گویا هفته گذشته صلاح و مصلحت رژیم چنین اقتضا کرد که معرفی کاندیداهای ریاست جمهوری را یکی، دو روزی به تأخیر بیندازند نه از نظر تعداد کثیر کاندیدا – که خود دارالمجانین عجیبی بود – بلکه بابت چانه زنی ، لجبازی، البته قضیه «رو کم کنی» هم مطرح بود. هم چنین پیغام وپسغام و گله و گله گذاری!؟
همزمان با این جریان می خواستند از این ته مانده مطبوعات باقی مانده و بالاجبار «خفغون گرفته» نیز «نَسَق» بگیرند و با آنان اتمام حجت کنند و انگشت سبابه «باید و نباید» برایشان تکان بدهند که تا در مقدمه انتخابات – یعنی هفته دامبول و دیمبل تبلیغات انتخاباتی آنها مثل مرغ کرچ رو تخم خود بنشینند تا جیک جیک کردن جوجه «رقابت انتخاباتی » را بهشان خبر بدهند گرچه نه تخم مرغ مال آنها بود و نه گرمای تن آنان رمقی به جوجه سر از تخم درآورده، داده بود. بدین لحاظ آنها هفته گذشته را به یک گردهمایی در وزارت ارشد با حضور مشاوران امنیتی دعوت کردند.
در این همایش روزنامه نگاران را(که سعی می کردند ترس و لرز خود را مخفی کنند) به نوعی در مورد انتخابات «توجیه» کردند که صد البته نه «توهین» در آن مشهود بود و نه «تهدید» چه برسد به «تطمیع»! که در این مورد کارگزاران حکومتی بعضی «نفرات» خود را پیشاپیش شناسایی کرده و کارنامه «توجیه» شدنشان روشن و پاکیزه است!
با این حال در جریان اعلام کاندیداها چند تنی از آنان که به «خواهش» وزارت اطلاعات و نهادهای امنیتی و مشاوران وزارت ارشادی آنان «توجیه» نشده بودند، به زور از آنان خواهش به عمل آمد و برادران ایثارگر اطلاعاتی و امنیتی آنان را به دادستانی انقلاب و سپس زندان «اوین» تحویل دادند!
بدین ترتیب «کارزار انتخاباتی» یازدهمین دوره رئیس جمهوری آغاز شد و سپس با لغو مرخصی قرار ملاقات «فتنه گران» زندانی با اقربا و فرزندان و همسرانشان، چنین ترتیب دادند که همچنان آنان بایستی در زندان بمانند و صف خاکستری رأی دهندگان را احتمالاً تا سال های سال دیگر از داخل زندان شاهد باشند.
«فتنه»گرانی که چار سال دوره دوم رییس جمهوری «جنس تقلبی» در زندان مانده اند و جمعی از آنان نیز به عنوان جنس «یادگاری» احتمالاً چند دوره دیگرانتخاباتی - به مصلحت جویی قاضی صلواتی و قاضی پیر عباسی بایستی در زندان بمانند - و حسرت ایستادن در صف رأی گیری را بخورند. فعلاً نوبت مردمی است که به انتخابات «نه» گفته اند و این «نه» نامطبوع! را نشر و پخش می کنند تا بدین ترتیب «جوّ» خفقانی شدیدی را که فضای ایران را فرا گرفته، تحمل کنند.
البته «رسانه ها»ی همگانی ، سال هاست که به فتوای ولایت فقیه «حق دخالت در امور سیاسی» را ندارند و در نتیجه محافل و مجالس هم جای خود دارند که آزادی بیان و «عقاید» در این اماکن نیز شامل همان مقررات «فضای خفقان عمومی» می شود.
