اعتراضات وسیع مردم، در پس تقلب انتخاباتی سال 88 می تواند، ارزیابی های تازه ای، در مورد جهت گیری سیاسی مردم ایران به دست دهد. بدون تردید، «رأی دهندگان به موسوی و کروبی» صد در صد در زیر عنوان «اصلاح طلب» جای نمی گیرند. این جمعیت ده ها میلیونی، ایران معترضی بودند و هستند که خواستار تغییراتی در وضع سیاسی موجودند. که می تواند طیف بسیار وسیعی را در بر بگیرد. گروهی از این جمعیت چندین میلیونی بدون تردید و با تمام وجود مخالف نظام جمهوری اسلامی است که در داخل مرزهای ایران، چنین ابراز عقیده علنی به اعدام فوری منتهی می شود. بنابراین، این قشر از جامعه که ما از آن آمار دقیقی نداریم، خود را به ناچار در صف بندی هایی قرار می دهند که مثلاً در «چارچوب قانون اساسی جمهوری اسلامی» خواهان اجرای قانون و قطع پاره ای بی عدالتی ها و اعمال خلاف قانون حکومت است.
بی گمان گروهی هم «دل بسته به اصلاحات» در چارچوب قانون اساسی موجود و پیشرفت های اصلاحی قدم به قدم دارند که این دسته از مردم را اصالتن می توان «اصلاح طلب» نامید. بنابراین کل جمعیتی که به صورت میلیونی پس از تقلب انتخاباتی 88 به خیابان ها ریختند، ایرانیانی بودند، دارای افکار و عقاید گوناگون. یعنی از معتقد به براندازی رژیم اسلامی تا معتقد به ایجاد اصلاحات در رژیم اسلامی. بنابراین اطلاق نام «اصلاح طلب» به کلیه ی معترضین انتخابات 88 نظریه ی درستی نیست اما یک مسأله روشن است و این که اکثریت عظیم مردم، در مقابل فساد دستگاه شکست خوردند. اگر بخواهیم انواع قانون شکنی ها را در نتخابات سال 88 مورد مطالعه ی دقیق قرار دهیم متوجه می شویم که با عبور کاندیداها از صافی شورای نگهبان ، انتخابات جای خود را به انتصابات می دهد. در واقع امر انتخاباتی در کار نبوده و نیست. یعنی با وجود شورای نگهبان و رد صلاحیت از کاندیداها تصمیمی را که مردم باید اتخاذ کنند، شورای نگهبان با خلع صلاحیت از مردم، خود اتخاذ تصمیم می کند.
در قدم آخر هم به آسانی آراء مردم را نمی خوانند و یا معکوس، به نفع شخص مورد نظر خودشان می خوانند. البته وضع از این هم اسفناک تر است. ما دیدیم که گزارش تعداد آراء به نفع «رئیس جمهور منتخب» بیشتر از جمع آرای، رأی دهندگان در آن شهر و یا منطقه بوده است.
به راستی این مؤمنان ، این روحانیون و یا این مردان راه خدا و دین، تا این درجه در فساد و تزویر و دروغگویی، غوطه ورند؟
تا به حال از طرف منتقدین و مخالفین این گونه بیان شده که بله اینان مردمانی دروغگو و دسیسه چین هستند و برای حفظ تمامی قدرت، دست به هرکاری می زنند. اما به اعتقاد این قلم، این حرف ها از پایه و اساس نادرست است. این روحانیون، این همه تلبیس و خدعه نیازی ندارند. این ها مو به مو فقه اسلامی را به مورد اجرا می گذارند. در فقه شیعه انتخابات مردم به هیچ روی وجود ندارد و فاقد معناست در فقه شیعه، اجماع حتا غایب است. حکم، حکم ولی امر است. بنابراین روحانیون حاکم بر ایران با پیروی از دستورات فقهی و شرعی خود عمل می کنند. برای آنها از نظر فقهی رأی مردم واجب نیست حتا مستحب هم نیست. وقتی یک مدرس حوزوی علمیه ی قم مانند آیت الله یزدی، بارها اعلام می کند که: رأی مردم ، در جمهوری اسلامی هیچ نقشی ندارد و هیچ لزومی ندارد! کار شرعی خود را انجام داده است این ما هستیم که باید این سخنان را بشنویم و به معنای نهایی آن پی ببریم. به همین دلیل است که من نسبت به فکر اصلاح طلبی به طور کامل ناامید هستم و معتقدم تا جمهوری اسلامی برقرار است اصلاح طلبی نوعی آب در غربال ریختن است.
حال این پرسش پیش می آید که چرا این حکومت و رهبر این همه برای انتخابات اهمیت قائلند ؟ و اصرار دارند که انتخابات با مشارکت هرچه وسیع تر مردم برگزار شود؟ پاسخ این سئوال به نظر من این است که هیأت حاکمه ی ایران، با این نمایش بزرگ، در درجه ی اول به جهانیان و در مرتبه ی دوم به مردم ایران القاء شبهه می کند که حکومت اسلامی مستظهر به پشتیبانی مردم است و آنچه ما می کنیم به پیروی از مردم است. دروغ گویی و ریا، این جاست. و تجربه ی تاریخی سی و سه ساله نشان داده است که این آقایان مؤمنانه، انتخابات را به نفع خود مصادره می کنند. رأی واقعی مردم نه تنها برایشان اهمیت ندارد بلکه زیان آور است. رأی واقعی مردم درست در مقابله با خواست ها و اهداف روحانیت قرار دارد . یک بار دیگر چکیده ی موضوع را تکرار می کنم.
