به یک دودمان مفید: تهمتن، بیژن، منیژه، بهمن، اردوان و گردآفرید مفید
اتوبوس بغداد ـ کاشمر
از لب دجله به خاور می رفت
مقصدش کاشمرست
ایستگاهی وسط شارستان
و مسافرهایش:
زائرانی همه از شوق سفر مالآمال
قصدشان:
دیدن یک سرو هزاران ساله
و به اندازه غمناکی تاریخ، بلند
یادگاری ست به جا مانده ز یک حکمت سبز
حکمتی گمشده در باد
که دامان زمین را پر زنبق می خواست
و پر از خرسندی
مردی در بین مسافرها بود
که از اقلیم حَجَر می آمد
نیزه بر جای نیستان می کاشت
داس بر ساقه ی مریم می زد
پیش می رفت و به هر منزلگاه
نسل هر سَرو بُن از روی زمین برمی داشت
و نهانی
همه جا با خود داشت
وسط جُمجُمه در کاسه ی سر
چیزی از جنس تبر!
... و چنین روایت کرده اند که «زرتشت اسپنتمان» در شارستان کاشمر با دست خود سروی کاشت که به دستور متوکل خلیفه عباسی به خاک افکنده شد. مردم کاشمر همه اندوخته های خود را روی هم گذاشتند و به طاهر ذولیمینین پیشکشی دادند بلکه جلوی اجرای حکم را بگیرند که بی ثمر بود.