از شما چه پنهان که چند نفری از خوانندگان مجله، این بنده را کلافه کرده اند که چرا «سرمقاله» نمی نویسم! البته جای تعجب است که چطور این هموطنان عزیز توجه ندارند که سرمقاله نویسی زیر عنوان طنز «برای خالی نبودن عریضه» دیگر معنایی ندارد؟! چون این طور پیداست که آنها می خواهند از «مسایل اساسی ایران و جهان» سردربیاورند که اغلب چیزی درمیآید مثل فال قهوه!
دیگر این که بنده که باشم که از سیر تا پیاز مسایل ایران را ـ باز جای خودش ـ در رابطه با جهان بتوانم مطرح و درباره اش وراجی کنم و نتیجه بگیرم که یا همان موقع خواننده بگوید «جفنگ» گفته و یا هفته بعدش همه حرف ها را مثل ماست بیخ ریش نگارنده بچسباند.
سرمقاله معمولاً در مورد یک مسئله ای است که رهبر، رییس جمهور و با مقامات مملکتی دیگر مطرح کرده اند و درباره اش بایستی قلمفرسایی! کردکه هرجور فکرش را بکنید کاری است بی معنی به خصوص مملکتی که سگ صاحبش را نمی شناسد و رییس جمهورش کاسه چکنم؟ چکنم؟ دستش گرفته! و بقیه هم انگار تمام تهدیدات تحریم ها، نارضایتی ها، تحصن ها، تعطیلی کارخانجات و اعتصاب ها یک نوع نمایش های فرعی و یا تمرین برای نمایش بزرگ روز شکوهمند 22 بهمن و سی و پنجمین سال انقلاب است!
خدابیامرزد دوست بزرگوارمان «تورج فرازمند» نویسنده و مطبوعاتی بزرگمان را که وقتی مجله «جهان» را منتشر می کرد و مرتب خوانندگان از کمبودسرمقاله می نالیدند... ... پس از چندی او مقاله جالبی به بهانه سرمقاله نوشت که: من اصلاً بلد نیستم سرمقاله بنویسم!؟
ظاهراً سرمقاله نویسی در دهه 1320 به واسطه وفور مطبوعات و ابراز عقاید متداول شده بود و به مرور چم و خم خاصی پیدا و افراد خاصی به عنوان سرمقاله نویس معروف شده بودند. مثل عبدالرحمن فرامرزی که دستش توی کاسه سیاست بود و به هر محفلی و مجلسی نیز سرمی زد و خیلی ها را می دید و در مجموع با حرف و سخن ها و دیدارها چیزی می نوشت که حتی نخست وزیر وقت هم خیال می کرد این یک مشی تازه سیاست روز است که دستورالعمل اش صادر شده... یا کسی مثل «محمد مسعود» در سرمقاله اش فاشگویی می کرد و با تهدید و فحش به دزدان، پولداران، همه آنهایی که در هفته 5 ریال می دادند و روزنامه «مرد امروز» او را می خواندند، خوششان می آمد که مرد امروز ، فی المثل حاج علی نقی کاشی تاجر پولدار آن زمان را دراز کرده است!
این سبک سرمقاله نویسی در زمان دکتر مصدق ، میان روزنامه های مخالف او «طلوع، فرمان، ...» رواج پیدا کرد بعد این بیماری گریبانگیر بعضی از روزنامه های طرفدار خود دکتر مصدق مثل «شورش» کریم پورشیرازی هم گرفت که حسابی از جاده زده بود به حاشیه خاکی و گرد و خاک راه انداخته بود...!
باری، با همه این ها تازه «سرمقاله را هم نوشتی آن وقت خود خوانندگان عزیز و هموطنان صبح تا شام انگار دست به قلم «سرمقاله» نویسی بوده اند آن ها نیز نتیجه خودشان را می گیرند که: همه اش در ردیف «ساخت و پاخت» است. خودشان با همند! انگلیس این طور گفته! روس این طور باج خواسته... یعنی یک سطر از استدلال هایی که تو در سرمقاله ات گفته ای در اظهارنظرهای آنان نیست.
تازه بعد هم می گویند: این را ولش! بی بی سی... یا رادیو اسرائیل را بگیر! ببین ... اونا درست میگند!
پس اجازه بدهید ما راهمان در حاشیه و سرمان در این باشد عریضه «خالی» نباشد و سرمقاله نویسی پیشکشمان!
این چه استغناست یارب وین چه قادر حکمت است/ کاین همه زخم نهان هست و مجال آه نیست/.
ضمانت اجرایی یعنی کشک!
سابق بر این اگر که کسی برای گرفتن قرضی به شخصی که داده بود مراجعه می کرد و طرف نداشت و یا نمی خواست بپردازد طرفین پس از بگو مگو دست آخر طرف مقروض کف دستش را نشان طرف می داد و می گفت: میگی نه؟ این کف دست یک مو از اون بکن!
یعنی بی خیالش! سال هاست روسای سازمان ملل متحد بابت محکوم کردن کشورها و دولت ها به نقض حقوق بشر و یا شکایت دولتی از دولتی دیگر... می نشینند و ساعت ها، روزها، حرف می زنندو قطعنامه صادر می کنند از 200 نفر اعضای حاضر 180 رأی مخالف و چند نفر موافق و چند نفر ممتنع رأی می دهند که مثلاً کشوری که قتل عام کرده ! نقص حقوق بشر داشته! یا تبعیض نژادی راه انداخته! خقوق اقلیت ها را زیرپا کذاشته! محکوم است !اما دست آخر که می خواهند نتیجه بگیرند که بالاخره باید چگونه به حسابش رسید! رییس سازمان ملل متحد کف دستش را نشان می دهد. صاف! صاف! و می گوید: این تصمیم ها ضمانت اجرایی ندارد!
