خالی نبودن عریضه:از «خلع کسوت روحانیت» تا خلع ریش به جرم اخاذی!، از شماره ۱۱۶

by عباس پهلوان

یکی از «دادگاه های ویژه روحانیت» در زندان اوین یا یک «گورستان چال» دیگر، یک آخوند را به عنوان «روحانی نما» ـ که ضمناً «اخاذی» نیز می کرده و دارای ریش بلندی هم بوده ـ لابد عمامه کت و کلفت و گنبدنمایی هم بر سر داشته است و به سایر اسباب اخاذی و شیادی نیز مجهز بوده است (عبا و لباده و نعلین) و مسلم این که به اندازه یک سکه پنج ریالی هم جای «مُهر نماز» روی پیشانی اش داغمه بسته بود به «خلع کسوت روحانیت» محکوم کرده است.

اما ضمن این ها برای محکومیت نامبرده توصیه شده است که ریش انبوه و دراز او را نیز (که لابد تا روی شکمش می رسیده) به اندازه معقولی با ماشین نمره چهار «کوتاه» کنند!(ته ریش)!

ضمن این توصیه به کوتاه کردن ریش «روحانی نمایی» که با عمامه و عبا و ریش «اخاذی» می کرده و مردم را «تیغ» می زده است حاکی از این هم هست که دادگاه روحانیت تأیید کرده است (مردم که خوب می دانستند) که اگه ریش نیز در این دوران از اسباب حرفه های ناهنجاری (علاوه بر مشاغل حکومتی) مثل حقه بازی و رمالی و جن گیری و «تلکه» کردن و اخاذی از مردم است.

پیش از انقلاب و در همان بحبوحه «جنون گاوی» انقلاب اسلامی این بنده ریشی به یادگار سفر حج در «مکه معظمه» بر «سیما»ی خود داشتم که گرچه پیش از «انقلاب شکوهمند» ریش را با کراوات و لباس تر و تمیز و شیک و پیک «قاطی» زده بودیم و منظریه کریه آخوندهای امروزی را نداشت ولی پاری وقت ها و در مجالس و محافل ، اسباب «ریشخند» این جانب هم می شد.

حالا به نظر می آید خیلی از آن قبیل اشخاصی که بابت ریش متلک هم به ناف این بنده می بستند ، الان خود ریشی و ته ریشی، در بساط دارند که فعلاً مملکت «ریشوها» و ریشدارهاست.

می گویند روزی ناصرالدین شاه از شازده ای که ابواب جمعی نوه های فتحعلیشاه بود پرسید: سلطنت ما، با دوران خانان منفور (خان بابا) چه توفیری دارد؟(می دانید فتحعلیشاه، ریش درازی داشت که تا پایین تنه اش می رسید ولی ناصرالدین به درازی سبیل افزوده بود و ریش را می تراشید). شاهزاده قاجار نوه خان بابا گفت: برای من فرقش اینست که آن زمان که خان بابا ریش داشت همه مقامات و درباریان ریشو بودند و ما جوان بودیم و بی ریش. حالا که به دوران ظل الله رسیده ایم و ریش درآورده ایم ، همه به تبعیت اعلیحضرت، بی ریش شده اند. (علی الناس علی دین ملوکهم!)

آن زمانی که ما «ریش » داشتیم به هیچ حسابی نمی رفت ولی هنوز چند ماهی از انقلاب نگذشته بود که نگاه های غضبناک و چپ چپ به ریش این بنده در کوچه و خیابان شروع شد و به مجالس فامیلی و غیر فامیلی کشید که اغلب به هر جا می رفتیم، مدعوین محترم یکهو از سر و صدا و بگو و بخند می افتادند! کم کم می شنیدی که لیچار هم می بافند و به قول عبید زاکانی «ریش» طوق لعنتی بر گردنمان شده بود.

معروفست که این ریش را هم «شیطان» اول به گردن حضرت آدم انداخت و فرشته های ریش ندیده که به آدم سجده هم می کردند به قدری برای ریش آدم بهشت نشین هره کره کردند تا بالاخره از خجالت از بهشت بیرون زد و ریش یا «طوق لعنت شیطان» بر گردن بخشی از آدمیزاد همچنین فرمان برداران خاص شیطان ـ آقایان روحانیون و آیات عظام در دو ، سه دهه ای است بر صورت حکام حکومت اسلامی ماند.

