انقلاب اسلامی ایران، از جهات بسیاری ویژگی های خاص خود را دارد، که جنس این انقلاب را از رویدادهای مشابه اش در منطقه متفاوت می کند.
برای برشمردن این ویژگی ها، لازم به دقت فوق العاده نیست، همین که شما هنوز و پس از سی و چند سال، با پدیده ای به نام «دادگاه» و «دادستان انقلابی» در کشور روبرو هستید، کافیست که به این مهم پی ببرید: انقلابی با این همه هیاهو و انقلابیونی با این همه ادعا، هنوز نتوانسته اند پیغام و مفاهیم انقلابشان را نهادینه کنند از این رو نیاز به اهرم های تهدید برای حفظ قدرت خود دارند و هنوز چوبه دار، مخالفان انقلاب را میزبانی می کند.
اما شاید مهم ترین ویژگی های انقلاب اسلامی سال 57 در ایران، و در حقیقت بزرگ ترین یادمان این انقلاب ایران، شیوه حکومتی باشد که همه ی قواعد و استدلاهای حکومتی شناخته شده در جهان را به هم ریخته باشد. چرا که بشر، از آن روز که با پدیده ای به نام تمدن و اجتماع روبرو شد سعی کرد گام به گام به سوی رعایت حقوق جمع یا همان دموکراسی پیش برود. همه ی انقلاب های جهان ، حتی اگر چنین نتیجه ای هم نداشته اند حداقل در ظاهر ادعایشان تلاش برای رسیدن به دموکراسی بوده است.
انقلاب اسلامی ایران، این اصل اساسی را به هم ریخت. برای نخستین بار در طول تاریخ پس از رنسانس ، مردمانی پیدا شدند که رسماً، قانوناً، و با شهامت اعلام کردند ما خواهان دیکتاتوری هستیم. ما معتقد به وجود حقیقت نزد همگان نیستیم.
ما می توانیم همواره کسی را از میان خود، با شکل و شمایل خود، با همه ی معایب و خصوصیات آدمی به مرتبه ای برسانیم که فقط شاید «حریم خداوندی» باشد.
اما این همه ی فاجعه نیست. فاجعه بیشتر وقتی اثر خود را آشکار می سازد که به این دیکتاتوری جنبه ی قانونی هم داده ایم و می دهیم . آری ما نخستین کشوری در جهان هستیم که پس از آن که بشر به تعاریف حکومتی پی برد، «دیکتاتوری قانونی» را مطرح و عملاً آن را به مورد اجرا گذاشته ایم و متأسفانه اکنون این «دیکتاتوری قانونی» می رود تا در منطقه و جهان الگو شود.
آنچه طی این سی و سه سال آن چه ولی فقیه راحل و این ولی فقیه کنونی کرده اند، تنها از یک دیکتاتور برمی آمده است و بس! با این تفاوت که آنان بر اساس قانون ولایت فقیه، که ولی فقیه را مادام العمر قدرت فائقه جامعه با اختیارات بی حد و حدود می شناسد عمل کرده اند. چرا که ولایت فقیه، ده ها برابر آنچه حتی پادشاهان قدرتمند ایران در اختیار داشته اند، مختار است. این ها می توانند حلال خدا را، حرام و حرام خدا را حلال کنند کاری که پادشاهان ایران با آنهمه دبدبه و کبکبه حتی به مغزشان هم خطور نمی کرد. آنها شاید می توانستند در خفا کاری از نمایندگان مجلس بخواهند اما هیچیک از آنان حتی به خود اجازه نمی داد علنی و بسیار آشکار به «منتخبین مردم»، در مجلس بگوید چنین کنید و چنین نکنید! اما مصیبت را بنگرید که این شیوه چگونه در آن بخش از جهان الگو شده است. آقای مُرسی ـ رییس جمهوری انقلابی مصر ـ که در حقیقت در پی سقوط یک رییس جمهور دیکتاتور ـ مبارک ـ به قدرت رسیده علناً و رسماً اعلام کرده است حدود اختیارات خویش را نامحدود اعلام می کنم. من از این پس هرچه می خواهم، خواهم کرد. و کسی را یارای مقابله با آن نیست، شاید مبارک هم، چنین می کرده است اما او هیچگاه جرأت قانونی کردن و صدور چنین احکامی را نداشت کما این که انجام هم نداد.
کجا مبارک می توانست علنی و یا قانونی فرمان صادر کند که هیچیک از قضات و دادگاه های مصر نمی توانند شورای قانون اساسی مصر را منحل کنند. (توجه داشته باشید این شورا هم اکنون در حال تنظیم پیش نویس قانون اساسی جدید مصر است)
این یعنی قانون اساسی و پیش نویس اش آنگونه باید باشد که مُرسی و یاران اخوان المسلمین اش می خواهند. این، یعنی گربه را دم حجله کشتن. اما می بینیم که آقای مُرسی به تبعیت از الگوی انقلاب ایران فرمان صادر می کند و ابایی هم ندارد.
تا این جای کار، قابل تحمل است. به هر حال جهان با پدیده ی «دیکتاتوری قانونی» روبروست و لابد خود چاره کارش را نیز خواهد یافت. اما می ماند ما مردم ایران.
می دانید که پس از صدور این فرمان در مصر، قضات بلند پایه مصر چه کردند؟می دانید شورای عالی قضایی با صدور بیانیه ای خواستار لغو این حکم شد و قضات خواستار اعتصاب عمومی شدند؟ می دانید مردم کوچه و بازار در اعتراض به این فرمان، به دفاتر اخوان المسلمین حمله کرده و آن را به آتش کشیده اند؟ می دانید که آنها دوباره در میدان التحریر قاهره جمع شدند تا با این تصمیم منتخب همان میدان، مخالفت کنند؟
اما ـ در ایران ـ آقای خامنه ای کاری کرد در همان قد و قواره ی تصمیم مُرسی و مجلس را که می خواست از رییس جمهور پرسشی را مطرح و یا شاید هم او را استیضاح کند از کار بازداشت. فرمان هم صادر نکرد فقط در یک سخنرانی اظهار داشت این کار درست نیست.
متعاقب آن رییس مجلس گفت: بله قربان، حتماً! مجلس گفت: بله این حق ولی فقیه است! جناب سردار اسدی از فرماندهان دوره جنگ که اکنون سرتیپ پاسدار است فرموده اند: بیچاره و بدبخت کسانی هستند که فکر می کنند (حتی فکر می کنند)از ولایت فقیه بهتر می فهمند!
ملاحظه می فرمایید اشکال کار، دیکتاتورها نیستند، آنها همیشه در پس پرده منتظر فرصت اند. این ملت ها هستند که به آنان امکان ظهور می دهند. و ما مردم مثل این که نمی دانیم چه اتفاقی در شرف تکوین است. اتفاقی که می تواند جهان را تغییر دهد پدیده ای به نام «دیکتاتوری قانونی»! که ظاهراً مردم ما قبلاً به استقبالش رفته بودند!