مکن که کو لبه ی دلبری شکسته شود «حافظ»
صدای پای «ایرانستان» به گوش می رسد. مرزهای کنونی ایران به بهای هزاران و میلیون ها سَری است که به باد رفته است. این را هم باید بدانیم که هرتکه ای از خاک ایران زمین که از پیکر ایران بزرگ جدا شده، در اثر دو عامل تعیین کننده بوده است: اول خودکامگی سلاطین که مصلحت عمومی را فدای مصالح شخصی کرده اند! دوم عدم رغبت مردم در حمایت از همان سلاطین مستبد و خودکامه.
ما در طول تاریخ شواهد بسیاری داریم که مردم منطقه ای به دلیل از حد گذشتن ظلم حاکمین محلی، از دشمن مهاجم استقبال کرده اند.
یک نمونه ی آن کاری است که مردم نیشابور کردند. مردمی که از ظلم و ستم بی اندازه و بی حدود «سوری» حاکم دست نشانده ی سلطان مسعود غزنوی، به «طغرل وینال» نامه نوشتند و از آنها خواستند که به نیشابور حمله ور شود. از این نمونه ها در تاریخ بسیار داریم.
مردم همدان هم قتل عام را به جان خریدند ولی از سپاه «زیاریان» حمایت نکردند.
خودکامگی و استبداد و زورگویی پیوسته یک نیروی گریز از مرکز ایجاد می کند.
امروز ایران در چنین شرایطی است. به خصوص که سیاست های خارجی هم به خاطر پاره ای اهداف استراتژی و یا اقتصادی، بادزن چنین آتشی شده اند. در جایی خواندم که از فکر «پان ترکیسم» حمایت می شد. آنچه که این روزها بر بعضی زبان ها رانده می شود، اگرچه حرف تازه ای نیست، ولی دلایل پشت پرده ی تازه ای دارد. بسیاری اوقات درپس پرده، بین حکومت ها ماجراهایی می رود که عموم از کُنه آن بی خبرند و چه بسا که عده ای بی خبر از همه جا، در چنین گردابی قرار گیرند و نام خود ضایع کنند.
ما می دانیم که حکومت فعلی ایران به قصد صدور به اصطلاح «انقلاب اسلامی» در سایر کشورهای اسلامی فعالیت های پنهان و آشکار دارد. همان طور که دخالت جمهوری اسلامی در امور سوریه امروزه به صورت واضح و روشن به چشم می آید. دخالت و حمایت های پنهانی همین حکومت به اسلام گرایان ترکیه را نباید نادیده گرفت. پیداست که دولت ترکیه در مقابل این نوع تلاش های حکومت ایران، چاره ای ندارد که پرونده ی قدیمی و بسته شده ی «پان ترکیسم» را دوباره بگشاید. تا بتواند در مقابل دخالت های نابجای حکومت ایران سدی ایجاد کند.
این سخن در منطقه ی ما حرف تازه ای نیست. بدیهی است که دولت ها برای این قبیل سیاست بازی ها بودجه ای هم اختصاص می دهند. و در چنین موقعیت هایی، کسانی یافت می شوند که با استشمام بوی پول ـ بدون اندیشه به عاقبت ننگ آلود آن ـ پای به میدان می گذارند. خدا را شکر که شعار توخالی «پان ترکیسم» در آذربایجان ایران خریداری ندارد.
مردم آذربایجان، در طول تاریخ در سده های گذشته، در مقابل هرگونه تجاوز خارجی سینه سپر کرده اند. حتا اگر خارجی و مهاجم هم زبانشان بوده باشد. نکته ی مهم این که بزرگ ترین و پرافتخارترین ناسیونالیست های ایرانی، از میان مردم آذربایجان برخاسته اند. هنوز صدای ستارخان در گوش هر ایرانی وطن پرست زنگ می زند وقتی در پاسخ کنسول روس گفت: «تفنگ به دست گرفته ام که مردم ایران، زیر پرچم اجنبی نروند»! در دوران مقاومت مردم تبریز و دولت در آغاز مبارزات سلحشورانه ی مجاهدان تبریز به دستور کنسول روس بر سر در خانه های تبریز، پرچم روس برافراشته شد تا اهالی آن خانه ها در امنیت باشند و مبارزان با استبداد آسان تر شناخته شوند. این مجاهدان تبریزی بودند که از محله ی «مردخیز» یک به یک پرچم روس را از سر در خانه ها ساقط می کردند.
