمعیت ایران که تقریباً صدنفر شاگرد بیشتر نداشت و یک مدرسه عالی موسیقی که آن هم در همین مقیاس بود، به کلی تعطیل شدند. موسیقی ممنوع شد و استادان هر دو هنرستان، هریک به گوشه ای از از دنیا پناه بردند. از آن پس جای آن حداقل فعالیتی که انجام می شد یأس و نومیدی گرفت. آقای «فریدون ناصری» رهبر سابق ارکستر سمفونیک تهران در مجله آدینه چنین می نویسد:

«... اما در سال های اخیر این ارکستر نابود شد، بیشترین ضربه ها بر آن فرود آمد. درست مثل آن که آن را با دینامیت صدپاره کرده باشند ... هر نوع توهین، تحقیر و بی اعتنایی را بر آن روا داشتند. حقوق نوازندگان بسیار ناچیز بود، برای ارکستر و برای نوازندگان آن هیچ اعتباری قایل نبودند. موزیسین ها، سختی ها و ناروایی ها و بی احترامی ها را تحمل می کردند، ارکستر، بسیاری از نوازندگان خوب خود را از دست داد و دچار عدم توازن شد. از این رو تأمین نیروی از دست رفته، کار آسانی نیست...».

با این مقدمه و شنیدن اظهارات موسیقی دانان و دست اندرکاران این هنر در ایران باید گفت که موسیقی ایرانی هنوز راه خود را پیدا نکرده و به یک کلاف سردرگمی تبدیل شده است و با ضربه هایی که با تعطیل و باز کردن مدارس هنری، با بستن کلاس های موسیقی و یا ممنوع و آزاد کردن موسیقی و محدود کردن فعالیت هنرمندان و ده ها مشکل و موانع دیگر بر بدنه آن وارد آمده، نباید توقع داشت که محققی در این رشته پیدا شود و یا این هنر از مرزهای کشور خارج بشود و پر و بال بگیرد و در صحنه هایی جهانی عرض اندام کند.

به علت تاریک و مبهم بودن آینده این هنر، بسیار کم هستند افرادی که آن را به صورت حرفه ای پی گیری می کنند، خلاصه در یک کلام باید گفت که: متأسفانه یک رکود کامل، در هنر موسیقی ایرانی حکمفرماست.

 

Comments

Leave a Comment

Archived_issue
مشترک شوید  $1.70 تک شماره 
Library