به این ترتیب سال هاست که آب در هاون می کوبند (به جز مواردی که صلاح قدرت های بزرگ باشد) بحث و مذاکره می کنند و دولتی را غاصب! حکومت ها را سرکوبگر! دیگری را قهرمان تبعیض نژادی!... سومی و چهارمی را واجب الطرد!و اعمالش را غیر انسانی می دانند، ولی نتیجه اش چی؟ ولی به قول شاباجی خانم آن موقع ها: حالا کیه و عمل کنه، حاج آقا رو دمر کنه!
باز صد رحمت به لولوی سرخرمن که باز تا مدتی کلاغ ها و پرنده ها از آن حساب می برند که سازمان ملل متحد آن دو سه ساعت ترساندن را هم ندارد در بعضی موارد پیشاپیش مثل حکومت اسلامی می گوید: اصلاً و ابداً ما چیزی به اسم حقوق بشر را قبول نداریم که شما محکوم می کنید یا تقبیح امان می فرمایید! (حتی زحمت نمی کشندکه بگویند : بذارید در کوزه آبش را بخورید)!
سایر میثاق های بین المللی مثل حقوق زنان، کودکان، کارگران، اقلیت های نژادی و... نیز همین وضع را دارند.
در واقع سازمان ملل باید یک فراش مثل «اوس عباس» مدرسه ما داشت که وقتی ناظم حکم محکومیت یکی از بچه ها را می داد که شیشه شکسته! کتابچه دزدیده! سال اولی ها را کتک زده! و... ... پشت بندش اوس عباس را صدا می زد... ردخور نداشت که لااقل 15 تا 20 ضربه چوب آلبالو کف دو دستش می خورد و آن وقت بود که زنگ تفریح معنا پیدا می کرد!
نه حالا که تمام جلسات مجمع عمومی سازمان ملل متحد عینهو زنگ تفریح است. حتی وقتی دولتی را محکوم می کنند او را مانند بچه های مشق ننویس و یا شلوغ کن های کلاس به نوعی یک لنگه پا نگه نمی دارند که یک کلاه بوقی سرش بگذارند که اسباب خنده دیگران باشد و طرف هم خجالت بکشد و موردی که مثل جمهوری اسلامی باشد که دیگر نور علی نور . طرف مربوطه عینهو آن فاحشه ای است که زمان های قدیم به صورتش ماست می مالیدند و وارونه سوار خرش می کردند. و با ساز و نقاره دور کوچه ها و محله ها می چرخاندند و مردم «هو» اش می کردند و مسخرگی درمی آوردند که آبروی زنکه را ببرند.
اما یک دفعه زن رو به تماشاچیان کرد و گفت چی شده که هره و کره راه انداختید؟ ماست به صورتم مالیدند که خنک بشم! سوار خرم کردند و دارند دور کوچه می گردونند که گردشم بدند! ساز و نقاره هم می زنند که دلم باز بشه! شماها برید فکر خودتون باشید!
طرح بلشویکی بسیج مهد کودک ها!
از این پس شاهد قورق کردن، بگیر و بزن و ببر در مهد کودک ها (همان کودکستان های سابق) خواهیم بود چون «محمد جواد امام پور» مدیر معرفتی / تربیتی طرح «شجره طیبه صالحین» (اصلاً شغل این آقا یعنی چی؟ انگار می خواستند از نان توی سفره این بنده خدا بگذارند) و می گوید: طرح بسیج با اهمیت انجام کارهای تربیتی در سنین پایین با عنوان بسیج مهدهای صالحین راه اندازی می شود و در مقطع ابتدایی و راهنمایی نیز ادامه پیدا می کند».
حکومتی که سرتاپا مملکت را درغرقاب فساد و تباهی، ننگ و بدبختی و نکبت فرو برده به وسیله این شخص «هالوی مأمور» ادعا کرده که: «با راه اندازی این طرح، کودک از همان ابتدای ورود به اجتماع ، وی در محیطی پاک و به دور از گناه رشد پیدا می کند تا بتواند بقیه راه تکاملی خود را به راحتی سپری کند».
(نه این که هم اکنون چندین میلیون دختر فراری و پسر معتاد ، زنان خیابانی، دزد، خیابان خواب در ایران نداریم؟)
جالب این که گفته شده: «این طرح از دستورات نظامی رهبر معظم است».
بندبند این طرح داد می زند که رونشت برابر اصل فرامین حزب کمونیست شوروی، آلمان شرقی، و سایر کشورهای کمونیستی است و معلوم نیست این طرح های شکست خورده در دنیای بلشویکی چطور این طور جامه اسلامی پوشیده و در سرزمین امام زمان به مرحله اجرا گذاشته می شود؟!
باید عده ای پیدا شوند این کمونیست های ارسالی یا توده ای های قدیمی سال ها در شوروی مارخورده و افعی شده و حالا در قالب «حکومت روسی پوتین» در بدنه رژیم جاسازی شده اند، بیرون بیندازد و بگذارند لااقل این ته ایمان مردم باقی بماند و سایر مردم هم به زندگیشان برسند.
این گونه طرح ها را با اسامی «رد گم کنی» (امام پور) و عناوین جعلی «شجره طیبه صالحین» را بایستی به فاضلاب بیندازند و مردم را از شر یک عده جاسوس خلاص کنند که : امیدوار بود آدمی به خیر کسان/ مرا به خیر تو امید نیست، شر مرسان/.