اما حکایت ریش مخلص! بالاخره ما دو، سه سالی بعد از انقلاب خود را از شر ریش راحت کردیم و خدا پدر آن راننده تاکسی را بیامرزد که در یک راه بندان خیابانی حوصله امان سر رفت و زدیم به خط چپ خیابان که خلوت تر بود و یک تاکسی که از روبرو می آمد از این خلاف نامعقول این جانب در رانندگی، به قدری عصبانی شد که با ویراژی تند از کنار اتومبیل من گذشت و در همان حال داد زد: ریدم به ریش ات!

از همان لحظه این بنده حس کرد که واقعاً به جای «ریش» یک تاپاله نجاست به صورتم ماسیده و با این که در محلی کار داشتم ، دور زدم و فی الفور به خانه رفتم در میان تعجب و حیرت اهل منزل اول با ماشین اصلاح و سپس تیغ فرداعلا به ریشه ریش زدم و خود را به طور کامل «خلع ریش» کردم و نفس راحتی کشیدم. حالا آن آخوند که این «خلع کسوت روحانیت» شده و ریش دراز و انبوه او را هم کوتاه کرده و ته ریشی برای او باقی مانده است، برود یکسره خود را از تهمت ریش داشتن خلاص کند. خدا را چه دیدی روزی تیغ به دست او خواهد افتاد که ریش این جماعت سالوس و ریایی را «سه تیغه» کند و به قول حضرت اجل سعدی:

ای درونت برهنه از تقوی

وز برون جامه ریا داری

پرده هفت رنگ در مگذار

تو که در خانه بوریا داری

 

 

 

تو در اوج فلک چه دانی چیست؟

 

«حوزه علمیه خراسان » خبر راه اندازی رشته تخصصی و «فقه فضایی» را در این مدرسه مذهبی داده است. اگر هوسانه «برنامه تولید بمب اتمی» چنانکه می گویند از جمله «ویارانه»های آیت الله سیدعلی خامنه ای باشد لابد «ویار فقه فضا» از توصیه های مدبرانه و عالمانه حضرت آیت الله «علم الهدی» امام جمعه مشهد رضوی است.

اگر به ادعای «فقه شیعه» ـ که حالا آخوندهای حکومتی همان حرف ها را هم قبول ندارند ـ بنا به سفارش حضرت علی احکام مذهبی را بایستی مجتهدان و فقهای شیعی «به روز» کنند و نقل است که امام اول شیعیان گفته است که فرزندان خود را بر حسب روز تربیت کنید! و مسلم این که سایر احکام و قوانین اسلامی نیز که مربوط به دوران اعراب بدوی بوده است نیز شامل این تغییرات هم می شود (دیگر دست بنده خدایی را در این حال و هوای زندگی شهری بابت دزدی نبایستی برید که به احتمال زیاد زن و فرزندانش، در محل و نه در مدرسه و نه فامیل از خجالت نتوانند سرشان را بلند کنند).

لابد آن زمان یا فکر نمی کردند که اسلام از همان حدود جزیرة العرب (مدینه و مکه) فوقش شام و کوفه فراتر برود و 1400 سال و خرده ای دین اعراب در سایر بلاد هم باقی بماند آن هم به زور شمشیر سرداران معاویه و یزید و سایر خلفای اموی و جاسوسی و حیله و تزویر و دو دوزه بازی و زهرخوران های متعدد خلفای عباسی (هارون و مأمون و الناصربالله و ...) و احکام تازی از سرزمین عربستان فراتر برود و در یک دنیای بی سلاح و فارغ از جنگ، با «شمشیر» و نیزه وحشت بیافرینند تا جایی که «مکتب تشیع» خود را از اسلام عربستانی (تازی) جدا کند و اصحاب و اذناب دین محمدی «ورقه اجتهاد» بدهدو اختیار تغییراتی که با فتوی میسر می شود و با روادید و تفسیرهای قرآنی، در حد «کارشناسی ارشد» و نقل بخشی از سوره های کلام الله مجید، تا آن چه عقلی و عملی تر است، راست و ریست شود.