ناگفته نماند که طبق ادعای طرفین دعوا در انتخابات یازدهمین دوره ریاست جمهوری «آزادی مطبوعات» و دموکراسی ایران کنونی ، در هیچ کجای دنیا سابقه نداشته و در این امر هیچ «نه و نویی» وجود ندارد، جفنگی است که جملگی بر آن متفق القولند!؟
در حال حاضر غیر از روزنامه های متعددی که در ماه های گذشته و هفته های اخیر در محاق توقیف افتاده و یا دچار توقف شده اند – هم چنین «سایت» هایی که درشان را گِل گرفته اند – و اماکن بحث و تبلیغ که بر سردرشان تابلو زده اند «به واسطه ایام عزاداری انتخاباتی تعطیل است» باید دید کاندیداهایی که صلاحیتشان را شورای نگهبان تأیید نکرده است چگونه از «صلاحیت خود» دفاع می کنند؟! اصلاً چطور به آنها اجازه داده می شد که پس از این تودهنی «شورای نگهبان» - مرده شور دستشان را ببرد که چقدر قایم هم می زنند! – بتوانند ابراز وجود کنند؟ ولو این که یکی از آنها رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام باشد و یکی از آنها 8 سال آزگار از کارگزاران تأثیرگذار بر رییس جمهور انتصابی آقای خامنه ای بوده است!
بدین ترتیب نه این که این بار هم، به شگون انتخابات درِ باغِ سبزی آزادای را به روی مردم نگشودند بلکه حتی وعده «در باغ سبز» را هم نداده اند بلکه سانسور و خفقانی را که از سال 1358 و انتخابات تقلبی (صد رحمت به تقلب خاک اره به جای سماق)! برقرار کرده بودند، آن را چهار میخه تر و شدیدتر هم کرده اند بلکه چنان بوی ناخوشی از آن به مشام می رسد، که احتمالاً باز هم افزایشش خواهند داد تا حدی که نفس «مدعیان» آزادیخواهی و آزادی بیان «بند» بیاید و در این زمینه هرگونه اظهار نظری از «قماش مغایر با مصلحت و بقای نظام» است که آنها به آرای دادستانی انقلاب «موجب تشویش اذهان عمومی و تبانی علیه نظام مقدس» خواهد بود که حبس های طولانی برای این گونه اتهامات توی آستین خود دارند!
مشکل این برای که کاندیداهای رد صلاحیت شده (به غیر از آن تعدادی که توی سطل زباله ریختند) ولی تک و توکی مانند اکبرهاشمی رفسنجانی و رحیم مشایی – که تاکنون امکانات وسیعی از تریبون های حکومتی داشته اند – آیا دیگر چنین فرصت هایی خواهد بود یا نه؟ که به مصداق سنگ مفت و گنجشک مفت به سود خود جلوه نمایی کنند؟!
پیشینه سوء تفاهم رهبری در این گونه موارد نشان داده است که تاکنون اهل هیچگونه مماشاتی در این مقوله نبوده است بلکه «بولدوزر خشونت» را بلافاصله «تخت گاز» رانده و دستور مقابله شدیدتری را امر فرموده اند کما این که در انتخابات سال 1388 در مورد کاندیدایی که طرفدارانشان به رنگ سبز حشری شدند و برای آنها زیادی ابراز احساسات کردند – با وجود این مهدی کروبی یارِ غارِ امام بود و سال ها رییس مجلس حکومت اسلامی و میرحسین موسوی نخست وزیر زیر فرمانش هم خویش خود او بود – ولی دیدیم که تردیدی نشان نداد که به شدت به چزانده شوند و گوشمالی شوند و سپس آنها را به عنوان من درآوردی «حبس خانگی» توی سردابه سکوت بیندازند!
آغاز این دوره جدید از عمر حکومت اسلامی – در اوج خفقان عمومی و ممانعت آزادی های تاکید شده در میثاق حقوق بشر و «قانون اساسی» خوش انشاء آخوندی – در حالی است که مردم ایران از حیث تأمین معیشت روزمره و سامان دادن به شکم خود و فرزندان و زیست و بهداشت و سلامتی آنان در تیره ترین وضعیت به سر می برند و چنان از این استیصال به ستوه آمده اند که نمی دانند از نماینده الله در روی زمین نایب امام زمان و پیشوای مسلمانان جهان نان بخواهند یا آزادی؟!
از حضرت اجل سعدی هم مددی بگیریم: نپندارم ای در خزان کِشته جو/ که گندم ستانی به وقت درو/.
درخت زقوم ار به جان پروری/ مپندار هرگز کزو، برخوری/.
رطب ناورد چوب خرزهره بار/چو تخم افکنی بر همان چشم دار/.