تاریخ در همه احوال چراغ راه گشایی می تواند باشد. وقتی مجاهدان تبریز با استبداد محمدعلی شاهی می جنگیدند، این عثمانی های ترک زبان بودند که پیوسته روستاهای آذربایجان را قتل عام می کردند. شما می توانید گزارش مفصل و دقیق این وقایع را در تاریخ هجده ساله ی آذربایجان و هم چنین تاریخ مشروطه (به قلم احمد کسروی) بخوانید. ترک زبانان عثمانی، مردم ترک زبان آذربایجان را قتل و عام می کردند در حالیکه مجاهدان ترک زبان آذربایجانی برای آزادی و استقلال ایران، خون می دادند ایرانی که اکثریت آنها فارس زبان بودند.
کمی دورتر تاریخ گواهی می دهد که عثمانی ها در عهد صفویه، بارها بر آذربایجان تاختند و از قتل و غارت مردم هم زبان خود دریغ نورزیدند و باز همان مردم ترک زبان آذربایجان همدوش قزلباش ترک زبان، ترکان عثمانی را از خانه ی خود رانده اند.
آن سلطان سلیم ترک زبان بود که پس از شکست دادن شاه اسماعیل ترک زبان در چالدران، به تبریز تاخت و سه شبانه روز مردم تبریز را قتل عام کرد. همین سلطان سلیم بارها به تبریز تاخته و تا توانسته تبریز را در تصرف خود نگه داشته و هر بار با همت و غیرت ایرانیان ترک زبان از آذربایجان رانده شده. عثمان پاشا هم مردم تبریز را قتل عام کرد. سلطان مراد هم به آذربایجان تاخت. این بار مردم شهرها و دهات خانه و کاشانه ی خود را رها کردند و گریختند و سلطان مراد فرمان آتش زدن شهر و روستا را داد و بسیاری از شهرها و روستاهای آذربایجان را به خاکستر تبدیل کرد. این هم زبان های ترک عاشق و شیفته ی زبان فارسی هم بوده اند و به دانستن زبان فارسی فخر می کرده اند و گاه به فارسی هم شعر می سروده اند.
می خواهم بگویم هم دلی با هم زبانی دو چیز جدا هستند. همین ترکان عثمانی ، وقتی افغان ها اصفهان را گرفتند، موقع را مغتنم شمردند و برای چندمین بار تبریز را متصرف شدند و از قتل عام «مردم هم زبان» خود تا آنجایی که توانسته اند، فرو گذار نکرده اند. حتا در این نوبت تا بیست سال در تبریز باقی ماندند.
این نکات را از این روی نوشتم تا گفته باشم که اشتراک زبان تمامی پایه های ملیت را تشکیل نمی دهد مردم سرزمین ایران از کرد و لُر و فارس و ترک و بلوچ و عرب به دلیل خاطره ی مشترک تاریخی، به دلیل اشتراک در فرهنگ، در آداب و رسوم، درباورها، عیدهای مشترک و عزاهای مشترک، فتوحات مشترک و شکست های مشترک و به طور کلی سرنوشت مشترک و زاد و بوم مشترک، ملیت واحدی را تشکیل می دهند. همین تاریخ است که قرابت یک تبریزی را با یک بلوچ، هزاران بار بیشتر از یک آذربایجانی و یک استانبولی جلوه می دهد.
در چند سده ی گذشته، هیچ ایرانی به اندازه ی مردم آذربایجان برای استقلال، شرف و تمامیت ایران جان فشانی نکرده است. اگر سخنی بر زبان چند آذربایجانی جاری می شود، بدون شک سخن همان چند نفر است. «پیوند زبان و ملیت» تحفه ی پیشه وری (فرقه دمکرات) است. که آبشخورش در خانه ی دشمن بود. امروز هیچ آذربایجانی نمی خواهد و نمی پسندد که برای ایران و آذربایجان، نقش غلام یحیی و پیشه وری را بازی کند و اگر محک تجربه به میان آید حتمن نشان می دهد که هنوز می خواهد برای ایران، «ستارخان» باشد.