حالا ملاحظه می فرمایید حضرات به کلی امر به خودشان مشتبه شده تا جائیکه می خواهند برای کهکشان ها و سیارات تا آسمان هفتم «فقه فضایی» بنویسند و با دو سه آیه و روایت سر و ته تمام مسایل فضایی در «فقه اسلامی» حل و فصل کنند!

در گلستان سعدی آمده است که منجمی به خانه در آمد یکی مرد بیگانه را دید با زن او به هم نشسته اند (خاکه رو خاکه می کردند!) دشنام و سقط گفت و فتنه و آشوب خاست. صاحبدلی که برین واقف بود ، گفت:

تو بر اوج فلک چه دانی چیست

که ندانی که در سرایت کیست!

آقایان با همین حکومت اسلامی اشان، چنان گو گیجه گرفته اند که نمیدانند دیگر دست تو کدام سوراخ اسلام کنند که بتوانند اوضاعشان را روبراه نمایند و مرتب همه اشان آسمان و ریسمان می بافند و از گرانی مرغی می روند به اوضاع بحرانی جهان و از نرخ ارز بوی «امام زمان» به مشامشان می رسد و امید دست به نقد این که دعاهای شب قدر باعث «برکت الهی» شود.

می گفت: قاچ زین را بگیر، اسب سواری پیشکشت!

 

شعله ای در قلبمان بیافروزیم و خورشیدی در سرزمینمان!

 

ما ملت از همان سالی که «المپیکی» شدیم آن هم با یک مدال «سلماسی» ـ لابد نوشته های «الهی عزیز» را می خوانید ـ شوق و ذوق خاصی به «المپیک ها» داشته ایم، گیریم که از المپیک حتی دو، سه مدال به چنگ می آوردیم و همان قدر برایمان شادی آفرین بود و باد به غبغب داشت که اگر در هر رشته ای قهرمانانی می فرستادیم و یک گونی مدال برایمان می آوردند.

ما با مدال کشتی گیران مان، وزنه بردارانمان نمیدانیم (دیگر در چه رشته هایی؟) همیشه افتخار کرده ایم برای این که همان زمان نیز خود را بابت هجوم اسکندر و چنگیز و سعدابن وقاص و دیگر یورش های اقوام وحشی ـ که تمدنمان و افتخاراتمان را لگدمال کردند و بر باد دادند ـ احساس تحقیر می کردیم. بر خلاف آن دری وری هایی که آن روزها زیادتر متداول بود، این مدال ها را به حساب نظام و حکومت نمی گذاشتیم گرچه با آن همه نداری و فقر، فرستادن قهرمان به المپیک بدون کمک نظام (این هفته در مقاله الهی عزیزمان می خوانید که شاه فقید صدهزارتومان برای سفر المپیکی ها داد) به هیچ وجه میسر نبود.

این چنین حالتی باد کردن «غرور ملی و احساسات ناسیونالیستی» نیست . نوعی تسکین است ولی همان زمان، مخالفان نظام تمام قضایا را قر و قاطی و این احساسات را مسخره می کردند در حالی که همان زمان می بایستی به استادان دانشگاه هایمان، به پیشرفت و ترقی مملکتمان، به دستاوردهای صنعتی و دانشگاهی، تعداد چندین و چندصدهزار نفری دانشجویانمان در خارج و داخل افتخار می کردیم و خیلی چیزهای دیگری که متأسفانه از آن ها بی تفاوت گذشتیم.

به همین جهت چند بار در این دو هفته با چند نفری که تیم های ورزشی اعزامی به المپیک لندن را مربوط به جمهوری اسلامی می دانستند ـ پس پسکی از آنور بام افتاده بودند ـ درگیری داشتم و برخلاف آنها، این ورزشکاران را هموطن خود به حساب می آوردم که بایستی به آنها افتخار کنیم به خصوص چه بسیار که با انقلاب متعفن و نحس و نجس خود با حکومت کثیف تر و بوگندوتر برآمده از انقلاب در این سه دهه چه بسیار افتخاراتمان را از کف داده ایم. تحقیر شده ایم که اکنون باید با درخشش این مدال ها شعله ها در قلبمان بیافروزیم و خورشیدی در سرزمینمان. 

Comments

Leave a Comment

Archived_issue
مشترک شوید  $1.70 تک شماره 
Library