روحانیت حاکم بر ایران، از نظر فقهی، اعتباری برای رأی مردم قائل نیست. فقط انتخابات صوری برقرار می کند که در داخل و خارج کشور، دهان دموکراسی خواهان را بسته باشد.
بنابراین فرض، این پرسش پیش می آید که آیا این توده ی میلیونی مخالفین باز هم باید در انتخابات شرکت کنند؟ پاره ای جناحان در داخل کشور به این پرسش پاسخ «آری» می دهند و دلیل آنها مبارزه از طریق مسالمت و به علاوه تمرین دموکراسی یا دموکراسی خواهی است. به نظر این قلم این سخنان از پایه و اساس غلط است. ما با دستگاهی طرفیم که به آراء مردم احتیاج ندارد. تجربه هم نشان داده است که آراء مردم را نمی خواند و شخص مورد نظر خود را ، از صندوق های رأی بیرون می آورد. بنابراین در هر انتخاباتی با مشارکت میلیونی مردم، فقط یک برنده وجود دارد و آن هم دستگاه مستبد و دیکتاتوری حاکم است و مردم با مشارکت در انتخابات، به کار و کسب یک دستگاه دیکتاتوری، رونق می دهند حداقل رونق این است که دستگاه می تواند اعلام کند که کل نظام جمهوری اسلامی مورد قبول و پذیرش مردم است. که ما می دانیم چنین نیست.
حال بیاییم به یک فرض محال بیاندیشیم. به این ترتیب که این اکثریت مخالفین جمهوری اسلامی ، در خیمه شب بازی انتخابات شرکت نکنند یادمان نرود که ما مخالفین جمهوری اسلامی معتقدیم که قریب به نود درصد مردم ایران با جمهوری اسلامی به درجات مختلف و با دلایل مختلف، مخالف اند. اگر این سهم نود درصدی در انتخابات شرکت نکند و در روز انتخابات حتا از خانه اش بیرون نیاید، بدون تردید این نمایش دروغین مقبولیت و مشروعیت، با خطر قطعی رو- به- رو می شود.
بدیهی است که سازمان های نظامی و انتظامی در چنین حالتی افراد زیر فرمان خود را بسیج می کنند که با آنها حوزه های رأی گیری را پر از ازدحام و شلوغ نمایش دهند. ولی شکل و شمایل ها و عدم تفاوت های جنسی و سنی، دست دستگاه را رو خواهد کرد.
اگر دو یا سه بار انواع انتخابات دولتی این گونه برقرار شود، چه خواهد شد آیا حکومت گران جمهوری اسلامی می توانند به مانند امروز ادعای مشروعیت و مقبولیت داشته باشند. در حقیقت نافرمانی مدنی باید از چنین نقطه ای شروع شود: جدا بودن خط دولت و مردم باید به وضوح در جهان به نمایش گذارده شود. با هزاران تأسف باید بگویم که این نافرمانی مدنی، در جامعه ی امروز ایران میسر نیست. گروهی از مردم توسط یارانه خریداری شده اند. گروه قلیل دیگری به دلیل حساب های بانکی اشان که از طریق چپاول اموال عمومی میسر شده، دست به چنین کاری نمی زنند. گروهی هم هنوز به اسلام و قدرت آزادی بخشی اسلام خرده امیدی دارند! با این همه اگر مخالفین و منتقدین حکومت ، مسئله ی رونق نبخشیدن به خیمه شب بازی انتخابات را جدی بگیرند، این دکان دروغین ، کساد خواهد شد.
راهی آغاز خواهد شد و راه هایی گشوده خواهد شد برای بایکوت کردن هیأت حاکمه در جهات دیگر. لازمه ی این گونه مبارزه یک دلی و هماهنگی و هوشیاری مردم در همه ی جهات است. به عنوان مثال وقتی ورود زنان را به استادیوم های ورزشی ممنوع کردند. اگر مردان نیز به اعتراض، از رفتن به استادیوم های ورزشی خودداری می کردند، چه می شد؟ این کم هزینه ترین و کم خطرترین مبارزه با فرامین قشری عقب مانده بود. اگر مردان فقط یکی دو ماه به استادیوم ها نمی رفتند بدون تردید دستگاه فرمان مسخره اش را پس می گرفت. این مثال ها بسیار زیادند. من به واقع خون به دل می شدم که زنان ایرانی در آواز خواندن ممنوع شده بودند و مردان آواز خوان از چپ و راست کنسرت برقرار می کردند و کنار گذاشته شدن زنان برایشان هیچ اهمیتی نداشت.
من می دانم که مردم ایران به این زودی ها به اتحاد سیاسی نخواهند رسید دلایل تاریخی و جامعه شناسیک این مدعا بسیار است. اما ای کاش ما مردم می توانستیم در یک مبارزه ی منفی ، در یک مبارزه ی بی هزینه و بی خطر با هم اتحاد و همدلی به دست می آوریم.