ضایع کردن حقوق اقلیت های زبانی، جزیی از ضایع کردن حقوق همه ی مردم ایران بوده است چه کسی در غیبت آزادی و دموکراسی، حقوق فردی و جسمی اش پایمال نشده است. همه ی ما در مقابل دیکتاتوری، با یک چوب رانده می شویم. نکته ی دیگر این که یک هزار سال است که حکومت گران ایران ترک زبان بوده اند. از عهد تسلط «غز»ها بر ایران، به تدریج زبان مردم آذربایجان از «آذری» به ترکی تبدیل شد ولی پیوسته زبان نگارش جز فارسی نبوده است. در طول سده های گذشته سدها شاعر از سرزمین آذربایجان برخاسته اند که به فارسی شعر سروده اند. حتا وقتی «نظامی» دل انگیزترین داستان های ایرانی را به رشته ی نظم می کشید، زبان مسلط و یا اکثریت، زبان ترکی بوده و زبان آذری، می رفته که به دست فراموشی سپرده شود. کسروی که خود فرزند آذربایجان بود، در تحقیق اش درباره ی زبان آذری یادآور شده که «در زمان صفویه که زبان ترکی زبان درباری گردید و گذشته از آذربایجان در دیگر گوشه های ایران رواج یافت، در همان زمان چه در آذربایجان و چه در دیگر جاها، زبان نگارش جز فارسی نبوده است و این از شگفتی هاست که آذربایجانیان با آن که از قرن های پیش زبانشان ترکی گردیده همیشه در نوشتن، فارسی را به کار می بردند. نه تنها در کتاب نویسی و چامه سرایی در نامه نوشتن به یکدیگر هم جز آن را به کار نمی برده اند. اگرچه گاهی در آذربایجان کتاب ها به ترکی نوشته شده و برخی شاعران شعرها سروده اند، لیکن این ها، بسیار کم و جز از روی تفنن نبوده است.
همه ی این شواهد نشان می دهد اگر چه گویش مردم آذربایجان به تدریج از آذری به ترکی تبدیل شده ولی بندناف این مردم از فارسی (که برهان ایرانی بودن است) به کلی بریده نشده است. امروزه بسیاری کشورها هستند که در آن چند زبان رایج است. از بلژیک و سوئیس گرفته تا هندوستان که حداقل 14 زبان رسمی و سدها زبان غیررسمی در آن رایج است. اختلاف زبانی دلیلی برای جدایی مردمی نیست که در طول قرن ها در ذات خود ایرانی بوده اند و تمامی هستی و زندگیشان با سایر ایرانیان گره خورده بود و نمی تواند باشد.
اما امروز متأسفانه همان قانون گریز از مرکز به دلیل ظلم و ستم به همه ی مردم، به همه ی فرهنگ ها و خرده فرهنگ های ایران زمین، وجود دارد و باید نگران آن بود. ساده ترین خواسته ای که از هم وطنان دارم این است که به پاره ی تن خود اهانت نکنید! مردم ترک زبان ایران بیش از سایرین به فرهنگ و هنر ایرانی خدمت کرده اند. بسیاری کسان که باعث مباهات و افتخار ایرانیان می باشند، از این سرزمین برخاسته اند. این نهایت از خود بی خبری است که توهین آمیزترین «جوک» ها را به شریف ترین مردم سرزمین خود نسبت دهید. می خواستم به جای واژه ی «جوک» بنویسم «لطیفه» اما به راستی آنچه که می سازید و می گویید شباهتی به لطیفه دارد؟
با جبر تاریخ، هم زبانی را از دست داده ایم و اکنون مبادا که از زیادت جهل، همدلی را هم از دست بدهیم. اگرچه تفاوت زبانی در طول هفتصد سال گذشته به ایرانی بودن هیچ کدام از ما، لطمه ای نزده است. اما امروز در طوفان جهان امروزی باید ترسید از پاره پاره شدن ایران زمین که همه ی اقلیت های قومی به نوعی خون به دل دارند و در مرزهای توطئه های کثیف سیاست جهانی نشسته اند.
بترسید از روزی که نه کردی مانده باشد نه بلوچ نه ترکمن و نه آذربایجانی. حداقل وظیفه وطن خواهی ما این است که با احترام یاد کنیم از کسانی که بیش از سایرین در راه تمامیت ایران، جان داده اند و کوشیده اند. یاشاسین آذربایجان